محمد فاضلي – عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي
آنقدر فرصت براي فکر کردن، بعد از شورشهاي بنزين، داشتهام که آنچه مينويسم نه از سر عصبانيت باشد و نه موجسواري تلقي شود؛ از سر دردمندي براي ايران و مردمي است که آرزو دارند، انساني، مسالمتآميز و در خور شأن نام تاريخي ايران زندگي کنند.
يکم. توسعهنيافتگي تاريخي (فراتر از عمر ج.ا.ا)، ناکارآمدي حکمراني اقتصادي که مسبب فساد، بياعتمادي و بالاخص نابرابري شده، به علاوه فشارهاي بينالمللي ناشي از سياست خارجي پرتنش، اکثريت قاطع جامعه را ناراضي و سرخورده کرده است.
دوم. سازکار دموکراسي انتخاباتي، نتيجه دلخواه را براي اين اکثريت قاطع نداشته است. انتخابات منشأ اثربخشي براي اصلاح حکمراني و بهبود زندگي مردم نشده است. اگرچه معتقدم بدون انتخابات، وضع ميتوانسته از اين بدتر باشد و بسيار بدتر هم بشود.
سوم. جمعيت ظرف چهل سال، دو و نيم برابر و 84 ميليون نفر شده و همزمان رشد اقتصادي نامتناسب با رشد جمعيت، و در يک دهه اخير بهطور ميانگين منفي بوده است. شغل کافي ايجاد نشده، بهرهوري و دستمزدها افزايش نيافته و بخش عمده اقتصاد ايران در رقابت با اقتصادهاي همسطح، ناکارآمد، منزوي و با فناوري پايين باقي مانده است.
چهارم. بيکاري گسترده در فعالترين و جوانترين بخش، توسعه حاشيهنشيني، تخريب گسترده محيطزيستي و تيره شدن افق امکانپذيري زندگي مناسب براي چندين ميليون جوان، نارضايتي و نفرت اجتماعي را گسترده است. مردم عصبانياند.
پنجم. فساد، تعارض منافع، فقدان شفافيت، بيطرف نبودن نظام سياسي در قبال همه مردم و جانبداري آشکار از افراد و گروههاي خاص، مردم را به بيگانگي و سرخوردگي عميق رانده است.
ششم. اصلاحات اقتصادي دائم به تعويق افتاده است. اقشار ضعيف تراژدي بحران اقتصادي مداوم به مدت چندين سال (از جمله پنجاه سال تورم دورقمي) را تجربه ميکنند. نخبگان نيز در ادامه وضع موجود چشمانداز روشني نميبينند. تمايل به مهاجرت، فرار سرمايه، گريزان شدن از مشارکت سياسي و اجتماعي، افسردگي و نفرت پيآمد اين وضعيت است. چرخه شوم فلاکت اقتصادي شکل گرفته است.
هفتم. نخبگان صاحب قدرت دائم اين وضعيت را اِنکاردرماني ميکنند و ميليونها انساني که ميخواهند مسالمتآميز و عادي، مثل متوسطي از جهانيان باشند، به آرمانگرايي و زندگي قهرمانانه دعوت ميکنند.
هشتم. شورشهاي بنزين، محصول ترکيب هفت بند پيشين است. مداخله خارجي کثيفترين دشمنان اين سرزمين و مردماش نيز در چنين شرايطي وجود دارد؛ اما اين چيزي از اهميت و ريشه داخلي نارضايتي و ناآرامي کم نميکند.
نهم. راه بهبود زندگي مردمان اين سرزمين، از خشونت (شورش يا انقلاب) نميگذرد. بعيد است که هيچ ميهندوستي، در خاورميانهاي که عراق، يمن، سوريه و ليبي را شاهد بوده، دل به براندازي، انقلاب خشن، ترويج خشونت و مداخله خارجي ببندد.
دهم. خشونت (از سوي حکومت و مردم) راه درمان دردهاي اين کشور نيست، اما ادامه اين وضعيت، چيزي جز توسعه شورشهاي کور، فرسايش تمدني، فرار سرمايه، بيکاري و فقر و فلاکت بيشتر و در نهايت فرورفتن در دام منازعه داخلي و خشونت فزاينده نيست.
يازدهم. اداره کردن 84 ميليون ايراني عمدتاً باسواد، داراي ارتباط با دنيا، فردگرا شده که اکثريت آنها از نابرابري، فساد، انکار واقعيات توسط مقامات و نداشتن چشمانداز روشني براي آينده مطمئن در رنجاند، به شيوه گذشته ناممکن و به يقين، نامطلوب است. جمهوري اسلامي ايران، بايد راه جديدي پيش روي مردم قرار دهد.
دوازدهم. ج.ا.ايران، بايد گامهاي جدي براي التيام زخمهاي بر جا مانده از گذشته، و بالاخص درد عميق بازماندگان کشتهشدگان شورشهاي بنزين بردارد و به مردم نشان دهد که قصد ندارد مسيرهاي ناکارآمد گذشته را ادامه دهد.
سيزدهم. مردم از صندوق رأي نااميد شدهاند، اما راهحل کماکان صندوق رأي است، صندوقي که حکومت با همه توانش، صادقانه نشان دهد که ميخواهد از طريق آن گشايش ايجاد کند. انتخابات مجلس، فرصتي است که هنوز ميليونها ايراني بيمناک و دلنگران، مضطرب و خشمگين، شايد بتوانند به آن اميدي سرد اما راهگشا ببندند.
چهاردهم. حکومت، امنيت را سخت پايش کند اما فضا را امنيتي نکند. محصول فضاهاي امنيتي، درازگويي و زبانگشادگي چاپلوسان، خشونتطلبان و لقمهچينان فساد، و به کنج عزلت خزيدن اصحاب سلامت و ديانت و مصلحان است.
پانزدهم. نخبگان بسياري حاضرند حتي به قيمت ناسزا شنيدن، به شرط صداقت حاکمان براي درست کردن اوضاع ايران عزيز، به حکومت کمک کنند. اينان را قدر بشناسيد، فريبشان ندهيد، مرعوبشان نکنيد و بگذاريد شعلههاي اميد به آينده ايران بيش از اين تضعيف نشود.