فاطمه هاشمی گفت: اکنون مردم در حسرت تدبیر و صداقت و شفافیتی هستند که در بدترین شرایط جنگ، صلح را برای آنها به ارمغان آورد، در آرزوی تنش زدایی و اقتدار نرم کشورند و کاش خودت بودی و ما فقط حسرت آرزوهایمان را نمی خوردیم.
به گزارش ایرنا، فاطمه هاشمی، دختر مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، در مراسم سومین سالگرد درگذشت پدرش دلنوشته خود را برای پدر قرائت کرد: «پدرم، سه سال است که از فراق تو میگذرد، بیش از هزار روز، روزهایی که هر ساعت آن برای ما عمری گذشت، امروز میبینم، نه تنها خاک، سرد نبود که داغ تو را آسان نکرد. نه تنها برای فرزندان وخانوادهات، بلکه برای مردم، مردمی که امروز بیش از هر زمان دیگری، به تو نیاز دارند و کمبود بودنت را احساس میکنند، امیدوار بودیم جای خالیات برای ما که نه، اما برای مردم وایران پر شود، اما این روزها بیش از هر زمان دیگری میشنویم کاش و ایکاش، هاشمی بود.
مردم تو را میخواهند تا بتوانند با اطمینان به عقلانیت و تدبیریت، نگران فردایشان و آینده فرزندانشان نباشند، چرا که تو چون پدری دلسوز، نگران همه فرزندان ایران بودی. مردم تو را می خواهند تا به عقب بازنگردند وآنچه را که طی این ۴۰ سال با زحمت وهزینه فراوان بدست آورده اند، به شراره ای از کف ندهند. امسال سالگرد رحلتت مصادف با وقایعی یکی از یکی تلخ تر و سیاه تر شده است.
عروج حاج قاسم سلیمانی که بیش از هر فرمانده نظامی به تو ارادت و علاقه داشت و تو بیشتر از هر سرباز وطنی، به صداقت و جوانمردیش ایمان داشتی، ضربه ای سخت بر بغض فروخته ما بود، اما جانسوزتر از آن، پرپر شدن ۱۷۶ تن از انسانهای بیگناه براثر قصور و تقصیر مسئولان امر و پنهانکاری حقیقت از مردم بود. اگر حاج قاسم، به شهادت رسید، عمری در حسرت این پایان بود و شهادت هنر مردان خداست، اما داغدیدگان فاجعه کرمان و پرواز ناتمام، آرزوی سالها زندگی داشتند.
اکنون مردم در حسرت تدبیر و صداقت و شفافیتی هستند که در بدترین شرایط جنگ، صلح را برای آنها به ارمغان آورد، در آرزوی تنش زدایی و اقتدار نرم کشورند و کاش خودت بودی و ما فقط حسرت آرزوهایمان را نمی خوردیم. پدرم! امسال سالگرد رحلتت مصادف با ایام فاطمیه است، ایامی که همیشه سیلاب اشک را از دیدگانت روان می ساخت.
غصه و غم زهرا (س) از آن بود که دید همه زحمات پدر و یاران پدرش، سیر دیگری پیدا کرده و خون دل می خورد و نمی توانست دفاع کند و می دانست که دفاع هم به قیمت تفرقه جامعه اسلامی تمام خواهد شد. اینجاست که می فهمیم زمانی که پیامبر در بستر بیماری بودند و فاطمه زانوی غم به بغل گرفته بود و می گریست و با شنیدن خبری که پیامبر آهسته به او گفت تبسم کرد و آن چیزی نبود جز اینکه پیامبر به او گفت تو به زودی پیش من خواهی آمد. آیا می توانیم باور کنیم که نفس و دردانه رسول اکرم (ص) آنقدر در عذاب و سختی باشد که حاضر باشد عزیزان خود را ترک کند و به دیار باقی بشتابد.
آری فاطمه خسته بود خسته از نفاق و ریا و کینه و نزاع و نامهربانی ها. پدرم چه خوب فهمید که گفت؛ خدایا مردم خسته اند و خسته از این همه نزاع، خسته از این همه نزاع کم حاصل و بی حاصل. پدر! آنقدر بصیرت داشتیٍ، آنقدر صادق بودی که حقیقت را بگویی. امروز هم مردم خسته اند وخسته تر از گذشته. پدر! گفتی تاریکی ها آبستن حوادثند و به چشمان بینا نیاز داریم و گفتی سیاستمداران اشتباهات زیادی می کنند که تاوان آن را ملت ها باید بپردازند و گفتی غرور ملتی را چه آسان می توان شکست آنگاه که خیر و مصحلت مردم خود را ببینیم.
وای بر ما، وای به همه کسانی که ادامه دهنده راه ظالمان در زمانه خودمان هستند. وای بر آنان که از تاریخ درس عبرت نگرفته اند و همانند ۱۴۰۰ سال پیش انحراف در دین را آغاز کرده و ادامه می دهند. تمام غم و غصه ها و خستگی فاطمه، مربوط به انحراف از دین و راه پیامبر بود، که اکنون هم شاهد آن هستیم».