مجید تفرشی (سند پژوه) در روزنامۀ اعتماد در یادداشتی با عنوان «تا چه شود عاقبت» نوشت:
به گزارش عصر ایران، متن یادداشت از این قرار است:
اولين بار در نوجواني و نخستين سالهاي پيروزي انقلاب به يك نام غيرمعمول برخوردم: هارون يشايايي. اين نام را در تيتراژ فيلم «جايزه» به عنوان تهيهكننده ديدم.
راستش اول فكر كردم كه مثل برخي فيلمفارسيهاي قبل از انقلاب، اين فيلم هم يك تهيهكننده و سرمايهگذار غيرايراني دارد.
ولي با پرسوجو خيلي زود بعدها فهميدم كه اطلاعات من درباره او ناقص و محدود بوده و يشايايي، يك شخصيت محترم ايراني- يهودي (يا به تعبير محترمانهتر پارسي: كليمي) است كه در عرصه هنر، اجتماع، فرهنگ و سياست فعال و داراي سوابقي شناخته شده است.
بعدها با تفرس و تفحص در زندگي يشايايي دريافتم كه متولد 1314 است، همكار و شريك هنري- اقتصادي بيژن جزني، در يك موسسه تبليغاتي- هنري بوده و خود نيز با آنكه چريك و مبارز تمام وقت نبوده، در عرصه سياست و اجتماع فردي شناخته شده، فعال و محترم بوده و هست.
تنها نكته ابهام در اين تفحص من اين بود كه برخي دوستان قديمياش به من ميگفتند كه هارون يشايايي را نميشناسند و فقط يك نفر را با اين نام ميشناسند كه نام كوچكش «پرويز» است. بعدها فهميدم كه به قول قدما، اسم اشهر او، همان پرويز است و هارون نامي است كه عمدتا مربوط به اوراق شناسايي و اسناد و مكاتبات رسمي است.
ماه آينده هارون يشايايي 84 ساله ميشود. درست است كه او در زمينههاي اجتماعي، سياسي، سينمايي، فرهنگي، مطبوعاتي و هنري، نام او كاملا به يك برند تثبيت و غيرقابل انكار در تاريخ معاصر ايران تبديل شده، ولي ويژگي غيرقابل رقابت او، به عنوان يك روشنفكر مستقل كليمي است كه با تاريخ نيم قرن اخير ايران، به خصوص در كشاكش فراز و فرودهاي سياسي و تعامل و مواجهه رهبري و بدنه جامعه كليمي ايران با شرايط انقلابي، در ابعاد مختلف گره خورده است.
ضمن آنكه نقش او در تاسيس و اداره «جامعه روشنفكران يهودي» در سالهاي نخست انقلاب، تاثير مهم و به جايي در پاسخ به اتهام نهادينه و فراگير بودن يهودستيزي در جامعه ايران داشت.
در سالهاي اخير، در خارج از ايران، چندين موسسه فرهنگي يهودي، چه به شكل مستقل و چه در چارچوب فعاليتهاي دانشگاهي، به بررسي تاريخ يهوديان ايران پرداختهاند. ولي تا جايي كه من ميدانم، در ايران جز يك مجموعه سند (اسناد مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين، 1300-1320، به كوشش مرضيه يزداني) و يك پاياننامه فوق ليسانس (بررسي اوضاع اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي يهوديان ايران، نوشته سمانه رحماني 1320-1357)، اثر جدي ديگري درباره يهوديان در تاريخ معاصر ايران وجود ندارد.
يشايايي در طول دو سال اخير، با انتشار دو كتاب مهم «روزي كه اسم خود را دانستم/ مجموعه داستان» (شهاب ثاقب، 1396) و «گزارش يك دوران، سي سال زندگي يهوديان ايراني» (ماهريس، 1398)، خدمت بزرگي به معرفي و شناخت عميق و دقيق تاريخ معاصر يهوديان ايراني و زندگي آنان كرده است. خدمتي كه كمتر از بقيه خدمات مختلف او در عمر تاثيرگذار و پرثمرش نبوده است.
كتاب اول هارون، بيست خاطره نسبتا داستان گونه از دوران كودكي، جواني و ميانسالي اوست. نخستين خاطره/ داستان كه عنوان كتاب نيز برگرفته از آن است، به نخستين روز رفتن او به مدرسه مربوط ميشود در اين نوشته، داستان، نويسنده با سادگي و ملاحت و طنز، از روزي صحبت ميكند كه به همراه مادرش براي ثبتنام به دبستان ميرود و در آنجا درمييابد كه پدر مرحومش بدون آنكه با هيچ كس مشورت كند و حتي به كسي بگويد، نام شناسنامهاي فرزندش پرويز را هارون گذاشته است. نامي كه تا به امروز هم جز در موارد رسمي توسط او و دوستانش به كار نرفته است. بقيه داستانهاي اين كتاب ما را به طرز عجيبي با زندگي، فرهنگ، سبك زندگي، رسوم اجتماعي و ديني يهوديان تهران، به خصوص در محله قديمي آنان در حدود خيابان سيروس و عودلاجان آشنا ميكند.
