عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نام محمد حسین مهدویان به عنوان کارگردان فیلم «لاتاری» این انتظار را در بیننده و قبل از تماشای فیلم ایجاد میکرد که رگههایی از دو فیلم موفق قبلی او – ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز- را در آن احساس کند. البته مشخص است که یک فیلم داستانی با مستند یا تاریخی تفاوت دارد ولی هر کارگردان هویت یا «تم»ی آشنا دارد و علاقهمندان همان را دنبال میکنند. به عبارت دیگر امضای او را پای هر کار میبینی ولو ژانرهای متفاوت را تجربه کند و این گونه است که در متفاوتترین آثار کارگردانان شاخص مانند حسن فتحی باز امضای کارگردان دیده میشود.
پیشتر تصور میشد محمد حسین مهدویان میخواهد یا میتواند نماینده نسل تازهای در سینمای ایران باشد که هم با سینمای تجاری فاصله دارد، هم با سینمای شعاری و حمایت شده و سراغ بخش نپرداخته شده سیاست می رود و اگر هم خود نتواند به همه جوانب بپردازد زمینه بحث یا تفکر یا تأمل درباره موضوع را فراهم می سازد اما به نظر میرسد با لاتاری ترجیح داده پا جای پای حاتمی کیا بگذارد و برای ایجاد تمایز پای قیصر کمیمایی را هم وسط کشد هر چند به نظر می رسد در فقره اول هنوز فوت کاسهگری را از حاتمی کیا یاد نگرفته و جنس سینمای او نمی تواند مثل فقره دوم شود.
حاتمیکیا میداند در چه زمانی چه فیلمی بسازد که هم ژست او را به هم نزند، هم مقبول تماشاگر باشد و هم اگر گفتند ایدیولوژیک است بگوید نیست و داستانی است و اگر بگویند ایدیولوژیک نیست نشانههایی گذاشته تا بگوید هست و این گونه است که بدون نشان دادن حتی یک تصویر از بشار اسد یا به کار بردن تعبیر «مدافعان حرم» یک اکشن دیدنی و پر از جلوه های ویژه و لحظات پر التهاب می سازد به نام «به وقت شام».
«لاتاری» اما یک ملغمه است. هم میخواهد از «آژانس شیشهای» حاتمیکیا تقلید کند و هم ما را به یاد رضا موتوری بیندازد. منتها یک نکته ظریف که کارگردان متولد 1360 درنیافته این است که «قیصر» در اواخر دهه 40 یک اثر آوانگارد بود و در سال 96 دیگر نمیتوان چاقو به دست «امیرعلی» داد تا همه به یاد بهروز وثوقی بیفتند و کاملا از مد افتاده و به تعبیری قیصر بازی «موسی» نمیگیرد!
البته کارگردان هم این را شاید میداند چون اینجا این امیر علی نیست که کار را تمام میکند و جای دیگر روح حاج کاظم آژانس شیشهای در هادی حجازی فر حلول میکند. موسایی در قالب قیصر و از دهه 40 به دهه90.
فیلم می خواهد بگوید ناموس همان خاک است و اگر پدر کوتاهی می کند دیگران وارد عمل می شوند. جالب این که پدر و خواهر پی گیر نیستند و برادرش هم عذر موجهی دارد و کار را امیرعلی می خواهد انجام دهد. اما نه به تنهایی و به تشخیص خودش که با هدایت دیگری و این لابد وجه تمایز با دهه 40 است.
پول ندارد و پول سفر را عمو علی با فروش اتومبیلاش باید تأمین کند تا یادمان نرود قرار است همان حاج کاظم آژانس شیشه ای باشد!
زور کافی هم ندارد و قس علی هذا و نمیخواهم قصه را بگویم.
