«اسدالله بادامچیان»، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی، در گفتگو با خبرگزاری برنا از دلیل آزادیاش از زندان پهلوی، تا انحلال حزب جمهوری اسلامی، رابطه حزب موتلفه اسلامی با جمهوریخواهان آمریکا و در نهایت اختلافات اصولگرایان از بدو آغاز به کار مجلس یازدهم میگوید.
به گزارش عصر ایران، متن گفتگو «اسدالله بادامچیان»، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی، با خبرگزاری برنا، به شرح زیر است:
شما سابقه زندانی شدن در دوران پهلوی را دارید، برخی شرکت در جشنهای شاهنشاهی را علت آزادی شما میدانند و برخی دیگر روی کار آمدن دولت کارتر در آمریکا را موثر بر این قضیه میدانند؛ چه عاملی باعث آزادی شما از زندان پهلوی شد؟
این بحثها در مورد مرحوم عسگراولادی، کروبی و عراقی که آنها را به آن جلسه برده بودند، مطرح است نه در مورد من. ما در جشنها شرکت نکردیم، چراکه در زندان بسیار مقاوم بودیم. به غیر از قزلحصار من را به همه زندانهای شاه بردند. سال 43 در شهربانی دستگیر شدم. از آنجا رها شدم و به زندان قزلقلعه و بعد از آن عشرتآباد (همانجا که امروز میدان سپاه است) رفتم. بعد از آن به زندان قصر منتقل و در نهایت آزاد شدم. مجددا سال 53 دستگیر شدم و نزدیک 5 ماه و نیم در کمیته مشترک ضد خرابکاری بودم که شدیدترین شکنجهها را در آنجا تحمل کردم. مقاوم بودم و اعترافی هم نکردم. سیدحمید روحانی میگفت هیچکس مثل تو ساواک را سر کار نگذاشته چراکه که من یک مورد اعتراف نکردم و گفتم اصلا کار سیاسی نمیکنم. در داخل زندان دوره دروس اسلامی آموزش میدادم.
آنچه موجب شد زندانیان آزاد شوند، سیاست کارتر بود. سیاست کارتر سیاست طرفدار آزادی نبود بلکه ترفندی از سیاست استکباری آمریکاست. آمریکاییها در هر کشوری که یک مزدور ستمگر آوردهاند و دیکتاتورانه سیاستهای سرکوبگرانه آمریکایی را اجرا میکنند، مدتی میدان باز میکنند تا کسانی که در آن خفقان در لایههای پنهانی جامعه دارای روحیه مبارزه شدهاند را شناسایی و سپس آنها را از بین میبرند و در همین عرصه مهرههای بدلی هم دارند. شهید دکتر آیت، این مهرههای بدلی مانند شاپور بختیار را که سابق مبارزه داشت، را خیلی خوب شرح داده است. مهرههای بدلی پیشتاز مبارزه میشوند و این تیپهای ساده هستند که بیمحاسبه به میدان میآیند و مهرههای بدلی کنار میروند و دیکتاتور بعدی این افراد مبارز را شکار میکند. کارتر هم همین سیاست را در پیش گرفت و براساس آن تصمیم گرفت در ایران مقداری فضای آزاد بدهند تا این مبارزان، شناسایی شوند. اما امام و ما از این کاری که آنها کردند حسن استفاده را کردیم و به جای اینکه مبارزین به صحنه بیایند، توده مردم آمدند. وقتی حرکت میلیونی مردم آغاز شد آنها نتوانستند جلوی آن را بگیرند، لذا منجر به سقوط طاغوت شد. در نتیجه آن چه موجب رهایی ما از زندان شد، مسئله سیاست کارتری بود، نه از جهت آزادی. بر اثر این سیاست شیطنت آمیز بردن شهید عراقی و مرحوم عسگراولادی، حاج حیدری و کروبی آن هم توطئه از طرف ساواک علیه آنان بوده که در جای دیگر شرح دادهام.
