اعتماد نوشت: انگار استثنا و تنها این بار صدا و سیما از قافله جامعه عقب نیفتاده و همگام با آن، سلبریتی را متخصص در همه چیز میداند.
سلبریتی هم در مدیریت بحران تخصص دارد و میتواند به مردم زلزلهزده کمک کند و هم این که در هر حوزهای در صدا و سیما کارشناس شود.
علی ورامینی در یادداشتی آورده است: «هر اتفاقی اطراف ما میافتد عوامل آشكار و نهانی در شكلگيریاش تاثير دارد. گاهی اوقات اين عوامل از ناخودآگاه فردی يا حتی اجتماعی ناشی میشود، بی آن كه به راحتی بتوان تشخيص داد كه اين ناخودآگاه در اتفاق افتادن فلان پديده تاثيري داشته است.
مثلا در اين كه آقای رشيدپور طی مدت كوتاهی سيمای ملي را قبضه كرده، احتمالا عوامل آشكار و نهان بسياری دخيل بوده است. يكی از اين عوامل سلبريتیزدگی جامعه و به تبع آن صدا و سيما است. برای هر عقل سليمی اين سوال پيش خواهد آمد كه آقای رشيدپور، شما بالاخره مجری هفت صبحی يا «هفت» شب؟
بالاخره در اين كه صبح اول وقت اتو كشيده و مرتب آدمهای جورواجور، اصلی و بعضا تقلبی بياوری مهارت داری يا اين كه شب سينماگران را جمع كنی و به بحث بنشينی؟ خيلي استعداد میخواهد يكی هم صبح اول وقت با صدايی رسا و ماهرانه نوشيدنيهای گرم تبليغ و با مهمانهايش (كه از مهران غفوريان را شامل میشود تا پسربچهای كه به دروغ ادعای نابغه بودن دارد)، چاق سلامتی دم صبح كند، از سوی ديگر هم آخر شبها در كسوت كارشناس سينما ميز نقد برگزار كند و حضوری فعالانه هم در اين مثلا ميز تخصصی داشته باشد.
اينها را در كنار مصاحبه كردن با رييسجمهور كشور هم بگذاريد. كاری كه در همه جای دنيا و در همه شبكههای تلويزيونی توسط افرادی خبره و با پيشينه خاص انجام میشود. در واقع چنين به نظر میرسد كه جناب رشيدپور عزيزكرده، به تنهايی جور كارشناس سينما، خبرنگار خبره و كاركشته سياسی و مجری را يک تنه میكشد. متوسط و خنثی بودن رشيدپور در همه اين جايگاهها نشان میدهد كه كارشناس سينما يا مصاحبهگر رييسجمهور شدن او به واسطه استعداد و حوزه وسيع مطالعات و اشرافش بر اين مسائل نبوده است. از قضا ريشههای اقبال رشيدپور در گفتوگو كردن با رييسجمهور را بايد مصاحبههای نه چندان دورش با جماعتي سلبريتی كه سبلريتیترينشان سحر قريشی بود، جست.
بيسوادی شگفتانگيز آن سلبريتيترين در كنار شهرت فراوانش باعث شد كه گفتوگوی او و رشيدپور به يكي از پربينندهترين گفتوگوهای ايران تبديل شود؛ تا جايی كه سوژه طنزسازان و انيميشنسازان هم قرار گرفت. گفتوگوهای در اين سبک رشيدپور با سلبريتیها، كه گرتهبرداری از مشابههای خارجي بود، توانست دوباره شهرت را به او برگرداند و خودش هم به قافله سلبريتیها كه ديگر به يمن شبكههای اجتماعي حسابی بازارشان گرم شده، بپيوندد. رفتار رشيدپور به عنوان يک مجری كه اساسا دوست دارد ديده شود و بايد هم تلاش كند برای هرچه بيشتر ديده شدن، قابل درک است. نامأنوس و عجيب آن است كه نظام و ساختار صدا و سيما به فردی فارغ از تخصصش چنين ميدان میدهد.
سيمای ملي ما كه عرصه را به رقبا حسابی باخته، به همراه بسياری ديگر از لايههای اجتماعي دچار سلبريتیزدگي شده است؛ گويی آخرين راه و تنها تير صدا و سيما برای دلربايی از مردم، يكهتازی مجری- سلبريتیهاست. به گزينههای امسال اجرای برنامه هفت نگاه كنيد. اول مهران مديری بود. كسی كه چند سالی است دوباره به تلويزيون بازگشته و برنامهاش يكي از پربينندهترينهاست. كسي كه حضورش مانند چند مجري- سلبريتی ديگر در مكانی خاص میتواند ترافيک آن مكان را زياد كند. اما مهران مديری پرسابقه در مديوم تلويزيون و خصوصا طنز، چه ميزان تخصص و دانش سينمايي دارد.
اساسا توليد برنامههای مستمر چقدر وقت براي پيگيری سينمای جهان، افزايش دانش سينمايي و مسلط شدن بر اين حوزه را براي او باقي گذاشته است؟ همه اينها را به طريق اولی در رابطه با رشيدپور در نظر بگيريد. انگار استثنا و تنها اين بار صدا و سيما از قافله جامعه عقب نيفتاده و همگام با آن سلبريتی را متخصص در همهچيز میداند. سلبريتی هم در مديريت بحران تخصص دارد و میتواند به مردم زلزلهزده كمک كند و هم اين كه در هر حوزهای در صدا و سيما كارشناس شود. ای كاش تصميمگيرندگان صدا وسيما متوجه بودند كه مساله فقط سرهمبندی و برگزاری باری به هر جهت يک برنامه نيست.»