عصر ایران؛ سروش بامداد- بازتاب منفی ضرب و شتم یک دختر جوان به دست مأمور زنِ گشت ارشاد نیروی انتظامی در پارک طالقانی برخی از رسانههای اصولگرا را به این صرافت انداخته که در توجیه یا توضیح ماجرا شروع کننده را آن دختر بدانند و از این رو گفته شده خود دختر بود که ابتدا زبان به ناسزا گشود و مأمور نیز در واکنش ناگزیر به برخورد شده است.
فارغ از صحت و سقم این ادعا شاید جالب باشد که بدانیم این گونه توضیحها یا توجیهها سابقه دارد.
رایج ترین آنها در مسابقات فوتبال بود که قبل از پوشش تلویزیونی به شکل کنونی - که امکان لبخوانی بازیکنان را نیز فراهم کرده - بازیکن خاطی مدعی میشد که طرف فحش داده و بعد از ناسزای او بوده که مشتی یا لگدی فرستاده است.
در تاریخ معاصر هم از این نمونه ها دیده میشود. دکتر علی اکبر سیاسی رییس نامدار و خوشنام دانشگاه تهران در دهههای 20 و 30 خورشیدی در خاطرات خود دربارۀ 16 آذر 1332 مینویسد: « دکتر مصدق و بعضی از همکارانش توقیف و زندانی شده بودند و مأموران انتظامی دولت مقتدر سپهبد زاهدی همه جا به چشم میخوردند. از آن جمله چند تن از این مأموران گاه و بیگاه در خیابان های دانشگاه در حرکت بودند. روز 16 آذر 1332 هنگامی که آنها از جلوی دانشکدۀ فنی میگذشتند گویا چند دانشجو آنها را مسخره میکنند و گویا کلمات زنندهای هم بر زبان میرانند و به سرعت وارد دانشکده میشوند. سربازان آنها را دنبال میکنند.
در این هنگام زنگ دانشکده به صدا درمیآید و دانشجویان از کلاسها بیرون ریخته در سرسرای دانشکده با سربازان رو به رو و با آنها گلاویز میشوند. تیر اندازی مفصلی صورت میگیرد و تیر به سه دانشجو اصابت میکند و آنها را از پای در میآورد.
تا گزارش به من رسید بیدرنگ با سپهبد زاهدی (نخست وزیر پس از کودتا) تماس گرفتم و شدیدا اعتراض کردم و گفتم: با این حرکات وحشیانه مأموران انتظامی شما من دیگر نمیتوانم ادارۀ امور دانشگاه را عهده دار باشم.
سپهبد زاهدی گفت: جنابعالی باید بدانید نظامیانی که وارد سرسرای دانشکده شدند قصد شان این بود که از دانشجویانی که آن مأموران را با حرکاتی و کلماتی مسخره کرده بودند بپرسند منظورشان چه بوده و خواهش کنند این کار دیگر تکرار نشود اما وقتی اولیای دانشکدۀ فنی کلاس ها را تعطیل کردند صدها دانشجو را در سرسرای دانشکده به جان سربازان می اندازند و اینها هم برای حفظ جان خود چند تیر هوایی شلیک می کنند که بدبختانه به آن سه دانشجو ( قندچی، بزرگنیا و شریعت رضوی) اصابت می کند و کشته می شوند.»
ملاحظه میفرمایید که این توضیح یا توجیه که طرف فحش داده و بعد کتک زده اند مسبوق به سابقه است اما اگر هم چنین باشد:
اولا: در جدال دو نفرکه یکی شهروند عادی است و دیگری مأمور آیا همواره حق با مأمور است؟ ولی اگر مأمور حکومت هیچ گاه خطا نمی کند پس چرا چند نهاد مختلف بر آنان نظارت می کنند و بعضا اخراج یا مجازات می شوند؟
ثانیا: مأمور قرار است در خدمت شهروند باشد یا شهروند باید به مأمور اظهار ارادت کند؟
ثانیا: آیا قانون اجازه می دهد به فرض ناسزای لفظی فرد را زیر مشت و لگد بگیرند؟ شهروند عادی همین جور بی هیچ دلیلی ناسزا گفته یا زمینه ای پیش آمده است؟
ثالثا: اگر هم در سطح افکار عمومی از این دست توجیهات صورت پذیرد درون سازمان باید همکاران را برحذر دارند.
مشهور است که صاحب برند کوکاکولا در همایشی از پرسنل خود و حاضران میپرسد: اگر همین حالا خبر برسد یکی از سالن های تولید ما آتش گرفته و بعد خبر برسد در یکی از بطریهای ما حشرهای پیدا شده کدام یک ضرر بیشتری دارد؟
پاسخها متفاوت بود اما خود تصریح کرد: اولی را می شود جبران کرد اما دومی به اعتبار و برند ما آسیب میرساند. بنابراین دومی خسارت بارتر است.
نیروی انتظامی و هر نهاد و سازمان دیگری به جای توجیهاتی از این دست باید به اعتبار و اعتماد و برند بها دهد و از این منظر گفتن و نوشتن این که اول بار کی فحش داد تنها یادآور خاطرات تاریخی است.
زنده باشید
به فرض که از قبل هماهنگ شده بوده تا صحنه سازی کنند و فیلم بگیرند باز هم رفتار خشن آن مامور توجیه نمیشود .
مشهور است که صاحب برند کوکاکولا در همایشی از پرسنل خود و حاضران میپرسد: اگر همین حالا خبر برسد یکی از سالن های تولید ما آتش گرفته و بعد خبر برسد در یکی از بطریهای ما حشرهای پیدا شده کدام یک ضرر بیشتری دارد؟
پاسخها متفاوت بود اما خود تصریح کرد: اولی را می شود جبران کرد اما دومی به اعتبار و برند ما آسیب میرساند. بنابراین دومی خسارت بارتر است.