پیش از این در مورد حقوق بازرگان در زمان نخست وزیری صحبت کرده بودید، در مورد حقوق بالای وی اسناد و مدارکی دارید؟
من گفته بودم مهندس بازرگان زمانی که نخستوزیر شد، حقوق نخست وزیری زمان شاه را میگرفت. این حقوق 20 هزار تومان (نزدیک به 30، 40 میلیون تومان امروز) بود، رجایی که آمد این حقوق را 4 هزار و 600 تومان کرد و حقوق وزرایش را هم همین اندازه کرد. محمد توسلی نامهای نوشت که بازرگان حقوق نمیگرفته و فقط حقوق دانشگاه را میگرفته، بعد در همان نامه مشخص شد حقوقی که بازرگان میگرفت تقریبا ماهی 11 هزار تومان میشد و با معوقاتش که ملکی، رئیس دانشگاه، از سال 1342 برقرار کرد، بسیار بیشتر از حقوق نخست وزیری میگرفت با اینکه بازرگان از نظر مالی تمکنی نداشت، حقوق مذکور را میگرفت. البته بنده پاسخ توسلی را ندادم چراکه مایل نیستم وارد این مباحث بشوم.
بسیاری مدعی هستند که شهید رجایی عضو حزب موتلفه اسلامی نبوده و این حزب ایشان را منتسب به خود میکند، تا چه اندازه این صحبتها درست است؟
نوار صحبتهای خود رجایی وجود دارد که صراحتا در زمان ریاست جمهوری میگوید من و شهید صادق اسلامی، شاگرد شهید صادق امانی بودیم. بعد میگوید من در موتلفه بودم و آقای بهشتی نامم را امیدوار گذاشت و بعد از دستگیری گروه از جمله بنده ما که رده اول موتلفه بودیم، در سال 44 من، رجایی، استاد جلالالدین فارسی و حائریزاده و شهید باهنر حزب موتلفه را اداره کردیم. در کتابهای خاطرات ایشان که منتشر شده این خاطرات نقل شده حالا چرا برخی دلشان نمیخواهد بگویند شهید رجایی از حزب موتلفه است، باید از خودشان پرسید. ما با رجایی دوستی دیرینه داشتیم. وقتی امام نهضتشان را شروع کردند و موتلفه تشکیل شد، نهضت آزادی در سال 42 به ما گفت در این ائتلاف شرکت کنیم، از امام که پرسیدیم گفتند نه دنبال اینها نروید و اینها شما را به راههای دیگری میبرند، بنابراین من دیگر در حوزههای نهضت آزادی که بعضی از آنها در منزل شهید درخشان تشکیل میشد، نرفتم. شهید درخشان به من گفت چرا نمیآیی؟ گفتم راه طولانی است. این که امام گفتند اینها افکار دیگری دارند معلوم است ریگی به کفششان است من هم نمیتوانم در این راه طولانی با کفشی که در آن ریگ است راه بروم. درواقع آن روزها حالت جبهه و دو جناح بودن نبود، در مبارزه علیه شاه همه با هم همراهی میکردند. آیا روشن شد آقای رجایی و آقای باهنر هر دو عضو موتلفه بوده و جزو رهبران موتلفه بودند؟!
گفته شده است که با وجود تاکید امام(ره) بر حفظ حزب جمهوری اسلامی، در نهایت این حزب به علت جدایی برخی گروهها نظیر موتلفه فرو پاشید؟
موتلفه اسلامی با نظر امام در حزب جمهوری اسلامی آمد اما به فرموده امام (شاکله موتلفه را حفظ کرد) و تا تعطیلی حزب جمهوری با حزب ماند، بنابراین جدایی از حزب جمهوری اسلامی نداشت. علت تعطیلی حزب، افکار، باندبازی و اختلافات برخی بود که اینها به جای تبعیت حزبی میخواستند، برنامههای خود را به نام حزب اجرا کنند، برنامههایی که امام قبول نداشت و در نتیجه حزب با نظر امام پایان یافت.
آیا حرکت انقلاب اسلامی به رهبری امام، به صورت حزبی شروع شد یا امام با احزاب کار را شروع کرد؟
امام که در سال 41 نهضت را شروع کردند، حرکتشان حزبی نبود و حرکت عام مردمی بود و خطابشان به مردم بود. ایشان به مردم گفتند اسلام در خطر است و مسئلهشان حفظ اسلام، کشور اسلامی و نجات ملت ما از سلطه ستمشاهی و استکبار بود. وقتی حرکت شروع شد احزاب آن روز و دار و دستههای سیاسی هیچ کدام دنبال امام نیامدند، توده مردم مذهبی، روحانیت و موتلفه بود که امام را همراهی کردند، بعد هم در سال 42 براساس دستور امام موتلفه تشکیل شد. تا 15 خرداد تقریبا گروههای دیگر همکاری نکردند.
