روزنامه جام جم نوشت: روزی از روزهای اردیبهشت سال 95 که معلوم شد ندا، دانش آموز9 ساله زنجانی مدتهاست بی آن که دم بزند قربانی نیات شوم معلمش بوده است، افکار عمومی به اندازه امروز مجروح بود و وزیر وقت نیز به همین اندازه متاثر، اما آیا داستان تعرض درمدارس تمام شد؟
ندا آن روز تنها قربانی پرونده بود ولی پروندهای که حالا در دادسرای تهران مفتوح است چندین شاکی دارد یعنی که آن همه سروصدایی که پرونده ندا دو سال پیش به پا کرد مثل حبابی زود بزرگ شد و زود ترکید، اثرش هم زود محو شد.
برخی دانشآموزان قدیمی، دختر و پسرهایی که حالا زن و مرد شدهاند و بیشترشان رفتهاند سر خانه و زندگیشان امروز در بزرگسالی جرات میکنند و از خاطرات مدرسهشان میگویند که با دانش امروزیشان نام آن را میگذارند تعرض جنسی یا حتی خشونت جنسی. یکی از این دانشآموزان پسری است دهه هفتادی که برایمان تعریف میکند در شهرکوچکشان معلمی داشتند که بچهها را مجبور میکرد داستانهایی با محتواهای جنسی را روخوانی کنند!
پریسا نیز یک دهه (اواخر) شصتی است و خاطرهاش مربوط میشود به سالهای میانی دهه 70 که محصل مدرسه ابتدایی بود و یک بار معلمشان همکلاسیاش را که درس نخوانده بود مجبور کرد پیش چشم بچهها برهنه شود!
آزار در مدرسه اتفاق تازهای نیست، شاید اگر دیگران هم در صندوقچه خاطراتشان بگردند از این جنس حوادث پیدا کنند که بهدلیلی از کنارش گذشتهاند. بچههای آن روزگار نیز مثل بیشتر بچههای امروز درک درستی از حریم جسم شان ندارند و با متجاوزان به این حریم، گیج و گنگ برخوردمیکنند.
خانوادهها از بس چسبیدهاند به نمره و تست و کنکور، سایر ابعاد تربیتی را به کل گذاشتهاند کنار، نهادهای مدنی و متولیان آموزش کشور نیز که اساسا تلاشی در این مسیر نمیکنند.
نتیجه میشود دانشآموزانی که قربانی میشوند و مقهور قهر مبتلایان به پدوفیلی (میل جنسی به کودکان). بیدلیل نیست که رئیس اورژانس اجتماعی کشور به وضع موجود گله دارد و میگوید بسیاری ازخانوادهها کودکان را به مدرسه میفرستند درحالی که نظام آموزشی فقط نخبهپروری میکند به جای اینکه بر تربیت انسان سالم و مفید تمرکز کند. خانوادهها نیز که شیفته نمره عالی و موفقیتهای علمی هستند برای تأمین هزینه کلاسهای جورواجور چند شیفتهکار میکنند و پیداست دیگر حوصله وقت گذاشتن برای بچهها را ندارند.
شاید حالا که پرونده مدرسه غرب تهران بازاست و داغ، عدهای از لزوم تربیت جنسی در دانشآموزان دم بزنند و یا حتی مسئولان وزارتخانه این الزام را از ذهنشان بگذرانند ولی ماجرا که سرد شود و کم کم رنگ ببازد مثل همیشه دوباره میرویم سر خانه اولمان. اما نیاز به تربیت جنسی جدی است تا حدی که علیرضا کرمانی، پژوهشگر جامعه شناسی کودک به ما میگوید که دادن این آموزشها به کودکان جزیی ازحقوق شهروندی آنهاست. حتی کورش محمدی رئیس انجمن آسیب شناسی اجتماعی ایران نیز معتقد است تهیه پروتکل آگاهی دهی درباره مسائل جنسی به افراد البته متناسب با سن و سالشان نیازی جدی است.
او همه چیز را به این پروتکل محدود نمیکند و توضیح میدهد که باید سبکهای فرزندپروری خانوادهها نیز اصلاح شود. با تمام اینها نمیتوان با تدوین پروتکلهای تربیت جنسی جامعهای امن ایجاد کرد.
همانطور که غربیها نتوانستند. حلقه اصلی ولی گمشده در جوامع امروزی شاید تربیت اخلاقی اعضای آن باشد. متجاوزان به حریم انسانها از پروتکلها و آموزشهای جنسی تبعیت نمیکنند بلکه این قانون و اخلاق است که میتواند هر انسانی را مهار کند. ما همه مقصریم، چون تربیت اخلاقی را فراموش کردیم و ارزشهای دینی و اخلاقی که میتواند تنظیمکننده رفتار فرزندانمان باشد را به آنها انتقال ندادیم.