نظر اشخاصي چون علاّمه حسن زاده، علاّمه جوادي آملي، آقا سيّد جلال آشتياني، در مورد جناب مولوي چيست؟ آيا مسلك او را تأييد ميكنند؟
پاسخ:
تاريخ، برترين گواه و شاهد گفتارهاي ناروا و ناگواريها و نابخرديها و طعنههاي كساني است كه به نام دفاع از دين، و احقاق كلمة حق، به توهين و جسارت به عرفا و حكما ـ و در يك كلام متألهين ـ پرداختهاند.
عدم درك معارف قدسي و سخنان انديشمندانه و عميق عرفا ـ ولو به دليل سطحي نگري ـ توسط اين جماعت، باعث شده تا پندار بيديني و لامذهبي آنان را، سرمنشأ اوهام خويش سازند و بدين واسطه، در گفتار و نوشتار خويش به جسارتهاي واهي و نقدها و شكايتهاي توخالي بپردازند.
عرفا در اين ميان تنها به اين ميانديشيدند كه معارف ـ هر چند به زبان خاصّي است كه دست نااهلان از آن كوتاه بوده و به گمراهي بيخبران نيانجامد ـ حفظ شود و به مثابه ميراثي گرانبها، براي آيندگان باقي بماند. بنابراين هرگز درصدد ذم ديگران، حتّي مذمت كنندگان برنميآمدند و با وجود مذمت، همچنان كتب و اشعار خويش را براي طالبين به يادگار گذاردند. بگذاريد زبان دركشيم و سخن فروگذاريم كه خود مصداقي براي طعنه به نااهلان نباشد. ولي به هر حال بايد در اين زمينه و تمام زمينهها از ملاك استوار مولي الموحدين علي ـ عليه السّلام ـ استفاده نمود كه فرمودهاند: «إعرف الحقَّ تَعرفْ أهلَه»(1) حق را بشناس، اهل حق را خواهي شناخت. آري حقشناسي، بهترين معرِّف اهل آن ميباشد و به جاي ناگفتنيهاي خام و ناپختگيهاي بيدوام كه كاملترين نمونة جزمگرائي ميباشد، به حق شناسي بپردازيم و ملاك ناكارآمد شخصيّت محوري را رها كنيم.
ناگفته پيدا است كه حق، مكتب الهي و و قرآن و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ميباشد. ولذا علومي كه خود اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ مروّج و مشوّق آنها بودند، كاملاً تأييد شده و دنبال كردني است و علومي كه در جهت فهم بيش از پيش قرآن و سنّت، مفيد فايده است، قابل پيگيري ميباشد. از قبيل منطق، فلسفه، عرفان و هرگونه مخالفت، مخالفت با حق تلقّي ميشود و به معني جلوگيري از فهم بيشتر و توقّف و اكتفاء به آنچه گذشتگان فهميدهاند، ميباشد.
همچنين بديهي است كه غير از ائمة معصومين ـ عليهم السّلام ـ و انبياء الهي، صاحب عصمتي وجود ندارد، و عدم عصمت، احتمال وجود خطا در كردار و تفكّرات و نظريهها و مشي شخص را نيز در پي دارد.
بنابراين در هر دانشي اعم از فقه و فلسفه و عرفان، ملاك قرآن و سنّت را به آنها عرضه ميكنيم. (البتّه توسط محقّقين آشنا به زبان خاص و اصطلاحات و مسائل آن علم) و تا جايي كه تناقض و تعاندي در كار نبود، پذيرا ميشويم و الاّ از تعبد و عمل نسبت به آن قسمت خاص كه با كتاب و سنّت منافات دارد، دست برميداريم و بديهي است كه هرگز به خاطر يك يا چند يا چندين اشتباه، شخصي را متّهم نميكنيم. زيرا اگر چنين كنيم به مغالطة «تعميم شتابزده»(2)! جامة عمل پوشانده ايم و روشنتر اينكه به واسطة اشتباه شخص عالم، هرگز به بنيان علم، حمله نميكنيم و به ناسزا گفتن و ناروا بستن نميپردازيم. چرا كه لازمة اين عملكرد آن است كه با تمام علوم و علماء در بيفتيم و پرچم مخالفت با آنها را برافرازيم. زيرا تمام علوم داراي نقصهايي بوده و هست و هيچ عالمي مدّعي تكامل حقيقي علم خاصّي نشده است. پس نه علم را رها ميكنيم و نه علماء را.
در مورد «مولوي» هم، غالباً دانشمنداني كه از علومي چون فلسفه و عرفان، روي گردان نميباشند، نظر منفي نداشته و ندارند، بلكه به ستايش او ميپردازند. تنها برخي كه با اصطلاحات و مسائل خاص آن علوم آشنا نباشند، به مخالفت با بزرگاني چون سنائي، مولوي و ... پرداختهاند.
به هر حال علاّمه حسن زاده و آيت الله جوادي آملي و مرحوم آيت الله سيّد جلال الدين آشتياني، رَفَع اللهُ مقامه العالي با عبارتي چون «عارف رومي»(3) «ملاي رومي» و ... از او ياد ميكنند و در آثارشان بارها از وي به بزرگي ياد كردهاند كه نمونههايي را يادآور ميشويم.
