عصرایران؛ کوثر شیخ نجدی: فقط فیلمش را دیده بودم. مردی هندی با یک خادی سفید ساده و عینکی گرد. آنقدر لاغر که می شد دنده هایش را شمرد. روی زمین می نشست و پیروانش مثل پیامبری دورش حلقه می زدند. چیزی نداشت. هیچ چیز. جز فلسفه مهربانی، فلسفه پرهیز از ترور و خشونت که توانست با آن ملت بزرگ هند را از سالها استعمار امپراتوری بریتانیا آزاد کند.
مقبره گاندی
اینجا مقبره گاندی ست در شهر دهلی. یک باغ ساده با چمن های کوتاه، چند درخت و سنگفرشی که ما را به مقبره می رساند. زمین، وقتی بدون کفش بر آن قدم می گذاری، حس گرمی از سادگی و معنویت دارد.
شبیه روزهایی که او با پیروانش بر زمین می نشست و نخ ریسی می کرد. معتقد بود وقتی اکثر کارگران هندی بیکارند نباید لباس های مورد نیازمان را از تولیدی های صنعتی تحت تملک انگلیسیها خریداری کنیم.
مقبره گاندی
فکر کردم چطور ممکن است یک انسان تا این حد بتواند متفاوت عمل کند. و تمامی زندگی و آسایش خویش را وقف آزادی بشر کند. جوانی از یک خانواده ثروتمند، که از کالج دانشگاهی لندن در رشته حقوق فارغ التحصیل شده، می تواند یک گوشه بنشیند و بی درد سر زندگی کند. اما شنیدم که گفت "حقیقت خداوند است".
مقبره سایبان ندارد. یک تکه سنگ سیاه ساده است. آتش کوچکی بر آستانه اش می سوزد. بی هیچ تجملاتی. چرا که گاندی توصیه کرده حتی برایش مجسمه و نماد هم نسازند.
هندی ها برای این مرد احترام بسیار قایلند و برای ادای احترام به این مکان می آیند.
اصل ساتیاگراهای گاندی (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت)بر این نکته تأکید دارد که با محبت و عدم خشونت باید در پی اصلاح اجتماعی بود. این فلسفه بر بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تأثیر گذاشت.
بعد ها در صدمین سالگرد بازگشت گاندی به هند از تندیس وی در میدان پارلمان لندن رو نمایی کردند _ همان جایی که گاندی کمر به خروج آن از کشورش بسته بود_ .
تعالیم گاندی مبنی بر ساده زیستی و استفاده از تولیدات داخلی را در هر کجای هند می توان مشاهده کرد.
به عنوان مثال محصولات آرایشی و بهداشتی کمپانی های خارجی بارها کاهش قیمت می خورند اما توسط مردم کمتر خریده می شوند. و یا مردم هندوستان اصرار بسیار بر پوشیدن لباس های هندی و پارچه های تولید هندوستان دارند. و حتی شما را ترغیب به خرید محصولاتشان خواهند کرد.
اگر بخواهید از هند سوغات بیاورید با ماجرای عجیب و غریبی مواجه می شوید. که در نوع خود باور نکردنی ست. در هیچ کشور دیگری نمونه اش را ندیدم.
اولاً قیمت هر چیزی را دست کم ده برابر ارزش واقعی اش به شما اعلام می کنند و شما اگر واقعاً اصرار دارید آنرا بخرید باید چانه بزنید. خیلی خیلی چانه بزنید و آنها هم همه شان آمیتا باچان هستند و جوری هندی بازی در می آورند که باورتان می شود دارید مُفت می خرید اما از من می پرسید همیشه گران خریده اید.
بیشترین سوغاتی هند که تور لیدرها به شدت شما را به خرید شان ترغیب خواهند کرد ادویه، چای و پارچه های هندی و سنگ های قیمتی ست.
از من می پرسید خودمان بهترین چای و ادویه را داریم و نه تنها ارزش خریدن ندارند بلکه حیف است فرصت سفر به جای دیدن و لذت بردن صرف خرید شود.
در مورد سنگ های قیمتی هم هیچ ضمانتی وجود ندارد و اصولا خریدشان منطقی به نظر نمی رسد. هر چند بازار فریبنده ای دارند و آدم ها در سفر جوگیر می شوند و سود سرشاری عاید فروشنده ها می کنند.
هر بار به این فکر کردم ای کاش این اتفاق و هیجان خرید توریست ها در اصفهان، یزد، تبریز یا هر شهر دیگر ایران و برای تهیه صنایع دستی بسیار زیبا و ارزشمند ایرانی رخ می داد. اما بعد به یاد آوردم که توریست های دیگر کشورها اصولا زیاد هم اهل سوغاتی خریدن نیستند و این عادت اختصاص به ما ایرانی ها دارد.
به تجربه می گویم که زیاد خرید نکنید، البته اگر در برگشت با گله های «پس سوغاتی ما چی شد؟» اذیت نمی شوید. در مورد صنایع دستی در آینده بیشتر توضیح خواهم داد.
ادامه دارد....