در جریان 15 خرداد امام دستگیر شد و به تدریج گروهها کنار رفتند. امام که در فروردین 43 آزاد شد موتلفه به صورت یک تشکیلات منسجم قوی حزبی با اجازه امام بخش جهاد مسلح را در کنار جهاد سیاسی و فرهنگیاش راه انداخت که من در بخش سیاسی_فرهنگی موتلفه بودم و شهید عراقی و امانی در بخش جهاد مسلحانه بودند. البته نه جنگ مسلحانه، جنگ مسلحانه فرق دارد و مکتبی نیست، اما جهاد جنگ مکتبی است. در سال 43 در جریان مقابله امام با کاپیتولاسیون، مستشاران نظامی آمریکا در ایران و تبعید امام به ترکیه، موتلفه حسنعلی منصور را به مجازات رساند و سران موتلفه دستگیر شدند و معلوم شد رژیم دیگر با اسلام سر سازگاری ندارد. سال 44 که از زندان بیرون آمدم، بحث کردیم برای شکل دادن حکومت اسلامی حرکت کنیم، از 44 تا 49 موتلفه زمینهسازی میکرد چون اگر حکومت اسلامی میخواست بر سر کار بیاید باید با پذیرش مردمی و به شکل دولت مردم سرکار بیاید. از سال 49 به بعد جنگ مسلحانه شروع شد، موتلفه با بخش مذهبی مجاهدین خلق همکاری میکرد، بعد که معلوم شد انحراف یافتهاند از آنها جدا شد و در سالهای 56-57 مبارزه مردمی را با روحانیت اداره کرد.
پس از پیروزی انقلاب امام با وجود آنکه میدانست نهضت آزادیها انقلابی نیستند اما کار را دست آنها سپرد. آقای بهشتی میگوید «چون حزبی که بتواند حکومت را اداره کند نداشتیم چوبش را هم خوردیم» از روی ناچاری با علم و آگاهی اینکه خط مشی سیاسی آقای بازرگان و نهضت آزادی با راه اسلام سیاسی و انقلاب یکی نبود از روی اضطرار دولت بازرگان را سر کار آمد و بعد مردم از بازرگان زده شدند. بنی صدر آمد بر مردم مسلط شد. امام از آقای جلالالدین فارسی که نامزد حزب جمهوری اسلامی بود، پرسیدند اشکال دارد از ریاست جمهوری کنار بروی؟ او گفت نه و انصراف داد، اما به بنیصدر چیزی نگفت و بنیصدر آمد و تحویلش هم گرفت و به آقای بهشتی گفت دولت مردان اختلاف نکنند تا روزی که مردم فهمیدند بنیصدر یک دیکتاتور و پینوشه است و شعار دادند «سپه سالار پینوشه ایران شیلی نمیشه!» روزی که بنیصدر عزل شد هیچکس برایش اشکی نریخت و مجبور شد توسط مزدوران آمریکایی با هواپیمای شاه فرار کند. ملاحظه میکنیم امروز بنیصدر چه جایگاهی در این مملکت دارد! نه جمهوری اسلامی اعدامش کرد و نه اقدامی علیه او کرد و بنیصدر را از مردم نگرفت و مردم را با چهره واقعی بنیصدر آشنا کرد. امام، بنیصدر را در میدان و میان مردم آورد حتی فرماندهی قوا را به او داد تا مردم او را شناختند و از او جدا شدند و وقتی جدا شدند، مجبور شد فرار کند. این مبنای حرکت انقلاب اسلامی است که حرکت تمام مردمی است و تداوم انقلاب اسلامی نیز در تداوم مردم سالاری اسلامی خواهد بود.