علاّمه حسن زاده، در جاي جاي كتب و رسالات منتشر شده از ايشان، از مولوي با عنوان «عارف رومي»(4) ياد ميكنند و در پاسخ به سؤال «لطفاً بفرماييد نظرتان در مورد مشاهير شعر و ادب، مثل مولانا، حافظ، سنائي، و ديگران چيست؟» فرمودهاند:
«اين آقايان همه از مفاخر عالم علم و ادبيّات و فرهنگ و شعر و شاعري هستند و آنها بزرگاني هستند كه نوعاً معارف قرآني و مضامين عرفاني و نكات و مدارج انساني را در سير و سلوك، اعتلا و ارتقاي انسان به نظم درآوردهاند»(5) و همچنين تأكيد ميكنند كه امثال حافظ و مولوي، عالم به تمام علوم از قبيل فقه، اصول، حديث، فلسفه بودند. ولي بعدها بيشتر در جنبة شعر شهرت پيدا كردند.(6)
همچنين مرحوم استاد سيّد جلال الدين آشتياني نوّر الله مضجعه الشريف، گاهي از وي به «عارف و كاشف و محقّق متبحّر مولانا جلال الدين رومي»(7)و گاهي به «شيخ عارف كامل، مولانا جلال الدين رومي» (8)تعبير ميكند و چنين او را ميستايد و گاهي از لحاظ علمي نيز او را ستايش ميكند و ميفرمايد:«شيخ عارف، مولانا جلال الدين رومي، به همين معنا (مسئلهاي عرفاني) در كتاب خود تصريح كرده است و الحق در بيان اين حقيقت، قيامت كرده است».(9)
استاد جوادي آملي نيز ميفرمايند:
«ممكن است فردي دربارة معرفت ديني و يا عرفاني برخي از مشاهير اين علوم، اظهار نظر كرده و با مشاهدة اشعار و آثار فردي، همچون ملاّي رومي اين گونه حكم كند كه معرفت او معرفتي اشعري ـ افلاطوني است ... علّت اين قضا و داوري ناصواب، ناآگاهي نسبت به مفاهيم و معاني بلندي است كه ملاّي رومي در مثنوي و ديگر آثار خود، اظهار نظر ميكند. عارف بزرگواري چون ملاّي رومي از شاگردان بنام شمس تبريزي است و شمس تبريزي از معاصران شارح فصوص، مرحوم محقّق ملاّ عبد الرزاق كاشاني است و آنها هر دو از بزرگاني هستند كه از طريق صدر الدين قونوي از تعليمات ابن عربي بهره بردهاند.(10)
همچنين ايشان فرمودهاند:«روايت شده است كه إنّ من الشعر محكمةٌ و آن شعري است كه در توحيد، مدح و منقبت انبياء و اولياء و اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السّلام ـ، زهد و اندرز باشد. مانند اشعار حكيم غزنوي و حكيم رومي و حكيم عطّار.»(11)
همچنين از عارف واصل، خاتم العرفاء و المتألهين نقل شده است كه ايشان در حالت احتضار فرمودهاند:«من ميروم امّا ما و شما هيچ وقت از مثنوي بينياز نميشويم.»(12) و همچنين ايشان فرمودهاند:«مولوي از خواص شيعيان حضرت امير ـ عليه السّلام ـ است.»(13)
با همة آنچه كه دربارة شخصيّت مولوي گفته شد، نبايد چنين پنداشت كه وي معصوم و از هر گونه خطا و لغزش مصون است. اختصاص بخشي از مبحث «مولوي شناسي» به نقد انديشههاي وي، مبتني بر اين پيش فرض است كه انسانها ـ جز برگزيدگان خاصّ خدا ـ در معرض اشتباه و لغزشند. انكار اين نكته در واقع ناديده گرفتن واقعيّتي است كه بر تاريخ كهن و پر فراز و نشيب انديشة بشري سايه افكنده است.
انديشه و ابتكارهاي ارزندة مولوي، شايد اين ذهنيّت را براي برخي پيش بياورد كه مولوي برتر از نقد و خرده گيري است. اين طرز فكر نه خدمت به مولوي و نه پاسداشت حقيقت است، بلكه از آن نوع جانبداريهاست كه از احساس بيش از خردورزي و حقيقتجويي مايه ميگيرد.
البتّه تذكّر اين نكته واجب به نظر ميرسد كه تجليل و انتقاد از يك فرد، هرگز با هم تناقض و منافات ندارد. چرا كه نفي و اثبات، بر مسئلة واحد بار نميشود. به عبارت ديگر تجليل جهت افكار و اشعار و انديشههاي متعالي است و نقد در غير آن، بنابراين هرگز هنگام نقل ابيات مورد نقد مثنوي، از مولوي، با عبارات ستايشگري، چون عارف رومي و ملاّي رومي و ... ياد نميكنند.
پاورقی:
1. نهج البلاغه.
2. همچنان گويند: «به خاطر يك بينماز درب مسجد را نميبندند.» مطابق:hasty generalization .
3. ر.ك: حسن زادة آملي، قرآن و عرفان و برهان از هم جدائي ندارند، قم، انتشارات قيام، چاپ چهارم، 1381، صص 76، 75، 49، 47، 32.
4. همان.
5. گفتگو با علاّمة حسن زاده، به اهتمام محمّد بديعي، قم، انتشارات تشيّع، چاپ سوم، 1382، ص 38، و همچنين ر.ك: كيهان فرهنگي، شمارة 5، مرداد 1363.
6. همان.
7. آشتياني، سيّد جلال الدين، شرح مقدمة قيصري بر فصوص الحكم، شيخ اكبر محيي الدين ابن عربي، قم، بوستان كتاب، چاپ پنجم، 1380، ص 574.
8. همان، ص 746.
9. همان، ص 771.
10. جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آيينة معرفت، اسراء، قم، بخش دوم، ثبات و تغيير معرفت ديني، معرفت عرفاني و كلام اشعري.
11. جوادي آملي، عبدالله، در مقدمة «گنجور عشق» مدايح و مراثي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ ، قم، اسراء.
12. عطش، تهران، مركز مطالعاتي شمس الشموس، 1382، ص 176.
13. همان، ص 178.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات / سایت رهروان ولایت