۰۷ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ۰۵:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۱۸۹۷۲
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۴ - ۱۴-۰۴-۱۳۹۷
کد ۶۱۸۹۷۲
انتشار: ۱۴:۳۴ - ۱۴-۰۴-۱۳۹۷

احسان محمدی: آرزو می کنم صدای مردم بی صدا و رسانه باشم

نوشتن در کشوری که بسیاری از مدیران جز «تحسین و تملق» هر حرفی را «دشمنی»، «حسادت»، « کینه ورزی» و ... ترجمه می کنند کار دشواری است. خیلی دشوار

به گزارش عصر ایران به نقل از آفتاب، احسان محمدی یکی از روزنامه نگارانی است که بسیاری نوشته های متفاوت او را در روزنامه ها، خبرگزاری ها و شبکه های مجازی خوانده اند. نویسنده کتاب های گنجینه پنهان، جنگ بود و مارکز در تاکسی که کتاب هایش در نمایشگاه بین المللی کتاب به عنوان پرفروش ترین کتاب های نشر کتاب آمه و نشر قاف انتخاب شدند همیشه تلاش می کند که از نگاه مطلق به اتفاقات پرهیز کند و با ادبیاتی محترمانه به نقد صریح بپردازد.

او که دانش آموخته دکترای فرهنگ و ارتباطات است از سال 79 به صورت مستمر روزنامه نگاری می کند و در بیش از 20 روزنامه سابقه فعالیت دارد اما معتقد است که نویسنده نباید در قالب خاصی محصور شود و باید از هر فضا و ظرفیتی برای رساندن صدایش به مخاطب یا رساندن صدای مخاطب به صاحبان قدرت بهره گیرد.

به بهانه روز قلم با او که در شبکه های اجتماعی هم حضور پررنگی دارد به گفتگو نشستیم.

آفتاب: آقای محمدی! وقتی از قلم و نوشتن حرف می زنیم قاعدتاً از خواندن و خواننده هم حرف می زنیم، نظر شما در مورد آمار مطالعه بسیار پائین و چند دقیقه ای ایرانیان چیست؟

احتمالاً دوستانی مخالف این نظر من هستند اما اعتقاد دارم مردم بسیار بیشتر از گذشته «می خوانند». اگر منظور از خواندن، «واژه خوانی» است برخلاف چیزی که ادعا می شود ایرانیان هر روز میلیون ها واژه بیشتر از قبل می خوانند. قدیم یک قشر اهل کتابی بود که کتاب می خواند، هنوز هم آن قشر کم و بیش می خواند اما تلفن های همراه خیلی ها را اهل خواندن کرد.

آفتاب: اتفاقاً برخی همین تلفن های همراه را قاتل مطالعه می دانند، شما چطور عنوان می کنید که مردم را اهل خواندن کرد.

مقصود من واژه خوانی و خبر خوانی است نه مثلاً رمان کلاسیک یا کتاب های فلسفی و تاریخی. الان بسیاری از زنان خانه دار و حتی پدر و مادرهای ما که ممکن است قبلاً هرگز کتاب نمی خواندند، در گوشی های همراهشان هر روز انبوهی خبر می خوانند، واژه ها را در قالب طنز، اطلاعات عمومی و حتی مسائل خانوادگی دنبال می کنند. به نظر من نه تنها مطالعه ایرانیان کمتر نشده بلکه بسیار بیشتر از گذشته واژه می خوانند.

آفتاب: اما آمار از مطالعه در حد چند دقیقه در روز خبر می دهد؟

من اصولاً به آمار در ایران خیلی اعتماد ندارم و همیشه انگار دست به نوعی پنهان کاری در مقابل آمارگیری می زنیم. سرشماری نفوس و مسکن در ایران گاهی با خطای عجیبی همراه است. سال 95 اعلام شد بیش از 90 هزار خانوار ایرانی در سرشماری شرکت نکردند و غایب بودند! یعنی جایی که شناسنامه و کارت ملی و یارانه و انسان زنده وجود دارد هم ما دقیقاً نمی دانیم جمعیت کشور چقدر است، آن وقت این آمار دقیقه ای در مورد مطالعه چطور قابل استناد است؟ اجازه بدهید من نپذیرم. الان شما جلوی هر کس را در خیابان بگیرید و بپرسید چه خبر؟ اتفاقات و حوادث روز را برایتان می گوید. اینها را همه از تلویزیون یا ادبیات شفاهی تاکسی و اتوبوس نشنیده، بلکه در گوشی همراهش خوانده و من اسم این را می گذارم مطالعه وخواندن واژه.

آفتاب: انتخاب خود شما چیست؟ اینکه مخاطب کتاب هایتان را بخواند یا نوشته هایتان در فضای مجازی را؟

طبعاً دوست دارم کتاب هایم به چاپ چندم برسد اما برای من آگاهی پراکندن و رساندن صدا به مخاطب مهم است. در جریان زلزله کرمانشاه من مطلبی نوشتم که فقط در شش کانال تلگرامی بیشتر از دو میلیون بار خوانده شد. آمار عجیبی بود! اعتقاد دارم نویسنده باید از هر قالب و رسانه ای استفاده کند. همه سعی من و بسیاری از دوستان و هم فکران در روزنامه ها و سایت ها و شبکه های مجازی این است که بتوانیم صدای مردم بی صدا، مردم بی رسانه و کسانی باشیم که نادیده گرفته می شوند. گاهی می شود و گاهی نمی شود. نمی دانم عاقبت نوشتن چه می شود اما امیدوارم راه را کج نرویم.

