میهن دوستى (patriotism) یک حس غریزى در عموم انسانهاست که در هر دوره تاریخ و هر محدوده جغرافیایی وجود
داشته و تنها مختص ایران نیست؛ اما قطعاً از زمان تا زمان دیگر یا موقعیتهای جغرافیایی مختلف شباهتها و تفاوتهایی دارد. اینکه میهن دوستی ایرانیان با بقیه ملتها چه تفاوتی دارد؟
به گزارش عصرایران، چرا ایرانیان هیچ گاه دچار ناسیونالیسم افراطی نشدند؟ چرا ایرانیان خارج از کشور از یکدیگر فاصله میگیرند، پرسشهای مهمی است که با علیرضا بهشتی سیاستمدار و استاد دانشگاه درمیان گذاشتیم. او در گفتگو با «ایران ماه» ابتدا دو مفهوم «هویت فرهنگی» و «هویت ملی» و تفاوت این دو را مورد اشاره قرار داده و با تأکید بر اینکه «ملیت پدیده جدیدی است» قدمت تلاشها برای تعریف ملیت را دوران مشروطه میداند.
ایرانیان آریایی نیستند
بهشتی «خداباوری» و «ایرانیت» را دو مؤلفه قدیمی هویت ایرانیان میداند که در دوره جدید دو مؤلفه دیگر یعنی «سنت» و «مدرنیته» هم به آن اضافه شده است و زمانی هویت ما یکپارچه میشود که این ۴ مؤلفه در توازن باشد. او با تأکید بر اینکه «پلورالیسم درون هویت ایرانی را به هیچ وجه نباید نادیده گرفت» تأکید دارد: «با این همه باید توجه داشته باشیم که احترام به هویت متمایز ایرانیمان به جایی نرسد که ما بخواهیم خودمان را از منطقهای که در آن هستیم و پیوندهایی که در حوزه تمدنی و فرهنگی ما قرار دارد، محروم کنیم و به جای آن پیوندهایی را به وجود بیاوریم که عملاً پذیرفته نیست.
زمانی تلاش بسیار زیادی شد برای اینکه گفته شود ما آریایی هستیم و، چون کسانی که در آلمان هستند هم آریایی هستند، بنابراین همه از یک نژادیم. اصل این مسأله به لحاظ علمی و ژنتیکی زیر سؤال رفته است. ثانیاً آنها فقط سوءاستفاده کردند و ماهیچ گاه بهعنوان ملتی که منشأ آریایی دارد پذیرفته نشدیم. ما از طرف دیگر خودمان را از کل میراث پس از اسلام محروم کردیم که این خطر بسیار بزرگی است.»
داستان خانواده آقای هاشمی در یک سپهر فارسی و شیعی بود
بهشتی با تأکید بر اینکه «باید تلاش کنیم قومیتها و خرده فرهنگهای مختلف کشور، نقطه اشتراکمان یعنی «ایرانی بودن» را لمس کنند.» به داستان خانواده آقای هاشمی در کتاب اجتماعی ابتدایی اشاره میکند و میگوید: «تنوع قومیت ها، مذاهب و ادیان اصلاً در این داستان دیده نمیشد. یعنی داستان کاملاً در یک سپهر شیعی- فارس رخ میداد. این درحالی بود که خانواده آقای هاشمی از مراکزی عبور میکردند که تنوع فرهنگی و دینی داشت.
همیشه این سؤال برای من مطرح بود که یک دانشآموز کرد، دانشآموز بلوچ، دانشآموز عرب، دانشآموز ترکمن و... چقدر این داستان را نشان دهنده وضعیت خود میدید و چه میزان با آن ارتباط برقرار میکرد؟ جواب روشن است؛ خود را در هیچ جای آن نمیدید.» او در ادامه این بحث نقش «زنان» را در تعریف هویت ملی یادآورمیشود و میگوید: «حتی تاریخ ما هم تاریخ مذکر است و همیشه از زاویه مردسالارانه نگاه شده است. دختران و همسران در شجره نامهها وجود ندارند و فقط مردها هستند.
این تبعیض خیلی جاها به چشم میآید. لحاظ کردن این تعدد و تنوع کار سختی است؛ اما باید در این مسیر قدم برداشت. حکومتها تمایل چندانی ندارند که در این زمینه حرکت کنند... چون برای حکومتها آسان است که همه را یکسان بینگارند؛ آسیمیله کردن و یکسانسازی برای تصمیم گیریها، توزیع منابع و... راحتتر است.»