براي نمونه در حكايت «چگونه شير مادرم حلالم شد» به هنگام زنداني شدنش به دلايل سياسي در سال 1332 و اصرار مادرش به او در رعايت آداب ديني، حتي در زندان پرداخته است.
مواردي كه يشايايي در اين كتاب درباره جزييات فرهنگي يهوديان ايراني به آنها اشاره كرده، هم براي محققان و هم براي مخاطب عام، اغلب بسيار بديع و جذاب هستند. آخرين حكايت اين كتاب با عنوان «چه با لگد، چه با مشت» به حكايات عجيب و بعضا بامزه سالهاي نخست انقلاب و 44 سالگي نويسنده برميگردد.
حكايت يك سوءتفاهم نادرست درباره شعار عليه يهوديان، در زماني است كه جامعه كليمي ايران نگران حملات احتمالي متعصبان عليه خود بود.
يشايايي در كتاب دوم خود (گزارش يك دوران)، بهطور جديتر و دقيقتر به خاطرات خطير خود، به عنوان يكي از مهمترين رهبران جامعه يهودي ايران در سه دهه اخير پرداخته است.
نقشي كه باوجود مهاجرت شمار قابل توجهي از يهوديان به خارج از ايران، همچنان مهم مانده و از جهاتي شايد از گذشته نيز مهمتر شده است.
در اين كتاب 396 صفحهاي، فصلهاي بسيار بديع و مهمي با اين عناوين وجود دارد: يهوديان در آينده زمان، يهوديان ايران در عرصههاي جديد زندگي، سازمانهاي جديد يهود، روحانيت شيعه و تاريخ ايران، ورود به دوراني جديد، چگونگي حضور جامعه يهودي ايران در جريان انقلاب، ملاقات با نمايندگان سازمان آزاديبخش فلسطين در تهران، ملاقات با امام خميني(ره) در قم، كميته مشترك اقليتهاي ديني، كليميان ايران در مجلس خبرگان قانون اساسي، سير موضوعي حوادث، انتخابات اولين دوره مجلس، جامعه يهودي ايران و هشت سال جنگ ايران و عراق، ارتباط با يهوديان خارج از كشور، انتخابات رياست جمهوري 1384، مدارس و فرهنگ يهوديان در جريان انقلاب، سازمانهاي فعال يهوديان، بازسازي نهادهاي زنان و جوانان يهودي و ...
دوران مورد بررسي واقع شده در اين كتاب، از منظر تعامل و تضارب جامعه كليمي ايران با نظام جديد سياسي و جامعه دگرگون شده، بسيار حساس است. اين كتاب هم از نظر خاطرات دست اول و هم از نظر نگرش و تحليل مهم نگارنده، اثري يگانه در اين مورد و فعلا بيبديل به شمار ميرود و ضمنا به سهولت ميتواند تا سالها سرنخ و ماده خام دست اولي براي تحقيقات آزاد و دانشگاهي بعدي واقع شود. چنانكه از همين عنوان نيز ملاحظه ميشود، «گزارش يك دوران» يشايايي، هم از نظر پژوهش تاريخي، هم از نظر تاريخ انقلاب و هم از نظر پژوهشهاي يهوديان ايران، اثري يگانه و درخشان است.
نگارنده معترف است كه اين مختصر، به هيچوجه براي نشان دادن اهميت شخص هارون يشايايي و زندگي و كارنامه او كافي نيست. فقط اميدوارم كه اين مختصر، صرفا به عنوان فتح بابي براي معرفي و ارجگذاري او تلقي شده و چنانكه سال گذشته نيز مراسمي در بزرگداشت او برگزار شد، نشست يا نشستهاي تخصصي و عمومي ديگري در بررسي و مرور آثار و دستاوردهاي او انجام شود.
در عين حال، باوجود انتشار اين دو كتاب بينظير، همچنان به نظر ميرسد كه سواي بخشهاي جامانده و ناگزير كوتاه شده از كتاب گزارش يك دوران، جاي خاطرات منظم، حرفهاي و تفصيلي شخصي نويسنده در سالهاي فعاليت سياسي، هنري و اجتماعي قبل از انقلاب و در يك دهه اخير همچنان خالي است و اميدواريم كه اين مهم نيز توسط جناب هارون/ پرويز يشايايي صورت گيرد.