آفتاب: بعضی از نویسندگان بخصوص نسل جوان تر می گویند که ما برای دل خودمان می نویسم و مهم نیست کسی بخواند یا نخواند. شما چطور؟

اگر رقصنده برای دیده شدن می رقصد، خواننده برای شنیده شدن می خواند، لذت نویسنده هم در خوانده شدن است. اگر روزنامه نگاری دیدید که گفت برایم مهم نیست مردم نوشته های من را بخوانند یا نخوانند، شما لبخند بزنید و بگویید بله! حتماً اینطور است. اما باور نکنید!

آفتاب: اگر بخواهید مهم ترین آفت نوشتن در این روزها را بیان کنید به چه نکته ای اشاره می کنید؟

یکی از آفت هایی که روزنامه نگار ایرانی را تهدید می کند آفت زیادنویسی است. ببینید کشور ما از لحاظ سوژه شاید بی همتا باشد. هر روز آنقدر سوژه در حوزه های مختلف آفریده می شود که بعضی اوقات به دوستان هم قلمم می گویم ایران بهشت نوشتن است اما به واسطه حق التحریر پایین که گاهی حتی پرداخت نمی شود نویسنده مجبور می شود چند جا کار کند و زمان برای مطالعه کم می شود و قطعاً کیفیت، تنزل پیدا می کند.

آفتاب: شما چقدر به لزوم مطالعه هر روزه برای نویسنده اعتقاد دارید؟

نوشتن به نظر من ردیف کردن جملات پشت سر هم و انتخاب فعل نیست بلکه چیدمان واژه هاست. هرچقدر خورجین واژگانی شما پرتر باشد، متن شما چشم نوازتر می شود. مثل این می ماند که روی یک تاج، الماس و برلیان و یاقوت و زمرد بچینید. این هم محصول مطالعه است. اگر می خواهید یک صفحه بنویسید باید قبلش ده صفحه خوانده باشید! کمی سختگیرانه به نظر می‌رسد اما راه میان بُر دیگری وجود ندارد.

آفتاب: در نوشته های شما همیشه کلید واژه هایی مثل امید، ایران، زندگی و تلاش دیده می شود، عمدی برای به کار بردن این واژه ها دارید؟

ببینید! این به جهان بینی آدم برمی گردد، به نظر من هر انسانی چند واژه پرتکرار در زبان یا تفکرش دارد که نوع نگاهش به زندگی را نشان می دهد. واژگانی که شما نام بردید در ادبیات من هست و از بازتکرارش به اشکال مختلف لذت می برم چون به زندگی ام معنا می بخشند. خاستگاه هر کسی و مسیری که در زندگی طی کرده در شکل گیری نوع نگاهش و طبعاً قلمش تاثیرگذار است. کودکی من در جنگ و علاقمندی ام به مسائل اجتماعی و سیاسی باعث شده به این واژه ها برسم.

آفتاب: نگران این نیستید که از سوی خواننده متهم شوید که زیادی خوشبین هستید یا از واقعیات جامعه دور هستید؟

ما در جغرافیای ناامنی زندگی می کنیم، خاورمیانه یک اقلیم پرآشوب است و تقریباً روزی نیست که خبر جنگ و گلوله و عملیت انتحاری نشنویم. در زندگی روزمره هم تلاطم های اجتماعی و سیاسی و البته تنش های اقتصادی روان مردم را فرسوده است. من همه اینا را می بینم، اما اعتقاد ندارم که باید مدام آنها را بازتکرار کرد، بلکه باورم این است که برای مردم خسته از ناامیدی باید از امید نوشت. کار سختی است چون یک وقت هایی جوهر امید خود من هم می خشکد اما باید نوشت.

آفتاب: جالب ترین واکنش هایی که در مورد نوشته هایتان از مخاطب گرفته اید را می توانید بگویید؟

معمولاً در نمایشگاه کتاب و مطبوعات این اتفاق می افتد. امسال مرد دنیا دیده ای که موهایش سفید بود توی نمایشگاه کتاب هم تحسین می کرد و هم می گفت به خدا می ترسم بگیرن ببرنت! تو از سر خیرخواهی می نویسی ولی اونایی که می خونن شاید اینطور فکر نکنن. مواظب خودت باش! یا مرد جوانی که کارگر بود گفت ظهرها که توی کارخونه جمع می شیم نهار بخوریم، من بلند بلند چیزهایی که توی کانالت نوشتی رو می خونم برای بقیه. یه روز بیا کارخونه ما. شما می نویسی حرف دل ماست. یعنی ما می خوایم همینا رو بگیم ولی بلد نیستیم. تو رو به فاطمه زهرا ناامید نشی. بنویس. ما دعات می کنیم.

آفتاب: موردی بوده که بترسی از نوشتن؟

بله! در نمایشگاه مطبوعات جوانی از ابیانه آمده بود گفت یک سری اتفاقات توی زندگی ام افتاد می خواستم خودکشی کنم ولی نوشته های شما من را به زندگی برگرداند! راستش را بخواهید در اولین نگاه آدم باید خوشحال باشد از این اثرگذاری اما من ترسیدم. حس کردم نکند یک وقت با یک نوشته تلخ همه امید یک انسان را از او دزدیده ام و با جانش بازی کرده ام.

آفتاب: درآمدها چطور است؟ خود شما از درآمد نوشتن و قلم راضی هستید؟

من دانشگاهی هستم و شغل اصلی ام نوشتن نیست برای همین همیشه کسانی که شاغل تمام وقت این حوزه هستند را نویسنده واقعی می دانم. نوشتن یکی از دشوارترین، پردردسرترین و البته کم درآمدترین شغل های کشور است. نوشتن در کشوری که بسیاری از مدیران جز «تحسین و تملق» هر حرفی را «دشمنی»، «حسادت»، « کینه ورزی» و ... ترجمه می کنند کار دشواری است. خیلی دشوار.

ارسال به دوستان