عصرایران؛ امیرپارسا ایرانی - وقتی می خواهیم برای تماشای فیلمی به سینما برویم کسی که از میان فیلم های روی پرده انتخاب می کند فیلم اصغر فرهادی را ببیند می داند که نباید انتظار خنده های میان فیلم هایی از جنس ساخته های کمدی آرش معیریان را داشته باشد، چرا که هرکسی فرم و رویه خود را در فیلمسازی دارد. همین مثال را تعمیم دهید به برنامه سازی در تلویزیون ، آنجا هم هرکسی نگاهش به اجتماع، فرهنگ، هنر و سیاست به شکلی است و بر اساس همان نگاه، شکل برنامه سازی و امضایش هم شکل می گیرد.
همه ما ممکن است به یک معضل اجتماعی از زاویه ای نگاه کنیم ، کسی تصمیم می گیرد از کنارش عبور کند چون قلبش گنجایش تامل روی موضوعات دردناک ندارد ، فردی عبور نمی کند اما گوشه چشمش هم تر و غمگین می شود و کسی هم هست که می ایستد ، روی قضیه تامل می کند و بعد آن را حل می کند و در انتها هم اشک شوق می ریزد و این یعنی گشایش ...
آن کسی که می ایستد در تمام مدیوم ها نمونه اش را دیده ایم، کسی که قالب هنرمند را در ردای فعال اجتماعی بودن هم می بیند و در برنامه سازی نمونه اش احسان علیخانی است. احتمالا اگر تنها به بیان و از نگاه مردم دیدن و تریبون آنها شدن بود شاید می توان یکی از مجریان تلویزیون را نام برد اما وقتی به سمت گشایش می رود برنامه سازی مثل احسان علیخانی را داریم که می توانست توافقش با اسپانسر برنامه اش این باشد که پول آن چنانی برای اجرایش بگیرد و قطاری از بازیگران و خواننده ها را هم ردیف کند و برود خانه شان اما او این کار را نمی کند و در کنار هدف گذاری خود برای تامین دستمزد خود و گروه و میهمانانش به این فکر می کند که چطور حامی مالی را به سمت ثروت آفرینی هم بکشاند و در انتها پولی که به دست آمده را برای بحران های اجتماعی هزینه کند ؛ یک بار برای کودکان، یک بار برای زلزله زده ها، یک بار برای بی خانمان ها و حالا امسال برای معلولان (آنطور که در آخرین پست علیخانی در اینستاگرامش دیدیم مبلغ قابل توجهی جمع آوری شده است.)
حالا در مقابل می رسیم به موضع مخاطب نسبت به این برنامه که شبیه همان موضع مثال سینمایی اول است . باز برمی گردیم به همان مثال این بار از نگاه مخاطب و بعد از تماشای آخرین اثر یک فیلمساز اجتماعی ؛ عده ای از سالن بیرون میآیند و از پایان باز انتقاد می کنند و می گویند پول دادیم که دو ساعت شاد باشیم. عده ای نگاهشان را فقط به ارزیابی کیفی سینمایی و کارگردانی فیلم و نظر دادن درباره میزانسن ها و بازی بازیگران سپردند و عده ای هم مسئولیت هنرمند در نگاه به مسائل مردم را تشویق می کنند و به او برای این بیان ارزشمندی و اعتبار می دهند و فیلمساز دغدغه مند جایزه جشنواره ها را هم احتمالا درو می کند.
مخاطب علیخانی و این شکل از برنامه سازی هم چند موضع دارد که از میان آنها یکی را انتخاب می کند ؛ می تواند تحمل واقع گرایی را نداشته باشد و ترجیحش نادیده گرفتن صورت مسئله اطرافش باشد و برنامه های چهره محور با حضور سلبریتی ها را بپسندد و انتخابش باشد ، می تواند اساسا نگاه کاملا انتقادی به صداوسیما و تلویزیون داشته باشد و مثلا به شبکه های فارسی زبان ماهواره ای پناه ببرد ، می تواند انتخاب کند که تماشاگر این برنامه باشد و مجری را به عنوان سلبریتی قبول داشته باشد و صرفا او را دنبال کند و یا اینکه می تواند برنامه او را تماشا کند و با دیدن سوژه های اجتماعی و حتی روایت های متفاوت چهره ها متاثر شود اما در پایان برای گشایش ها اشک شوق بریزد و اگر کمپینی هم باشد با مشارکت حتی مالی اندک خودش را مخاطب پویای چنین برنامه هایی بکند. موضع دیگری هم می تواند وجود داشته باشد که چنین برنامه هایی را ببیند اما خودش را موظف به نقد و واکنش بداند.
پس از دیدن بخش های پایانی بهارنارنج، ویژه برنامه امسال سال تحویل به تهیه کنندگی احسان علیخانی هم همین اتفاق می افتد. مردی همزمان با آغاز بهار از زندان پس از دوازده سال از آزاد می شود و از طرف دیگر در کنار یادآوری مصیبت بزرگ زلزله کرمانشاه ، پای وصال یک زوج به میان می آید تا زهر اتفاقات تلخ تبدیل به حلاوت و شیرینی شود و این شاید ترجمان همان دعای همیشگی مان باشد که «حول حالنا الی احسن الحال».
ما هم می توانیم انتخاب کنیم که مخاطب برنامه های احسان علیخانی باشیم یا نه؟ اما نمی توانیم رسالت یک مجری را تنها اجرا بدانیم و رسالت یک برنامه ساز را صرفاً پر کردن اوقات فراغت! ما نیاز به هنرمند مسئول و مخاطب فعال داریم.