عصرایران؛ احسان محمدی- سریال پایتخت در چند سال اخیر مثل آجیل و پسته هر سال کنار سفره هفت سین ایرانیان یا حتی افطار حضور داشته است. طنزی دیالوگ محور و خانوادگی در فضایی روستایی، صمیمی و باورپذیر. اما پایتخت 5 به یک باره از علی آباد بهشت گونه به وسط بیابان های سوریه پرتاب شد. لابلای خاک و غبار و خشم و خشونت و وحشت ناشی از حضور زامبی های داعشی. صدای خروس جایش را به نعره گلوله ها داد.
تغییر ماهیت سریال بازتاب های بسیاری داشته است. این 10 نکته را بخوانید:
1- این دیالوگ که فرمانده داعشی دیشب در سریال تلفنی به همرزمانش گفت تن خیلی ها را لرزاند:« یازده تا زن، دو تا پیرمرد و دو حوری داریم. اینجا بهشته. بیایید». لحظه اسارت خانواده ای که در این چند سال ایرانیان بسیاری با آنها خندیده بودند، بغض کرده بودند و از سادگی و صمیمیت بین شان لذت برده بودند تلخ بود. آنقدر تلخ که تردید ندارم بچه های بسیاری دیشب کز کردند توی آغوش بزرگترها و شب کابوس دیدند.
2- داعش یکی از چندش آورترین شوخی های بشری بود/هست. دولت اسلامی عراق و شام عریان ترین شکل خشونت را در هزاره سوم به نمایش گذاشت. هر چقدر بگوییم که اینها نماد اسلام واقعی نیستند، اثر چندانی روی مخاطب خارجی ندارد. صدمه ای که آنها به اسلام و دین زدند هیچ دشمنی نزده بود. همانقدر که ما تفاوت ارتودوکس و پروتستان و کاتولیک را در مسحیت می دانیم، دنیا هم تفاوت اسلام رحمانی با اسلام شیطانی را می داند. تقریباً هیچ!
3- بعد از آنکه سازمان هنری رسانهای اوج تهیه کنندگی سریال را برعهده گرفت از همه سو مورد هجمه قرار گرفت. عده ای تغییر شخصیت هما از زنی که در فصل های پیشین هوادار محیط زیست، عضو شورای شهر و نماد عقلانیت بود به زنی پریشان احوال که فقط به موضوع ازدواج دختربچه هایش ورود می کند نتیجه مداخله این موسسه دانستند. محسن تنابنده آنها را متهم به سانسور کرد و کیهان به اوج حمله کرد که با پخش صدای ابراهیم تاتلیسس و تبلیغ برای گردشگری ترکیه یک سریال مبتذل ساخته اند و ... و حالا برخی نقد می کنند که چرا یک سریال طنز خانوادگی را به یک مجموعه جنگی ترسناک تغییر مسیر داده اند؟
یک ضرب المثل می گوید:« هر کس پول بدهد تعیین می کند نی زن چه آهنگی بنوازد». شاید کسی بگوید من هم سرمایه گذاری می کنم که برنامه مورد نظرم از تلویزیون پخش شود. اما ساخت و پخش برنامه از تلویزیون به عواملی فراتر از پول نیاز دارد.
4- کارکرد تلویزیون و سریال های پرمخاطب همین است که می بینید. نهادینه کردن اتفاقی که به نظر دور و غیرواقعی می آید. همان چند دقیقه ای که داعشی ها به کارخانه ویران شده آمدند و خانواده نقی معمولی را به اسارت گرفتند بیش از هر فیلم و ویدئویی توانست بسیاری از ایرانیان را با مفهوم خشم و هراس داعش مواجه کند. حتی آنها که در همه این سال ها وقتی از داعش حرفی به میان می آمد با لحن بابا پنجعلی می گفتند: الکی میگه!... داعش بیاد می خوابونم تو دهنش!!