رابطه امام با حزب جمهوری اسلامی و تاسیس آن چه بود؟
در سال 49 در منزل خانه شهید لاجوردی جمع شدیم. قرار شد حرکت جهاد مسلحانه را شروع کنند، برخی دوستان گفتند یک گروه مسلح از دانشجویان همت که آقای طالقانی آنها را تائید میکند، اکثریت گفتند با اینها همکاری کنیم و در موتلفه با اینها همکاری کردیم. من در آن زمان چریک همه جانبه سازمان مجاهدین خلق بودم. وقتی در سال 53 دستگیر شدم احساس کردم سازمان منحرف شده و وقتی در سال 1354 به زندان قصر رفتم، دیدم درست است و آنجا شروع کردم به تدریس عربی و با موقعیتی که میان مبارزین داشتم انحراف را بررسی کردم. در سال 55 علما هم فتوا دادند و خط مبارزین متعهد به مبانی فقهی اسلامی از خط گروههای غیر مقید به مبانی و موازین اسلامی جدا شد. وقتی جدا شد یک راه جدید شروع شد و امام سال 56 توسط شهید مطهری پیام فرستادند که به برادران بگوئید ریشه شجره خبیثه پهلوی در ایران از خاک بیرون است، جمع شوید و برای همیشه آن را از خاک میهن اسلامی خودتان دور بیاندازید. در اردیبهشت 1356 یاران ما جمعشان را تشکیل دادند، من در آن زمان زندان بودم و پس از آزادی به آنها پیوستم. این تشکیلات که متشکل از موتلفه، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و تعدادی از نیروهای جدید بود، جریانات سال 56، 57 را اداره کرد که تعدادی از اعضای آن شهید شدند و تعدادی از دنیا رفتند. با شروع این تشکیلات جریان سیاسی مبارزه در سال 57 به صورت مردمی اداره شد. تقریبا در اسفند 56 امام فرمود جمع شوید و حزب تشکیل دهید. در این مورد با بهشتی بحث کردیم که این حزبی که امام میگوید برای چیست، حاصل آن بحثها این بود که رسیده بودیم به اینکه رژیم دیر یا زود میشکند و باید برای بعد از پیروزی انقلاب یک حزب داشته باشیم که کشور و جامعه را اداره کند. لذا دنبال تحزب گشتیم و بحثش را تنظیم کردیم و در مرداد 1357 اولین بخشی که برای شورای مرکزی این حزب باید تشکیل شود یعنی موتلفه، در منزل حاج ابوالقاسم جیرسرایی در خیابان ری روبروی بیمارستان بازرگانان، در حضور شهید بهشتی این جلسه را تشکیل دادیم و 7 نفر انتخاب شدند. من و شهید اسلامی، شهید لاجوردی، شهید عراقی، مرحوم حاج سعید امانی، مرحوم عسگراولادی و حائریزاده. بعد از موتلفه، از روحانیت هم 14 نفر انتخاب شدند و این پایه حزب جمهوری اسلامی شد. مرحوم آیتالله خرمآبادی را فرستادیم که به امام گزارش کار را بدهد و ایشان رفت که به عراق برود، امام را به پاریس تبعید کردند بنابراین به جای او عراقی و سپس شهید بهشتی رفتند و چارچوب را با امام بستند و آمدند. بعد آقای عسگراولادی را فرستادیم که امام به ایشان گفتند شما اینجا بمان و با هم به ایران میرویم و برای حزب فکر میکنیم و اگر بخواهید، الان به حزب برسید از کارهای روزمره انقلاب باز میمانید. فلذا آن حزب آن زمان تشکیل نشد، وقتی امام به ایران آمد بعد از 22 بهمن، از 23 بهمن به بعد مدام امام از آقای هاشمی میپرسیدند آن حزب چه شد؟! که بالاخره در 27 بهمن شهید باهنر را در منزل شهید اسلامی فرستادیم و 48 ساعت در آن منزل ماند و اساسنامه را نوشت، مقام معظم رهبری هم در آنجا همراهی کردند و اساسنامه حزب درآمد و در 29 بهمن57، تاسیس حزب اعلام شد.
