دکتر پرویز اجلالی؛ جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران نوشت:
1- چرا این روزها جامعه شناسان ایرانی این همه درباره مسائل سیاسی صحبت می کنند؟ تا آنجا که من جامعه شناس محتاط ،که امروزه علاقه چندانی به وارد شدن در این نوع امور ندارم هم به فکر رویکرد جامعه شناسانه به سیاست افتاده ام .
پاسخ را من از لویی آلتوسر جامعه شناس فرانسوی می گیرم که می گفت درهر جامعه ای در هر لحظه تاریخی یکی از سطوح اقتصاد،سیاست یا ایدئولوژی تعیین کننده است (البته من به جای ایدئولوژی فرهنگ می گذارم). به گمان من در حال حاضر تعیین کننده ترین وجه جامعه ایران سیاست است و فقط با اصلاح وتکامل آن وجه است که سایر وجوه می توانند در جهت بهبود حرکت کنند.
بحرانی که جامعه امروز ایران رافراگرفته راه حل سیاسی می طلبد .مسئله کودکان خیابانی و توسعه اقتصادی و رابطه با جهان و رشد فرهنگ و هنر همه و همه وابسته به تحلیل درست از ضرورت ها وباید و نباید های قدرت است پس من محافظه کار هم وادار می شوم به مصداق کلکم راعا وکلکم مسئول در این باره اظهار نظری بکنم وخودی نشان دهم .بدین امید که سرکنگبین سخنان من برصفرانیفزاید و باعث زحمت قارئین محترم ومحترمه نگردد.
2- تشخیص راه های درست حل مسائل و مشکلات خیلی دشوار نیست اما وقتی در عرصه سیاست وارد می شویم چند عامل مانع یافتن راه حل درست می شوند که دراینجا من از آنها نام می برم و البته معتقد نیستم که حرفم حتماً درست است و آماده ام نقطه نظرهای مخالف دیگران رابشنوم و طرز فکر خود را تصحیح کنم .
الف - تعصبات ایدئولوژیک ،دینی ، قومی : وقتی کسی تصور کند که باید راهی را برود که ایدئولوژی، قومیت یا دین برایش تعیین کرده و هر کاری غیر آز آن شیطانی و پلید است .هرگز درباره دلیل و نتیجه کارش در شرایط مشخص و در زمان مشخص و برای انسان های معین فکر نمی کند .بنابراین عقل را به طورکامل کنار می گذارد و مطابق تعصباتش حرکت می کند تا به چاله بیفتد یا نیروی پر زورتری مانع حرکت او شود. این دیدگاه معمولا نه به راه حل بلکه به پیچیده تر شدن مسئله و در عالم سیاست به فاجعه ختم می شود.
ب - منافع شامل قدرت ،ثروت و منزلت : گروه های اجتماعی قدرتمند که وضع موجود برایشان قدرت وثروت ومنزلت فراهم کرده ناخودآگاه از ترس از دست دادن منافع خود نمی توانند واقع بینانه و عاقلانه عمل کنند. آن گاه که لازم است خویشتنداری به خرج دهند برعکس خشونت می کنند .آنگاه که باید دفاع کنند حمله می کنند. در واقع اینان برای آن که خود را راضی کنند ناخودآگاه واقعیت راکژمژ می کنند و دنیا را آنطور می بینند که می خواهند .
ج - عواطف و احساساتی مثل خشم ،شیفتگی ،عشق و نفرت : در برخورد با حوادث انسان ها دچار خشم ، رنج ،افسردگی و کینه ورزی می شوند .در این شرایط انسان ها نمی توانند عاقلانه تبعات رفتار خود را بفهمند . توده مردم و گاه حتی روشنفکران (بویژه در کشورهای درحال توسعه) یک روز از روی احساسات از یک رهبریا نظام سیاسی چنان حمایت می کنند که هیچکس جرائت نمی کند کلامی بر علیه آن بر زبان آورد و دست آن را برای هر عمل نابخردانه ای باز می گذارند و روز دیگر چنان بر اوآشوبند که توانایی تحلیل درست عملکرد فرد یا نظام را از دست می دهند .
معمولا توده مردم میان صفر و صد حرکت می کنند .برای همین سرنوشت نظام های استبدادی ونیمه استبدادی را نه رقابت احزاب بلکه شورش توده ها تعیین می کند . نظام های استبدادی ونیمه استبدادی احزاب و جریانات سیاسی را درهم می کوبند و وضعی به وجود می آورند که در شرایط بحران هیچ نیروی عاقلی برای مدیریت بحران و هدایت شورش به سوی منافع جمعی وجود نداشته باشد .این نظام ها هم درزمان قدرتشان به جامعه لطمه می زنند و هم آینده جامعه را تباه می کنند.