5- روزی که چند داعشی به مجلس شورای اسلامی حمله کردند را به خاطر بیاورید. 17خرداد 96. گرمای تهران و قلب هایی که تند می زد. 5 داعشی 17 هموطن را به شهادت رساندند. برای اولین بار احساس کردیم آن ژنده پوش های متعفن که ویدئوهایشان را دیده بودیم کنار ما هستند. نزدیک؛ آنقدر که می توانیم دست ببریم و ریش های انبوه شان را لمس کنیم. اگر مقاومت ها و هوشمندی های نظامی- سیاسی نبود آنها مشتاق بودند جنگ را به ایران بکشند. هنوز هم این ولع وجود دارد. چه باور کنید و چه نه، ما دوستان اندکی در دنیا داریم اما دشمنانی منتظر فرصت و دریچه ای برای پاره پاره کردن این سرزمین هستند اما دریغ است ایران که ویران شود... .
6- ما در مورد مدافعان حرم چیز زیادی نمی دانیم. با پیکرهایشان بیش از خودشان آشنا هستیم. درک می کنیم که به دلایل امنیتی در این خصوص افشاگری و علنی سازی روشی معمول نیست اما خلاصه کردن آنها در پیکرهایی که به وطن برمی گردند و با احترام به خاک سپرده می شوند کفایت نمی کند. مردم حق دارند بیشتر بدانند که آنها کجا و چطور مبارزه می کنند. چه دشواری هایی از سر می گذارنند و چرا فراتر از مرزهای ایران از ایران دفاع می کنند؟ سریال پایتخت 5 تلاش کرد پاسخی به این پرسش ها بدهد اما کافی نیست.
7- فارغ از اینکه ما به خاطر ایرانی بودن کاراکترهای سریال با آنها همدلی می کنیم، در این چند سال هزاران زن و دختر درست به همین شیوه توسط داعش مورد تجاوز قرار گرفتند. هزاران نفر سلاخی شدند، میلیون ها انسان بی خانمان شدند و مردهای بسیاری مثل نقی معمولی توی سرشان کوبیدند و گفت:« زن و بچه»!... مطلق انگاشتن خود و مشتری حوری بهشت شدن با توصیه مغزهای متصلب در این سال ها خون هزاران نفر را در خاورمیانه جاری ساخت.
8- کسانی نوشتند که لوکیشن کارخانه خراب سوریه در واقع کارخانه هایی متروک در ایران است. اطلاع دقیقی در این باره ندارم اما اگر حقیقت دارد تلخ است و گزنده. اینکه کارخانه ها اینطور متروک می شوند، جوان ها از کار بیکار، زندگی ها متلاشی و متلاطم ...
9- شبکه های مجازی به عرصه زد و خورد موافقان و مخالفان سریال تبدیل شده. طرفین درگیری چون نمی توانند از گلوله استفاده کنند، به هم واژه های آتشین پرتاب می کنند. این عدم و تحمل مدارا یک درد بی درمان است انگار. حتماً باید یک روز دشمنی زل بزند توی چشم هایمان و بگوید: چیدوری ایرانی؟! تا باورمان بشود که همه ما در یک جبهه قرار داریم و نباید انرژی مان را صرف نابود کردن هم کنیم؟
10- پایتخت 5 یک سریال تلویزیونی است. نه بیانیه رسمی نظام است و نه مدعی خلق اثری فاخر و جاودانه. سریالی است که می کوشد به سبک و سیاق کارگردان و تهیه کننده داستانی را تعریف کند. می توانیم آن را نقد کنیم، با بخش هایی از آن موافق نباشیم اما یکسره تاختن و انکار همه چیز چه سودی دارد؟ گروهی در این کشور هستند که انگار ناف شان را با تنفر بریده اند. با حاتمی کیا مخالفند، به اصغر فرهادی حمله می کنند، شهرزاد را دوست ندارند، از 90 بدشان می آید، به سرتاپای دورهمی می تازند، خندوانه را مبتذل می دانند و ... از دست این عده فقط می توان با لحن بهتاش فریبا گفت: ای خِدااااااا!
نقد خوبی بود
خیر الامور اوسطها..
چاره درد ما هم همینه که از تندروی های بپرهیزیم چه تندروی به سمت راست چه به سمت چپ...
معرفی مدافعان حرم کار سریال پایتخت نیست پایتخت باید همونطور و به همون سبک باقی می موند
خب ایشالا که همیشه سالم باشیم و بتوانیم بجنگیم...
خوب بود ممنون
این متن از عصرایران برام جالب بود
یعنی داره عصر ایران رو میگه؟؟؟
بله شدیدا موافقم همه ما در یک جبهه ایم حیف از انرژی که صرف تخریب هم میکنیم