این حزب، حزبی نبود که انسجام داخلی داشته باشد و یک حزب موقت برای نظام جمهوری اسلامی در مراحل اولیه بود. به همین علت بحث شد همه کسانی که نسبت به امام عرض احترام دارند زیر نظر 5 روحانی مورد توجه امام، شهید بهشتی، شهید باهنر؛ آقای موسوی اردبیلی، مقام معظم رهبری و مرحوم هاشمی در این حزب جمع شوند و از امام راجع به موتلفه پرسیدیم، فرمودند در حزب بروید اما شاکله موتلفه را نگه دارید، چون حزب امام، حزب موتلفه بود. دار و دسته مجاهدین انقلاب حاضر به حضور در حزب جمهوری اسلامی نشدند زیرا تفکرشان تفکر چپ بود. از نهضت آزادیها برای حضور در حزب دعوت کردیم، بنی صدر و قطبزاده و داریوش فروهر حضوراً دعوت شدند. جالب بود که بنی صدر گفت چون قطبزاده را دعوت کردید به آنجا نمیآیم. قطبزاده هم دوبار به جلسه آمد و دو تا پیپ کشید، داریوش فروهر هم یک جلسه آمد. مرحوم آیت بسیار با داریوش فروهر مخالف بود. داریوش فروهر یک پانایرانیست بود و افکار تقلیدی از هیتلر داشت که به کار ایران نمیخورد، مثل هیتلر سلام میداد و نمادشان صلیب شکسته بود. این فرد به درد حزب جمهوری اسلامی نمیخورد اما دعوت شد که اتمام حجت شود و او هم دیگر نیامد.
به تدریج که حزب، کشور و قانون اساسی شکل گرفت، منظم شد و جریانات توطئهها در هم شکسته شد و اختلافات داخلی حزب رو شد. ما تابع امام بودیم و تا زمانی که امام فرمودند ولو که خیلی اذیتمان کردند، در حزب ماندیم. به مرور مشخص شد حزب فلسفه جمعآوری همه نیروها را از دست داده است. امام به آقای هاشمی و آقای خامنهای یک پیغام دادند، که «من از حزب بر شما دو نفر بیم دارم». من و آقای هاشمی صحبت مفصل کردیم و من برای او نامههایی نوشتم که اگر نامههایم پخش شود مطالب مفصلی را روشن میکند. به ایشان گفتم وقتی امام احساس نگرانی میکنند این حزب، حزبِ امام نمیشود و باید فکری کرد. ایشان هم قبول داشت و چندین راه حل پیشنهاد شد. گفتم امام از چه کسانی در حزب ناراضی است؟ از موتلفه؟ از روحانیت؟ گفتند نه اینها دستپروردههای ایشان هستند. امام از اختلافاتی که در حزب وجود داشت، ناراضی بودند. از موتلفه که ناراضی نبودند زیرا بعد به ما اجازه دادند و ما موتلفه را راه انداختیم و تا آخر عمرشان از ما راضی بودند و بعد از آن از مقام معظم رهبری اطاعت کردیم. اما امام از افکار برخی در حزب ناراضی بودند که در نهایت به دلیل همین بحثهای صورت گرفته و بعد هم پایان یافتن فلسفه تشکیل حزب جمهوری اسلامی، حزبی که قرار بود فراتر از تفکرها و جمعکننده آنها باشد، این حزب را تعطیل اعلام کردند.
یکی از ویژگیهای بارز حزب موتلفه اسلامی بُعد بینالمللی این حزب و ارتباط آن با سایر کشورهاست، به نحوی که شما در نامهای به سران حزب کمونیست چین خواهان همکاری در تولید داروی ضد کرونا شدهاید، این همکاریها به چه صورت است؟
ما حزبی هستیم که معاونت بینالملل دارد. دکتر نیکنام عهدهدار این مسئولیت است که پیش از این معاون وزیر بهداشت بوده و از شخصیتهای برجسته است. قبل از وی دوستان دیگر و زمانی هم ترقی این مسئولیت را برعهده داشته است. در امور بینالمللی طبق موازین قانونی با همه دنیا در کار ارتباط هستیم و در ایران تنها حزبی هستیم که چنین موقعیتی دارد. همچنین غفوریفرد که عضو شورای مرکزی موتلفه است، عضو شورای تصمیمگیری، عضو شورای دائم و هیات اجرایی پانزده نفره «آیکپ» است که حدود سیصد حزب آسیایی و آفریقایی عضو آن هستند. همچنین دبیرخانه احزاب اسلامی در تهران است که مسئولیت آن برعهده ترقی است. حزب موتلفه این دبیرخانه را با همراهی وزارت امور خارجه تأسیس کرد. روابط ما با حزبالله لبنان کاملا صمیمی است، سیدحسن نصرالله در جملهای میگوید ما و حزب موتلفه اسلامی دو حزبی هستیم که امام دستور تشکیل آن را داده است. همچنین ما با احزاب دیگر کشورهای اسلامی از جمله، عراق، لبنان، افغانستان، تونس، مصر و غیره با احزاب اسلامی و غیراسلامی دیدار و مراوده داریم. یکی از احزاب موثر در جهان هم حزب کمونیست چین است. وقتی امروز دولت چین یک ابرقدرت است طبعا با ما هم در ارتباط است که در این زمینه بسیاری از این مسائل را در هماهنگی با وزارت امور خارجه انجام میدهیم و آنها قبول دارند که از ایران یک حزب حرف تحزب اسلامی را بزند و نسبت به این قضیه نظر مثبت دارند.