این که امیرعلی قهرمان داستان است اما کافی نیست تا باور کنیم نسل جوان کنونی را نمایندگی میکند. خود مهدویان هم میداند کافی نیست و به خاطر همین در صحنههای متعدد او را پای لپ تاپ و تلگرام نشان میدهد وحتی کنار قبر هم لپ تاپ چک میکند.
تفاوت نسل امروز با قهرمانان بهروز وثوقی اما تنها در اینها نیست. این همان نکته ای است که آقای مهدویان درنیافته و موجب شده حین تماشای فیلم مدام از خود بپرسیم این سکانس شبیه کدام فیلم حاتمی کیا یا کیمیایی است؟ کاش این فیلم را برای این دو کارگردان در کنار هم و با حضور ناظران نشان دهند تا ببینیم چه حسی به آنها دست می دهد.
لاتاری فیلم سرگرم کننده و جوان پسندانه ای است و احتمالا اگر مشکلی برای اکران پیدا نکند خوب هم می فروشد. اما در کارنامه مهدویان یک موفقیت به حساب نمی آید و اگر بخواهد این گونه فیلم بسازد از راهی که انتخاب کرده بود کاملا دور می افتد. نمی گوییم همیشه باید مستند و تاریخی بسازد. می گوییم خلق را تقلیدشان بر باد داد و اگر هم می خواهد ارجاع دهد یا عین این فیلم و آن فیلم را تکرار کند باید همراه با ظرایفی باشد.
مرحوم هوشنگ کاووسی با تلفیق دو واژه فیلم و فارسی و نوشتن آنها به صورت سر هم « فیلمفارسی» می خواست بگوید تنها زبان این فیلم ها فارسی است و نمی توان نماد سینمای ایران دانست و عمد داشت تا بگوید « فیلمفارسی» است نه «فیلمِ فارسی» چون درباره « فیلم بودن» برخی و شاید اغلب آنها تردید داشت.
جناب محمد حسین مهدویان نیز با خلق موسایی که گاه حاج کاظم است و گاه قیصر انگار سینمای مسعود کیمیایی را با سینمای ابراهیم حاتمی کیا تلفیق کرده و شاید بتوان نام سینمای جدید او را که در لاتاری جلوه کرده «حاتمیکیمیا» گذاشت هرچند مانند مرحوم هوشنگ کاووسی جسارت نداریم دو کلمه را مثل فیلمفارسی به هم بچسبانیم.
سینمای قهرمانپرور مسعود کیمیایی را اما با راهحلهای فردی و تصمیمهای شخصی و تم رفاقت میشناسیم که به قاعده هیچ ربطی ندارد به سینمای ابراهیم حاتمی کیا که زمانه را با زیرکی میشناسد و بلد است با کاور و ظاهر ایدیولوژیک فیلم عامه پسند بسازد و این هنر را دارد که هم اشک تماشاگر را درآورد و هم رضایت نهادهای خاص را برای سرمایه گذاری و تبلیغ جلب کند و هم در قامت کاندیدای سیمرغ جشنواره رخ بنماید و حالا لاتاری به مثابه تلفیق این دو پدیده نامرتبط تصور یا تصویر میشود.
وقتی منی که منتقد سینما نیستم و فیلمها را بر اساس علایق شخصی و صبغه و سابقهۀ کارگردانان دنبال میکنم با یک بار تماشای لاتاری در جشنواره فیلم فجر این همه شباهت خواسته و ناخواسته بین این فیلم با قهرمانان و ضد قهرمانان فیلمهای کیمیایی و حاتمیکیا را احساس کردهام حساب کنید منتقدان حرفهای چند فقره برای برشمردن دارند.
و یک کپی برداری ناشیانه از فیلمفارسی و آژانس شیشه ای
فیلم عالی بود ، وقتی که توی سینما برای این فیلم سه تا چهار بار حین فیلم دست زده میشه یعنی می شه فهمید که فیلم مخاطب رو کشونده همراه خودش!
سعی کنید جناحی عمل نکنید
کار درستی نیست
حسادت هم نکنید