عصر ایران؛ مصطفی داننده- حتما تا امروز حداقل برای یک بار هم که شده شیرینی تر خریدهاید. حتما در کنار تمام شیرینیهای خوشگل تر به فروشنده گفتهاید یک ردیف هم نون خامهای بگذار. حتما وقتی شیرینی را تعارف کردهاید خیلیها از همان یک ردیف نون خامهای، شیرینی برداشتهاند. حتما وقتی نون خامهایها تمام شد، دیگران گفتند، ااا نون خامهای تمام شد، حالا اینها را چجوری بردارم؟
بله، نون خامهای خوشمزه است و راحت خورده میشه برخلاف دیگر شیرینیها تر به ویژه ناپلئونی!
تا حالا از خودمان پرسیدهایم چرا وقتی نون خامهای این همه طرفدار دارد،چرا تمام جعبه را پر از نون خامهای نمیکنیم؟ چون زشت است؟ چون از نون خامهای خوشگلتر هستند؟
داستان نون خامهای داستان بسیاری از ما آدمهاست. بسیاری از ما راحت بودن و لذت بردن از زندگی را فدای کلاس، خوشگلی و حرف مردم میکنیم.
شاید قبول نکنیم اما بسیاری از ما برای حرف مردم زندگی میکنیم. یعنی حاضریم زندگی خود را جهنم کنیم اما مطابق میل نظر مردم روزگار خود را سپری کنیم.
در خلوت با خودمان مرور کنیم که چه تصمیمها و کارهایی را به خاطر مردم انجام دادیم و به خاطر آن از چه مسائلی چشم پوشی کردیم.
بگذارید مثال دیگری برایتان بزنیم. بسیاری از ما به دنبال کفش خوشگل یا شیک هستیم حتی اگر با آن راحت نباشیم. یعنی حاضریم موقع راه رفتن اذیت شویم اما کفش خوشگل یا شیک بپوشیم که شاید چشمها را به سمت خود جلب کنیم.
خیلی از ما برای دیگران زندگی میکنیم. زندگی میکنیم تا ببینم مردم چه میگویند. قضاوت مردم از همه چیز برای ما مهم تر است. شاه بیت کلام بسیاری از ما« مردم چه میگویند؟» است.
چقدر از ما به خاطر حرف مردم زیر بار قرض رفتهایم؟ به خاطر حرف مردم ماشینی گران خریدیدم که نمیتوان پول آن را پرداخت کنیم و زندگی را به خودمان جهنم کردهایم که مردم بگویند مهندس فلانی یا دکتر بهمانی ماشین گران سوار میشود.
چرخ زندگیمان نمیچرخد اما به خاطر حرف مردم حاضر نیستیم به سراغ کارهایی برویم که شان اجتماعی ما را ندارد که مبادا مردم بگویند فلان و بسیار.
بگذاریم مردم هرچه میخواهند بگویند. بگذاریم آنها هر جور که دلشان خواست فکر کنند. ما زندگی برای خودمان زندگی کنیم. به خودمان اجازه بدهیم لذت زندگی راحت و جذاب را بچشیم.
بیاییم به خودمان قول بدهیم، راحت زندگی کنیم و اجازه ندهیم حرف دیگران، کلاس، خوشگلی و ...غل و زنجیر شوند به دست و پای ما.
بیاییم نون خامهای زندگیمان را بخوریم و لذت ببریم و از این لذت بردن کیف کنیم. به قول سهراب:«
زندگی درک همین اکنون است
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند»
اﮔﻪ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﻓﻜﺮﻛﻨﻴﻢ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻪ اﺳﺘﺜﻤﺎﺭﺩاﺧﻠﻲ ﻭﺧﺎﺭﺟﻲ ﻭﻧﻪ ﺑﺮﺩﻩ ﭘﻮﻝ ﻭﻛﺎﺭ ﻭﺣﺘﻲ ﻫﻤﺴﺮﻭﻓﺮﺯاﻧﺪاﻥﻣﻲ ﺷﻮﻳﻢ.
همین میشه که صورتهای خانمها و حتی بدنها میشه پر از عمل و تزریق و ارایش و چشمهای آقایون هم به دنبال این خانمها. و یک دور باطل ایجاد میشه. خانمهای این آقایون هم دنبال ظاهر و تجملات می روند. چشم و همچشمی مدرن. به کجا داریم میرسیم معلوم نیست.
مطلبتون كاملا درسته راجع به سبك زندگي
ولي خيلي از ما نون خامه اي نداريم
عسل نداريم
مربا نداريم
حتبي ابنبات هم نداريم
زندگي ما پر شده از تلخي
لطفا بنويس كه از بين اين همه تلخي كدومشو برداريم و نوش جان كنيم
لذت بردم شاید 90درصد زندگیمان صرف همین پاراگراف شده و بس .
"چرخ زندگیمان نمیچرخد اما به خاطر حرف مردم حاضر نیستیم به سراغ کارهایی برویم که شان اجتماعی ما را ندارد که مبادا مردم بگویند فلان و بسیار."
رفتارهای هیجانی که اغلب از روی چشم و همچشمی نشات میگیره
نباید مسیر زندگی را رفتارهای احساسی خانومها ترسیم یکند