دیدارها و نامههای تبریک و تسلیت طبق معمول و رسم دنیا، بین حزب موتلفه اسلامی و سایر شخصیتها و احزاب جهان انجام شده و میشود. در رابطه با فلسطین، برادرمان سفیر فلسطین در ایران، دائم برای ما تبریک میفرستد اما برخی حساس هستند در رابطه موتلفه با احزاب غیر اسلامی و چین. شاید اگر با حزب جمهوریخواه آمریکا ارتباط داشتیم حضرات اینقدر حساسیت نداشتند! وقتی چین گفت داروی معالجه کرونا را کشف کرده و به کشورهای دیگر نمیدادند، من به رهبر چین نامه نوشتم، تبریک گفتم و بیان کردم با توجه به روابط دو کشور انتظار میرود در این دارو به ما کمک کنید. به پیوست هم نامه وزارت بهداشت و وزارت امور خارجه ایران را دادم. آنها در تلویزیون رسمیشان نامه مرا پخش کردند و سپس محموله را فرستادند و چون ما حزبی هستیم که رسما دولت دست ما نیست آنها چند محموله را از طریق دیگری به کشور فرستادند. اما صحبتهای سخنگوی وزارت بهداشت موجب ناراحتی آنها شد و در نتیجه دیگر ارسال محموله ادامه نیافت. البته من به معاونت بینالملل عرض کردم با سفیر چین صحبت کند و گفتند امیدواریم دوباره این همکاری صورت گیرد. متخصصان در ایران هم مشابه آن دارو را ساختند و دارند روی آن کار میکنند که این همکاری اخیراً برقرار گردید.
به جمهوریخواهان اشاره کردید، در آینده شاهد شکلگیری روابط میان حزب موتلفه با جمهوریخواهان آمریکا خواهیم بود؟
انشاءالله اگر روزی ملت آمریکا خود را از دست این دولت و دو حزبی که مردان خاکستری پشت پرده آن سلطه دیکتاتوری دارند، نجات داد آن زمان فکر میکنیم که چکار کنیم.
لیستهای مختلف انتخابات از سوی جریان اصولگرا و بعد از آن اختلافات در مورد ریاست مجلس یازدهم این نکته را در اذهان ایجاد میکند که چرا برای ریاست مجلسی که اکثریت آن را افراد یک جریان سیاسی تشکیل میدهند، تا این اندازه رقابت بالاست؟
در انتخاباتها معمولا همینگونه است. اینکه همه یکدست باشند میسر نیست. خداوند انسانها را متفاوت و آزاد آفریده است. مگر خداوند آنهایی که کفر نعمت الهی را میکنند دور میاندازد؟! اوایل هم بحث این بود که اگر جمهوری اسلامی سر کار بیاید حتما خانمها را به خانه میفرستد، اما امروز همه زنان ما همه جای کشور هستند، وزیر، سفیر و غیره، این همه خانم تحصیل کرده داریم، در مجلس هشتم که نماینده بودم، در آزمون دانشگاهها 64 درصد خانمها در دانشگاه قبول شده بودند، چند نفر که یکی دو نفرشان از شورای عالی انقلاب فرهنگی بودند و برخی از اساتید دانشگاه در مطلبی خطاب به رئیس کمیسیون آموزش عالی آورده بودند که برای برقراری تعادل میزان سهمیه دختر و پسر برای قبولی در دانشگاه را 50-50 کنیم. من عضو آن کمیسیون نبودم اما برای کاری از آموزش عالی برنامهای داشتم و با اینها برخورد کردم و گفتم ما افتخار میکنیم جمهوری اسلامی بهرغم آن تهمتها و دروغها شکل گرفت و 64 درصد خانمهای ما در دانشگاه قبول شدند. شما که تحصیلکرده و روشن فکر هستید چرا میگوئید 14 درصد این خانمهایی که زحمت کشیدند و برتر شدند را به جرم دختر بودن حذف کنیم و آن وقت 14 درصد پسرانی که بی عرضگی کردند را به دانشگاه بیاوریم؟! که در نتیجه این قضیه منتفی شد.
