عصرایران - از زمان خروج یکجانبه آمریکای ترامپ از برجام، "دوئل اراده" دو کشور آغاز شده است.
بسیاری از ناظران و حتی مقامات ارشد دو کشور، جنگ اقتصادی کنونی آمریکا علیه ایران را یک "جنگ ارادهها" نیز توصیف کردهاند؛ هر چند که "محمد جواد ظریف" وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی با تکرار عبارت " تروریسم اقتصادی" در توصیف وضعیت کنونی نزاع واشنگتن با تهران، این واژه را نیز تا حدود زیادی در ادبیات سیاسی جهان جا انداخته است.
به راه انداختن جنگ اقتصادی یا تروریسم اقتصادی از سوی آمریکای ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران، با هدف "تحمیل اراده" واشنگتن صورت میگیرد. دولت ترامپ حتی برای رفتن بر سر میز مذاکره و گفتگوی دو دولت هم با نسخهای آمرانه عمل میکند و با ادبیاتی همراه با توهین و تحمیل سخن میگوید.
پرواضح است که در چنین شرایطی ایران تن به تسلیم نخواهد داد و اراده خود را معطوف به مقاومت همراه با "صبری استراتژیک" برای تغییر آرایش شطرنج سیاسی موجود در منطقه خواهد کرد. ایران کشوری چند هزار ساله و کهنترین کشور موجود در این منطقه است و با توجه به تحمل شرایط دشوار تاریخی متعدد در زیست هزاران ساله خود، میداند در چنین شرایطی چطور خود را حفظ کند.
آمریکای ترامپ در نخستین سالگرد آغاز تحریمهای یکجانبه خود علیه ایران (این تحریمها از نیمههای مرداد سال 97 یعنی درست 1 سال پیش به مورد اجرا درآمد) احتمالا برآوردی از میزان تاثیر این تحریمها دارد. آنها میتوانند بگویند در طی این 15 ماه ( از زمان خروج از برجام) اقتصاد ایران متلاطم و ارزش پول ملی این کشور به شدت افت کرد و منابع مالی ایران محدود و صادرات نفت ایران به طور چشمگیری کاهش یافته است.
اینها را همه میدانند و تا حدود زیادی درست هستند؛ اما اگر هدف آمریکا از وارد آوردن " حداکثر فشار" به ایران، ترغیب و یا مجبور ساختن هیات حاکمه ایران به حضور در میز مذاکره دوباره با آمریکا بر سر موضوعات مورد درخواست واشنگتن بوده است؛ باید به زبانی روشن و صریح اقرار کرد که دولت ترامپ تا اینجای کار شکست خورده است.
نه تنها دولت ایران هیچ نشانهای از تمایل برای مذاکره با آمریکا از خود بروز نداده و حتی وزیر خارجه ایران به خاطر اصرار بر عدم حضور در کاخ سفید مورد تحریم قرار گرفته، بلکه آمریکای ترامپ در یک هدف دیگر (غیر اعلامی) خود هم ناکام مانده است.
این هدف با وجودی که به روشنی از زبان مقامات آمریکا بیان نمیشود اما آنها تاکنون کدهایی در کلام و گفتار خود در این باره بروز دادهاند: ایجاد آشوب و ناآرامی در اثر نارضایتی گسترده مردم از شرایط "فلاکت بار" اقتصادی در داخل ایران.
آمریکای ترامپ در این هدف نیز ناکام مانده است، به رغم ادعاهای دروغینی که ترامپ هرازچند گاهی درباره "آشوب سراسری!" در ایران از زمان خروج او از برجام، مطرح می کند.
بنابراین در جمع بندی موضوع باید اذعان کرد:
1- تحریمها ایران را وادار به تسلیم در برابر خواست آمریکا نکرده است.
2- منجر به آشوب و هرج و مرج داخلی در اثر اوضاع اقتصاد داخلی نشده است.
3- بنیانهای اقتصاد ایران به رغم تاثیرپذیری شدید از تحریمها، همچنان پابرجاست و پروژه فروپاشی اقتصادی محقق نشده است.
4- ایران توانسته طی 2-3 ماه گذشته با سرنگون کردن پهپاد آمریکایی و توقیف نفتکش بریتانیایی و دیگر اقدامات آفند و پدافندی اطلاعاتی، اقتدار منطقهای خود را به رخ آمریکا و متحدان واشنگتن در منطقه بکشد.
بنابراین با وجودی که تحریمها اقتصاد ایران را متاثر کرده و مردم ایران را تحت فشار زیادی قرار داده، اما اگر هدف از اعمال این تحریمها را آن گونه که مقامات واشنگتن میگویند: "تغییر رفتار و مجبور ساختن جمهوری اسلامی ایران به نشستن پای میز مذاکره با آمریکا" بدانیم؛ باید در سالگرد آغاز تحریمها علیه ایران اذعان کنیم که این ماموریت و پروژه تا اینجای کار به شکست انجامیده است و آمریکای ترامپ در برابر ایران ناکام و عاجز مانده است.
