عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چهل سال قبل و در 18 فروردین 1358 خورشیدی امیر عباس هویدا نخست وزیر 13 سالۀ حکومت پهلوی اعدام شد؛ تنها یک هفته بعد از شرکت در همهپرسی تغییر رژیم سیاسی. هر چند معلوم نشد رأی «آری» انداخته یا نه اما دو نفر دیگر (عبدالله ریاضی رییس مجلس شورای ملی و عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه که مانند او اعدام شدند) رأی آری خود را به خبرنگاران نشان دادند.
در سالهای اخیر البته این روایت غالب است که قبل از اجرای حکم، او در واقع کشته شده چون حکم اعدام معمولا سحرگاهان اجرا میشود و هویدا بعد از ظهر یا شامگاه اعدام یا کشته شده بود.
تعجیل در اجرای حکم را نیز می توان به این خاطر دانست که خلخالی میدانسته هر آن احتمال دارد دخالتها یا وساطت های مهندس بازرگان و بنیصدر و حتی یک تماس تلفنی موجب تأخیر یا منتفی شدن حکم شود تا جایی که میگویند تلفن ها را در یخچال گذاشت تا تماس بیرون میسر نباشد.
پیشتر در مقاله مربوط به دکتر شیخالاسلامزاده وزیر بهداری در دولت او (با عنوان داستان 35 سال زندگی بعد از صدور حکم اعدام) نوشتم که چگونه حکم اعدام او به حبس ابد و بعد زندان کمتر تبدیل و نهایتا آزاد شد. در مورد هویدا هم قطعا زمان به سود او و به زیان حاکم شرع بود.
به هر رو 18 فروردین 1398 یادآور چهلمین سالگرد اعدام نخست وزیری است که پس از مشروطه بیش از هر نخستوزیر دیگر رییس دولت بوده است.
دربارۀ امیر عباس هویدا و در چهلمین سالگرد اعدام او نکات گفته نشده یا کمتر گفته شدهای قابل ذکر است:
1. تا قبل ازهویدا نخست وزیران و رییس الوزراها تا این حد در برابر پادشاه ضعیف و مطیع نبودند. هویدا جایگاه نخست وزیر را تا حد رییس دفتر شاه پایین آورد و به همین خاطر قریب 13 سال باقی ماند.
طولانی بودن دوران نخست وزیری او بیش ازآن که نشانۀ ثبات باشد ناشی از این بود که انتخابات آزاد برگزار نمی شد و رقابت احزاب برای تصاحب کرسی پارلمان در کار نبود و کار به جایی رسید که دو حزب فرمایشی هم برچیده شد و شاه با غرور ناشی از فوران درآمدهای نفتی نظام تک حزبی اعلام کرد و هویدا هم دبیر کل حزب رستاخیز ملت ایران شد.
2. شیخ صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب که هویدا را محاکمه می کرد انکار نمیکرد که او در غیاب شاه و در واقع به جای شاه و به عنوان نماد حکومت سلطنتی محاکمه میشود و انگار محمد رضا پهلوی را محاکمه می کنند و هر چه از خود سلب مسؤولیت میکرد و مدام با تکرار کلمۀ «سیستم» می گفت «سیستم، مقصر بوده» اما کارگر نیفتاد چرا که ساواک حسب ظاهر زیر نظر نخست وزیری بود و کارمندان ساواک خود را کارمند نخست وزیری معرفی می کردند.
بیش از هر اتهام دیگری هویدا از « محاربه با خدا» شگفت زده شده بود و می گفت: « من کی با خدا جنگیده ام»؟!
هویدا در دادگاه؛ جلسات محاکمه در اسفند 57 و فروردین 58 برگزار شد. هادی غفاری کنار او نشسته
در غیاب احزاب و دموکراسی و در فاصلۀ سال های 43 تا 56 مردم حکومت را با سه نفر می شناختند: شاه، فرح و هویدا و و نخست وزیر 13 ساله به جای آن دو نفر هم محاکمه و محکوم شد.
3. سلطنت طلبان در قبال هویدا دچار تناقضاند و در این چهل سال نتوانستهاند این تناقض را حل کنند.
از یک طرف اعدام او را محکوم می کنند و از جانب دیگر نمی دانند با بازداشت او به دستور خود شاه و سه ماه زندان قبل از پیروزی انقلاب چه کنند.