رادیوی ملی ما در حد رادیو محلی خیلی از کشورها نیست
بهشتی در بخش دیگری از این گفتگو درباره پیوند میان نسلها تأکید میکند: «وقتی گفتوگوی بین نسلی وجود ندارد، پیوند سست میشود؛ گفتوگوی بین نسلی بسیار ضعیف است. نسل جدید ما توسط نهادهای رسمی به رسمیت شناخته نمیشود. من اگر صدا و سیما را نگاه میکنم و میبینم نمیتوانم هیچ ارتباطی با آن برقرار کنم، آن را کلاً حذف میکنم.
گاهی رادیو را درهنگام رانندگی گوش میدهم و احساس میکنم کسانی که با هم صحبت میکنند، دور هم نشستهاند و فکر میکنند باید با هم گپ بزنند و البته شاید هم میدانند که شنونده چندانی ندارند؛ به همین دلیل تم برنامهها غالباً دورهمی است. رادیوی ما در حد ایستگاه FM محلی خیلی از کشورها هم عمل نمیکند. تلویزیون هم همینطور است.»
ایرانیهای خارج از کشور از هم میترسند
او سپس به سه نسل مهاجران در دهههای گذشته اشاره میکند و میگوید: «ایرانیهای خارج از کشور، یکی از جمعیتهای مهاجرتی هستند که به سختی میتوانند کنار هم جمع شوند. من به دوستان و دانشجویان عربم غبطه میخوردم که از هر کشوری که بودند، خیلی راحت با هم گرم میگرفتند و به هم کمک میکردند. اما ایرانیهای خارج از کشور وقتی به هم میرسند، اول از هم واهمه دارند. ابتدا سعی میکنند که با هم برخوردی نداشته باشند و خیلی دیر به هم اعتماد میکنند.»
قبل از انقلاب مسلمانان مشروب فروشیها را آتش نمیزدند
او برخی تصمیمهای سیاسی در قرون گذشته را در گسست میان آحاد جامعه مؤثر میداند و میگوید: «مثلاً در دوره صفویه و تا قبل از دوره شاه سلطان حسین، مسلمان، زرتشتی، یهودی، شیعه و سنی همسایه هم بودند. اما از آن به بعد سعی میکنند گتوسازی کنند.
بر همین اساس گبرمحله درست کردند؛ محله یهودیها را درست کردند؛ در حالی که اینها همسایه بودند و به تفاوتهای میان هم احترام میگذاشتند. ما قبل از انقلاب مشروب فروشیهایی داشتیم که معمولاً ارمنیها آن را اداره میکردند.
آنها ماه رمضان پردهای جلوی مغازهشان میانداختند و مراعات میکردند. مسلمانان هم نمیرفتند تا آنجا را آتش بزنند. تا گفتگو شکل نگیرد، همواره در حال تخاصم هستیم. ما به جای اینکه وحدت را در «همه با من» جستوجو کنیم، باید بدانیم همبستگی ملی در «همه با هم» است؛ این دو با هم فرق دارد.
معمولاً روشنفکر، متدین، غیرمتدین، چپ، راست، حکومتی و غیرحکومتی میگوید: «همه با من باشند.» بهشتی در پاسخ به این سؤال که «چرا مردم ایران هیچگاه دچار ناسیونالیسم افراطی نشد» میگوید: این شاید نقطه قوت ما باشد. اما اینکه تا الان به وجود نیامده یک مسأله است و اینکه آیا ممکن است به وجود بیاید، یک مسأله دیگر است.
آپادانا هم مال ماست؛ دانیال نبی هم مال ماست
او سپس بخشی از این تقسیم بندیها را مورد نقد قرار داده و تعریف میکند: «در شوش منظرهای دیدم که جای تأسف داشت. آنجا بلواری وجود دارد؛ در یک طرف کاخ آپاداناست که در کنار آن قلعه فرانسوی است، در طرف دیگر آرامگاه دانیال نبی. جمعیت آنجا به دو قسمت تقسیم شدند. عدهای به زیارت دانیال نبی رفتند و عدهای به بازدید از آپادانا رفتند. چرا؟ آپادانا مال ماست؛ دانیال نبی هم مال ماست؛ چرا بین خودمان این خط کشی را داشته باشیم؟»