عصر ایران؛ روح الله صالحی- بین غر زدن و نقدن کردن یک فصل جدا کننده هست. غر زدن حتّی خوبی هایی که اتفاق می افتد را نوعی فریب می داند. اما نقد، هدفش جدا کردن اصل از فرع و جدا کردنِ «سَره از ناسَره» است.
این که بگویی چه قدر از مسیر منحرف شده ایی، تا این که آسمان به ریسمان ببافی تا اثبات کنی هیچ چیز درست پیش نمی رود. و این که نتیجه بگیری مرغ همسایه غاز است، فرق دارند.
آن چه امروز داریم لمس می کنیم. بی شک حاصل عوامل متعددی است. از عدم هم سویی برنامه ها با امکانات و مدیریتی که خلق الساعه تصمیم می گیرد و توجهی به سیستم نمی کند.
خوبی ها هرچند اندک اما هم چنان صفت اخلاقی هستند که عامل انجام یک عمل اخلاقی، در شرایط خاص است. از کنار خوبی ها عبور کردن و ماندن روی معایب و کش دادن آن یک جور غر زدن ملی تبدیل شده است. با جملاتی چون:« کار خودشان است» و طیف مقابل بگویند: « کار دشمن است» به هیچ افق روشنی دست پیدا نمی کنیم.
همه برای اثبات بر حق بودن، پسرخاله یا آشنایی دارند که به یک جایی وصل است، از پشت پرده ها خبر دارد.
عامل انجام یک عمل اخلاقی در شرایط خاص به صفت اخلاقی تبدیل خواهد شد که شبیه دیدن نور و روشنایی برای زیر آوار مانده، امید همراهش دارد.
همین چند روز پیش بود که تصویر پیرمرد تبریزی، دست به دست شد که برای تعادل و انصاف ترازو یک پاکت خالی زیر سنگ کیلو گذاشته بود.
این به تصویر اگر به همان حال باقی می ماند در لای فشار انبوه تجاوز به کودکان و دعوا و... له می شد و می رفت. اما همین که آل هاشم امام جمعه تبریز، برای تشکر به دیدن پیرمرد فروشنده رفت، حرکت کامل شد و «بهینِ چیزی را گزیدن» اتفاق افتاد که پاس داشت صفت اخلاقی است.
کامل از این جهت می گویم که ما به مجموعه ای از عمل و عکس العمل ها احتیاج داریم، تا یک کنش اجتماعی شکل بگیرد. خوشبختی همگانی، از طریق رفتار منطقی اتفاق می افتد.
یک پاکت کاغذی وسط کوه مشکلات برای بسیاری آن قدر ناچیز است، ریشخندشان خواهد گرفت. اما بستگی دارد آن یک پاکت خالی کاغذی را چه دیده باشی...
«قضاوت منفی اما عینی» شاید دردی دوا نکند اما خوبیش به این است که بی تفاوتی رقم نخواهد خورد مثل انصاف در معامله، یکی از شاه کلید های کم رنگ امروز کشور است. از بقال سرکوچه گرفته تا تاجر کلان بازار را درگیر خودش کرده است.
اگر این انصاف در بازار بود حجم زیادی از این بیهوده غر زدن ها، اکنون داشتند الک شان را می آویختند.
در سیستم آموزشی استانیسلاوسکی این اگر به « اگر طلایی» معروف است. کافیست بازیگر بگوید اگر پزشک بودم، بعد باید این «اگر» ها را با ابزار بدن و بیان تجسم ببخشد.
غر زدن دردی از ما دوا نخواهد کرد این «اگر طلایی» پس غرزدن است، تا مادامی که راه حل پیش پا نگذارد، سودی نخواهد داشت.
راه حل با نسخه پیچیدن فرق دارد. راه حل گذر های کوچک به بزرگ راه را معرفی می کند اما نسخه پیچیدن طراحی بزرگ راه است. راه حل در همان سیستم استانیسلاوسکی، کارکردن مداوم بازیگر روی خود و روی نقش است.
از این رو بحث این سیستم را مطرح کردم که مستقیما" بر روان آدمی و پرداخت آن در شکل های متفاوت کار دارد.
چند واژه کلیدی مثل اخلاق، انصاف، مدارا، مهربانی و... به واژه های انتزاعی تبدیل شده اند. کسانی که به این صفات مزین شده اند، کمی دور دست ایستاده اند. برای جامعه ای که مفاهیم انتزاعی مثل خوش بر و رو بودن، با کلاس، جلتمن و... برایش راهبردی شده، نگران کننده است.
بعضی از واژه ها وقتی در رفتار ته نشین و خُلق و خوی یک شخص شوند، بی این که نیازی به اهرم های اجتماعی باشد. سلسله وار به سمت خوبی حرکت می کند.
رانت و پارتی از جمله واژه های «عرف رفتاری» ایران است که جای نان حلال را گرفته اند و کافی است کلاه قاضی شود که فاصله این دو چه قدر است؟
به هرحال لازم است که نهادهای فرهنگی که از بیت المال ارتزاق می کنند. در حوزه پژوهش های و کاربردی وارد گود شوند. با چه ابزاری می توان رنگ و لعاب انتزاع بودن را از واژه های کاربردی-رفتاری بردارند.
این نهادها به جای برنامه های پراکنده، در گسترش مصادیق ارزشها و بیانگر راههای کسب فضائل و ترک رذائل اخلاقی پژوهش کنند. تا از دیدن پیرمرد تبریزی حیرت نکنیم، که پاکت خالی روی سنگ کیلو می گذارد تا به قدر وزن یک پاکت خالی، انصاف را دور نریخته باشد.