چون در واقع او به عنوان نماد فساد و عامل اصلی نارضایتی مردم و دو روز بعد از با پیام مشهور شاه در نیمۀ آبان 57 (صدای انقلاب شما را شنیدم)، زندانی شد و شماری از سلطنت طلبان نیز کاسه کوزهها را سر او می شکنند و دوست دارند او را مقصر اصلی جلوه دهند.
هم به خاطر فساد و این که هویدا را به این اتهام بازداشت کردند و هم به این سبب که نتوانست جای اسدالله علم را در وزارت دربار پُر کند تا جایی که گفته می شود اگر «علم» در آغاز سال 57 از دنیا نرفته بود شاه این قدر دچار بیتصمیمی نمی شد و هویدا که قبل از مرگ او وزیر دربار شده بود، هرگز نتوانست نقش او را ایفا کند.
در بازداشت پیش از انقلاب/ روزنامه اطلاعات در دست با تیتر: انقلاب مردم در آستانه پیروزی
4. هویدا تا 20 سالگی بیشتر عمر خود را در خارج از کشور سپری کرده بود و شاید اگر جنگ جهانی دوم درنگرفته بود و برای این که گرفتار نشود ناچار نبود خود را ایرانی معرفی کند به ایران بازنمی گشت یا مأموریت های دیپلماتیک را ترجیح می داد.
مهم ترین تفاوت هویدا با اسلاف خود این بود که روشنفکری باورمند به جهان وطنی بود و خیلی تعلقات ملی نداشت. در حالی که اسلاف او هر قدر متمایل به روس یا انگلیس اما با فرهنگ ایران عجین بودند. به این معنی که گلستان سعدی خوانده و خط خوش داشتند.
لازم نیست هویدا را با دکتر مصدق مقایسه کنیم. کافی است با احمد قوام یا حتی علی سهیلی یا ذکاء الملک فروغی مقایسه کنیم تا بدانیم شبیه هیچ یک نبود. نخست وزیران سابق همه اهل ادبیات یا فلسفه و با خط های خوش و فارسی دانی و هویدا در عوالم دیگر و بیشتر فرانسوی بود تا ایرانی.
5. هویدا مالاندوز نبود. نه در داخل و نه در خارج ثروتی جمع نکرده بود و از این حیث با اغلب رجال عصر پهلوی متفاوت بود. خانهای در مجتمع مسکونی آ.اس.پ داشت و مادرش هم در «دَرّوس» زندگی می کرد. همین! اما مال اندوز نبودن خود او مانع فساد اقتصادی با افزایش درآمدهای نفتی نشد. چون کار دست دربار بود.
او اهل کتاب هم بود منتها بیشتر با کتاب هایی به زبان فرانسه. مسعود بهنود در خاطره ای گفته در سفری پیغامی از او را برای ژان پل سارتر برده است. هیچ نخست وزیری قبل و بعد از او این قدر با روشنفکران آشنا نبوده است.
6. هر چند در سال های اخیر به اعدام هویدا انتقاداتی وارد شده اما در همان زمان که مطبوعات کاملا آزاد بودند و بعضا بدون مجوز نیز منتشر می شدند تقریبا هیچ نقدی به اعدام او منتشر نشد.
حتی روشنفکرانی که بعضا از امکانات او استفاده کرده بود ترجیح دادند سکوت کنند.
روزنامه کیهان در روز بعد از اعدام/ زمان اعدام را شامگاه اعلام کرده است
7. هویدا می توانست 22 بهمن فرار کند. همان کاری که داریوش همایون انجام داد.اما اقدام نکرد. شاید به این خاطر که چهره ای کاملا شناخته شده بود و مانند همایون نبود که اغلب او را نمی شناختند خاصه این که همایون در زندان ریش گذاشته بود.
شاید هم هویدا مهندس بازرگان را زیاد جدی گرفته بود و تصور می کرد یک نخست وزیر اجازه نمی دهد نخست وزیر سابق ولو متعلق به رژیم سرنگون شده اعدام شود و نمی دانست درباره سرنوشت او حاکم شرع تصمیم می گیرد.
در زندان هم به امید وکیل فرانسوی خود بود که با وساطت ابوالحسن بنی صدر در راه ایران بود و یکی از دلایل تعجیل خلخالی نیز همین بود. وکیل رسید اما دیر شده بود. پیغام های برخی از سران خارجی نیز.