حتی اگر هدف ترامپ از تحریم ایران، ضعیف ساختن بنیانهای اقتصادی و منابع مالی این کشور برای تضعیف نقش منطقهای تهران هم باشد، باز هم باید اذعان کرد به رغم کوچکتر شدن اقتصاد ایران (بر اثر رشد منفی) و فشارهای فزاینده بر بخشهای مختلف اقتصادی ایران، چنین هدفی محقق نشده و ایران همچنان حلقه وصل و پشتیبان "محور مقاومت منطقهای" در برابر " آمریکا- اسراییل و عربستان سعودی" است.
اما سوال آخر اینکه:
نتیجه دوئل کنونی به چه سناریوهایی خواهد انجامید؟
به نظر میرسد در ادامه مسیر 3 سناریو در پیش رو است:
1- سناریوی بُرد – بُرد: اگر میانجیها و طرفهای سومی، اعتماد دو طرف منازعه را به کارکرد "دیپلماسی" برای حل و فصل اختلافات موجودجلب کرده و فرمولی آبرومندانه برای برونرفت از شرایط کنونی ارایه دهند که هم متناسب با خواستهای ایران و هم باب میل آمریکای ترامپ باشد، در این شرایط امکان تحقق یک نتیجه "برد- برد" در پایان این بحران متصور است؛ هر چند در شرایط کنونی ناظران اندکی به امکان تحقق این سناریو خوشبین هستند؛ اما با ادامه مسیر بی نتیجه کنونی (برای آمریکا) امکان وقوع این سناریو دور از دسترس نیست.
2- بازی برد – باخت: پیروزی یک طرف این دوئل به این معناست که یا ایران و یا ایالات متحده آمریکا کامیاب شوند و طرف مقابل عقبنشینی کند.
برای ایران، پیروزی در "مقاومت" تعریف شده است؛ یعنی ایران به رغم تحمل فشارهای اقتصادی بر مواضع خود محکم بایستد و اگر شانس و احتمالات یاورش بود، در انتخابات 2020 با شکست احتمالی ترامپ یک دولتمرد دموکرات زمام امور را در کاخ سفید به دست گرفته و بار دیگر آمریکا را به برجام بازگرداند و با اندک تغییراتی در شرایط برجام دوباره تحریمها لغو شوند و شاید توافقات بیشتری نیز در حاشیه برجام با ایران صورت دهد.
حالت دیگر این است که ترامپ عقبنشینی کند و برای بهره برداریهای سیاسی در آستانه انتخابات 2020، سیاست خود را تغییر دهد و با دادن امتیازهایی به ایران، (از جمله لغو دستکم بخشی از تحریمها) ایران را وارد مذاکره کند؛ هر چند امکان تحقق این سناریو بسیار کم است چون نه ترامپ مایل و حاضر است رسما عقبنشینی کند و نه ایران این فرصت را در اختیار ترامپ برای بهره برداری تبلیغاتی قرار خواهد داد؛ مگر به شرط گرفتن امتیازات استراتژیک که ارزش آن را داشته باشد.
اما شکست ایران در حالتی خواهد بود که طی ماههای باقی مانده تا انتخابات 2020 ، تسلیم خواستهای دولت آمریکا شود و با دستی خالی و از موضع ضعف به پشت میز مذاکره با ترامپ بنشیند و در جریان مذاکرات نیز مجبور به پذیرش بیشتر شروط آمریکا شود( خواستههای 12 گانه مایک پمپئو) این چنین پایانی در حکم تیری بر قلب موجودیت جمهوری اسلامی خواهد بود و تمامی هیمنه و اعتبار و آبروی آن به ویژه در بین کشورهای اسلامی و مردم منطقه و جهان خدشهدار میشود.
3- سناریوی باخت- باخت: این سناریو خطرناکترین و پرهزینهترین سناریوی ممکن است و طی ماههای گذشته بسیاری از ناظران و دولتمردان جهان نسبت به آن هشدار دادهاند. خطر وقوع احتمالی این سناریو باعث شده نخست وزیر ژاپن در اقدامی بیسابقه پس از انقلاب اسلامی راهی تهران شود تا مگر از طریق میانجیگری بین ترامپ با ایران، راهی پیدا کند تا سناریوی خطرناک سوم روی ندهد.
این سناریو در واقع خطر " وقوع جنگ" است و میتواند به 2 شکل محدود و گسترده باشد؛ هر چند که به گمان بسیاری از ناظران، جنگ محدود بین ایران و آمریکا در شرایط کنونی منطقه مستعد گسترش سریع به یک جنگ تمام عیار و نامتقارن با پیامدهای غیرقابل پیشبینی است که ممکن است کل منطقه را در آتش خود بسوزاند.
این سناریو کمابیش برندهای ندارد، چون تمامی کشورهای منطقه از جمله ایران ومتحدان آمریکا در معرض تهدید و آسیب (و حتی نابودی کامل زیر ساختها) خواهند بود و ممکن است به قیمت جان صدها و شاید هزاران نظامی آمریکایی نیز بینجامد.
فرمول باخت- باخت بدترین حالت متصور برای پایان بحران کنونی در روابط آمریکای ترامپ با ایران است و در صورت وقوع چنین سناریویی، پس از جنگ گسترده احتمالی با تولد یک خاورمیانه جدید از دل ویرانه ایجاد شده مواجه خواهیم بود؛ خاورمیانهای که توازن قوا و ترتیبات امنیتی و یا شاید شکل جغرافیایی و مشخصات ژئوپلتیک آن میتواند بسیار متفاوت با شرایط کنونی باشد.