وقتی نهادهای مدنی و گفتوگویی در جامعه تضعیف میشوند طبیعتاً جامعه هم در معرض نوعی گسیختگی قرار میگیرد در نتیجه اعتراض که میتواند فینفسه موجب ارتقا جامعه شود، موجب از هم گسیختگی میشود
چند ماه بعد از رخدادهای دیماه فرصت بهتری برای رجوع و نگاه کردن به آن علامتهای بالینی از زاویه تازه است اینکه ببینیم در جامعه، سیاست و رسانههای ما چه نواقصی وجود دارد تا بتوانیم بر روی آن تامل کنیم.
شاید فصل مشترک اغلب تولید ادبیات نظری توسط نهادها، دستگاههای رسمی و علمی و مدنی پیرامون این مسئله کمبودها و کاستیهای موجود در جامعه باشد اما مسئله محوری که جای خالی آن احساس میشود، مسئله گفتگو است.
از این رو؛ بحث من بر سر امتناع و امکان گفتوگو در ایران است که در مورد این مسئله خود را نشان میدهد. خیابان یک جایگزین برای تغییر فرآیند اعتراض از کنشهای سازمانیافته، مدنی و قابل شناسایی به کنشهای تودهای یا عمومی مبتنی بر شبکههای نامعین است و به عبارت دیگر در اعتراض، خیابان به جای نهادهای مدنی، احزاب و تشکلها مینشیند. به جای اینکه اعتراضها از طریق شکل سازمانیافتهای مطرح شود به شکل مبهم مطرح میشود به همین علت طبیعتاً پیامدهای آن را میتوانیم ببینیم. امکان پیشبینی اندکی برای کنش افراد معترض در خیابان اعم از کنش عاطفی یا کنش ارادی آنها وجود دارد و ممکن است به انبوه خلق ختم شود یا حرکتهای نابسامانی را منجر شود.
در کنش خیابانی لزوماً عقلانی رفتار نمیشود و الزاماً در آن قابلیت گفتوگو نیست یعنی گفتوگو در آن به حداقل میرسد در این صورت رویارویی عقلانی را نیز در طرف مقابل کاهش میدهد. وقتی کنش و واکنش انجام گرفته در خیابان به رسانه سیاسی شده منتقل میشود، بازتولید اعتراض در خیابان حالت شدت به خود میگیرد. بنابراین، در خیابان در قبال نهاد مدنی یا تشکلیابی سیاسی امکان گفتوگو کاهش پیدا میکند.
در کتاب شبکههای خشم و امید کاستلز، اعتراضها محصول خشم ناشی از ناامیدی هستند و سهگانه رسانههای جدید یعنی شبکههای اجتماعی، اینترنت و تلفن هوشمند منجر به پیدایش فضایی میشود که میتوان در آن جنبشهای سیاسی و اجتماعی را دید.
ما به لحاظ رسانه وارد پارادیم جدیدی شدهایم، با وجود یک چرخش گفتمانی نسبت به رسانهها، فهم سیاسی، اجتماعی و مدیریتی عقبتر از تحولی است که در عالم رسانه رخ داده است به عبارت دیگر درک ما از رسانه همان چیزی است که قبل از شبکهها و تاثیر شبکهها وجود داشت.
از رسانهها فقط یک تقسیمبندی سنتی میکنیم و انگار که ظهور شبکهها باعث تمامشدن تلویزیون و مطبوعات شده است اما به اینکه با ظهور شبکهها، تلویزیون و ماهوارههای پخش مستقیم و مطبوعات در کجا قرار دارند توجه نکردهایم. رسانهها عوض شدهاند اما ذهنیت اجتماعی و سیاسی ما در آن پارادایم قبلی باقی مانده است.
همانطور که نظرسنجیها نشان میدهند ما باید بدانیم که مصرف رسانهای معترضان چگونه است و منبع دریافت اطلاعات آنها چه چیزی است البته این به معنای نتیجهگیری مطلق نیست و میتواند در شرایطی تغییر پیدا کند. در مصرف رسانهای یعنی در کسب اطلاعات و انعکاس اطلاعات، بسیاری از شکافهای موجود در گذشته برداشته شده است و شکافی بین شهر و روستا و مرکز و پیرامون نیست به عبارت دیگر امکان دسترسی توسط شبکهها بیشتر شده است.
ویژگیهای افراد به عنوان کاربر در شبکهها این است که صرفاً شنونده و همچنین گوینده نیستند اما در فضای اعتراضی بیشتر گوینده میشوند تا شنونده؛ بنابراین بیشتر گویندهشدن در این فضا پیچیدهترین اعتراضها را به خود اختصاص میدهد.
سیاستگذاریهای غلط رسانهای به خصوص در صدا و سیما مرجعیت رسانههای داخلی را کاهش داده است. در گذشته و به هنگامی که وبلاگها مطرح بودند بیشتر به شبکههای داخلی رجوع میشد اما اکنون مرجعیت با شبکههای داخلی نیست. این پدیدهای نیست که صرفاً در شبکهها وجود داشته باشد، با سیاستهای غلط رسانهای و ارتباطی نوعی کوچاندن از صدا و سیما و مطبوعات به سمت شبکههای دیگر رخ داده است و این خود یک مسئله محسوب میشود به گونهای که در فضای اعتراضی، امکان شنیده نشدن را تقویت کرده است.
در دوگانههایی که شکل میگیرد، اعتماد یک طرف نسبت به طرف دیگر سلب و یا مشارکتش کم میشود که در اینجا سخن از گفتوگو، بیهوده است. کنار هم قرار گرفتن سهگانه اعتراض، خیابان و رسانه نقش هر یک از آنها را تغییر داده و ساختارهایی را به وجود آورده است.
ساختارهای به وجود آمده در درجه اول، سطح ذهنیتهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و ما را از یک وضعیت مستقر که در آن وضعیت میتوانستیم گفتوگو کنیم، خارج کرده و به وضعیتی رسانده است که اعتماد و مشارکت و امید به آینده را کاهش داده است به این ترتیب افقهای متصور برای آینده هم در وجه فردی و هم در وجه اجتماعی دچار ابهام شده است.
موج سوم پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان به درستی نشان میدهد که تغییرات ارزشی و نگرشی در جامعه ما به سوی نوعی فردگرایی و مادیگرایی یا منفعتگرایی فردی رفته است.
وقتی در گرایش به سمت منفعتگرایی فردی، نهادهای تجمیعکننده یعنی نهادهای مدنی و گفتوگویی تضعیف میشوند طبیعتاً جامعه هم در معرض نوعی گسیختگی قرار میگیرد در نتیجه اعتراض که میتواند فینفسه موجب ارتقا جامعه شود، موجب از هم گسیختگی میشود.