8. خلخالی حکم اعدام هویدا را صادر کرد اما حکم نه سحرگاه فردا که همان روز و در واقع همان شب اجرا شد. هر چند برخی و حتی در آوازۀ سیاسیونی چون سران نهضت آزادی ایران با ذکر نام و صراحتا و از جمله در گفت و گو با تارنمای تاریخ ایرانی، هادی غفاری را متهم کرده اند که بعد از صدور حکم و قبل از اجرا در همان سرسرا هویدا را کشته اند اما این روحانی انقلابی خود در همین دفتر «عصر ایران» به ما گفت در دادگاه به عنوان تماشاگر نشسته بود و سمتی نداشته است. عباس میلانی هم در کتاب مشهور «معمای هویدا» از فردی به عنوان «کریمی» و نه هادی غفاری به عنوان زنندۀ اولین گلوله نام می برد.
( در همان نشست، هادی غفاری به این نویسنده گفت: در دادگاه، هویدا « توکَّلتُ علی الله» را به صورت « توکُّلتُ علی الله» تلفظ کردم و من به شوخی با اشاره به «کُلت» خود گفتم «کلت» این است و برخی تصور کردند با کلت دارم او را تهدید به قتل می کنم).
9. هادی غفاری مدعی است که جنازۀ هویدا به اسراییل منتقل شده است. عباس میلانی اما در کتاب «معمای هویدا» با دلایل مختلف نشان داده که جنازه با هویتی دیگر چند ماه در پزشکی قانونی نگاهداری شده و با پیگیری یکی از بستگانش – دکتر فرشتۀ انشا - و با نامی دیگر در بهشت زهرا مدفون است و به نظر، روایت دقیق تری است چون اگر به خارج از کشور منتقل شده باشد چرا هیچ نشانی از آن نیست؟
10. در این که پدر هویدا بهایی بوده تردیدی نیست. اما بهایی بودن خود هویدا را عباس میلانی با تأکید بر گزارش پزشکی قانونی دایر بر «ختنه شدن» او رد می کند. این فقره را هادی غفاری اما بر اساس مشاهده خود نمی پذیرد و می گوید ختنه نشده بود.
11. با گذشت چهل سال از اعدام امیر عباس هویدا برخی از جملات او در دوران نخست وزیری هم چنان در ذهن ها هست و نقل می شود و بعضا ضرب المثل شده است و مشهورتر از همه «به امید روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد.»
این جمله که « قیمت کبریت [یا خودکار] در آغاز نخست وزیری من تا پایان تغییر نکرد.» نیز نقل می شود. منبعی دربارۀ آن اما نیافتم.
برخی از جملات آن قدر نسبت داده و تکرار میشود که تکذیب آنها دشوار است. مثل این که می گویند «در سال 42 از امام خمینی می پرسند پس یارانت کجایند و پاسخ می دهد: در گهواره یا در حال شن بازیاند» یا این جملۀ منسوب به بهزاد نبوی که در دولت مهندس موسوی وزیر صنایع سنگین بوده و در جلسۀ استیضاح به نمایندگان میگوید: «هر کدام ماشین نگرفتهاید، بگویید.» این جملات به قدری مشهور است که حتی اگر خود گوینده هم تکذیب کند همه باور نمی کنند!
مخالفت هویدا با خودکفایی در اقلام کشاورزی نیز زبانزد است. این که «خداوند همۀ نعمتها را به یک ملت نمیدهد. به ما نفت داده. به دیگری دام. ما نفت میفروشیم و گوشت وارد میکنیم». یا این که «آب، گران قیمتتر از هر محصولی است که میخواهیم به خاطر تولید آن، مصرف کنیم».
در حال استفاده از یکی از اولین کامپیوترهای وارداتی
12. جالب است بدانید که یکی از مواد کیفرخواست هویدا که به موجب آن حکم اعدام برای نخست وزیر سابق صادر شد دستور سانسور مطبوعات و کتاب در دورۀ او بود.
13. هویدا شاه را «پاترون» به معنی ارباب یا رییس، خطاب می کرد. حال آن که در این مملکت انقلاب مشروطه رخ داده بود تا شاه فقط سلطنت کند و حکومت و ریاست دولت با نخست وزیر باشد. نخست وزیر برآمده از پارلمانی که در آن طیف های مختلف سیاسی رقابت می کنند. با این حال همان ارباب یا رییس، در کوران انقلاب 57 کوشید همۀ تقصیرها را گردن هویدا بیندازد و اعتراض مردم را متوجه عملکرد او و نصیری در ساواک بداند و به همین دلیل هر دو بازداشت شدند و هویدا از زندان شاه به زندان انقلابیون منتقل شد.
وقتی شاه در 26 دی 57 ایران را ترک کرد و بعدتر در ساحل باهاما با سگ سیاه خود صبح ها می دوید عکاس مجله ای با شکار این صحنه نوشت: ارباب، سگ سیاه خود را فراموش نکرد اما نخست وزیر 13 ساله خود را در زندان نگاه داشت و حالا به دست انقلابیون افتاده است.
شاه، با سگ سیاه خود کنار ساحل میدود. نخست وزیر 13 ساله را اما در میان امواج انقلاب تنها گذاشت
14. زندگی خصوصی هویدا و کوتاه بودن دوران زندگی مشترک با لیلا امامی شایعات فراوانی بر سر زبان ها انداخت و برخی از آنها با آب و تاب در مجلات بعد از انقلاب چاپ شد.
15. هر چند شاه سیستم دو حزبی را ملغی کرد و هویدا دبیر کل حزب واحد رستاخیز شد با این حال مادام که «علم» زنده بود دو جناح درون دربار وجود داشت. علم که از حمایت شاه برخوردار بود و هویدا که فرح از او پشتیبانی می کرد و در خاطرات علم بارها و بارها می خوانیم که علنا از هویدا بدگویی می کند وشاه هم از این سعایت، لذت می برده است.
با روی کار آمدن جیمی کارتر در آمریکا و لزوم باز کردن نسبی فضا پایان نخستوزیری هویدا اجتناب ناپذیر بود و این پایان میتوانست در تابستان 1356 فرصتی برای حکومت پهلوی باشد اگر به نامۀ سرگشادۀ کریم سنجابی و داریوش فروهر و شاپور بختیار در خرداد همان سال توجه می کرد و با امکان برگزاری انتخابات نسبتا آزاد زمینه نخست وزیری یکی از این سه را بعد از هویدا فراهم می ساخت اما گمان می کرد مانند آغاز دهۀ 40 می خواهند چهره ای مانند علی امینی را به او تحمیل کنند و کارتر را تکرار کنندۀ رفتار جان. اف.کندی می دانست.
از این رو بعد از هویدا، جمشید آموزگار را معرفی کرد و نخست وزیری او، نه حاصل برگزاری انتخابات آزاد بود و نه چهره ای سیاسی به حساب می آمد و بیشتر تکنوکرات بود. آنها بر کرسییی تکیه زدند که روزگاری امثال فروغی و قوام و مصدق بر آن مینشستند.
امیر عباس هویدای فرانسهدان و کتابخوان و بیاعتنا به مال دنیا اما با «بلهقربان، بلهقربان»گفتنهای خود و تماشای منفعلانه رفتار ساواک و تقلیل جایگاه نخستوزیر مشروطه به رییس دفتر پادشاه، هم رژیم را به سوی نابودی سوق داد و هم خود را در هر دو حکومت گرفتار ساخت و جان بر سر آن نهاد.
عکس زیر از: عباس عطار/ 4 مرد ایستاده 15 سال او را به عنوان نخست وزیر و وزیر دربار میشناختند
مقاله بسیار عالی بود
تشکر
یا روح القدس
مسلما توی کشاورزی و باغداری هم اگر به روشهای پربازده آب مصرف بشه شاهد این حجم گسترده هدر رفت آب نبودیم.
با این حساب از کل تاریخ باید خسته شویم. می توان به تاریخ علاقه نداشت و ایضا شخصیت های تاریخی اما در بحث های تاریخی چاره ای جز پرداختن به چهره هایی نیست که طبعا درگذشته اند. کل عمر انسان مگر چقدر است؟ هویدا جز این که 13 سال نخست وزیر ایران بوده در رژیم پهلوی به زندان افتاده و کمتر از دو ماه بعد از انقلاب 57 اعدام شده است. با ای حسابن دربارۀ هیچ شخصیت تاریخی نباید نوشت. در حالی که سال هاست درباره استالین و مائو و دیگر رهبران سیاسی می نویسند. کاش به صورت مشخص می گفتید با فلان بند مخالفم یا نادرست است. درباره نوع مرگ هویدا و این که مانند دیگران اعدام شده یا قبل از آن کشته شده و این که جنازه در کجاست و به خارج منتقل شده یا نه، بله روایت ها مختلف است. نویسنده البته دربارۀ یک مورد نظری را که درست می داند آورده است.