در جمهوری اسلامی اختلاف نظر و اختلاف دیدگاه وجود دارد. ما در این انتخابات و در شورای ائتلافمان وحدت داشتیم و حزب موتلفه هم همراهی کرد. ضمن اینکه با آنها بودیم با سایر گروههای دیگر هم بودیم. نتیجه هم روشن است که در مجموع مجلس یازدهم، مجلس بیانیه گام دوم شده است. این بحثها نشانه آزادی است. خاطرم است آقای هاشمی نظرشان این بود که شورای نگهبان سختگیری کند و آدمهای درست حسابی به مجلس بیایند رهبری به من فرمودند من معتقد به حضور مردمی در انتخابات هستم و اگر رئیس جمهوری با ضریب 50 درصد با رأی 75 درصد مردم بیاید را ترجیح میدهم به رئیس جمهوری که با ضریب 75 درصد و با رأی 50 درصد مردم بیاید. این ذهن بلند رهبر ماست. ایشان در نماز جمعه میگویند حتی اگر من و نظام را قبول ندارید در انتخابات شرکت کنید و رأی بدهید. میخواهد حق مردم را به آنها بدهد. لذا پیش از اینکه بحث آزادی در جمع دوستان با نام اصلاحطلب و لیبرال و جامعه مدنی مطرح شود، در تیپ مذهبیها مطرح است. مخصوصا در موتلفه، آزادی بیان است. در شورای مرکزی دستور حزبی برایمان حجت شرعی نیست و چیزی را تحمیل نمیکنیم. بنابراین ما این اختلاف نظرها را داریم و در مصاحبه بارها گفتهام این آزادیها هزینه دارد اما هزینه آن کمتر از هزینه دیکتاتوری و جلوگیری از افکار است و نسل جوان ما باید این را مراقبت کند.
میرسلیم رئیس شورای مرکزی ماست. چندین دوره است با رأی بیش از دو سوم اعضای شورای مرکزی، ریاست شورای مرکزی ما را برعهده دارد. در موتلفه بیش از 50 درصد اعضا زیر 40 سال هستند. همه هیات اجرایی ما جوان هستند. ما در شورای مرکزی چهار نسل داریم. نسل ما، نسل دوم بعد از ما، نسل سوم یعنی جوانان، نسل چهارم، که افراد با رأی همین اعضا وارد شورای مرکزی شدند. همه با هم همراه هستند.
پیش از این در واکنش به ثبت نام 12 هزار نفر برای انتخابات مجلس یازدهم از سختی کار شورای نگهبان سخن گفتید، در حال حاضر ارزیابی شما از نحوه احراز صلاحیتها از طرف این شورا چیست؟
ما یک نهاد قانونی داریم، ما که قانون اساسی را قبول داریم. قانون اساسی گفته است احراز صلاحیت و عدم احراز صلاحیت دست شورای نگهبان است. از قانون اساسی آمریکا 200 سال میگذرد، اگر اینجا باشد، لابد میگویند چند نسل گذشته و نباید آن قانون اساسی باشد. اما به نظر میرسد شورای نگهبان باید روش خود را عوض کند. پیشنهاد من این است که شورای نگهبان به طور اولیه تائید صلاحیت نکند و اختیار را به مردم بدهد. نزدیک به 15 میلیون فارغالتحصیل دکتری و فوق لیسانس داریم. از این 15 میلیون اگر 10 درصد ثبت نام کنند و بخواهند خدمت کنند که حق قانونیشان است، میشود یک و نیم میلیون نفر و نمیشود شورای نگهبان همه سال پای احراز صلاحیتها بنشیند زیرا امکان ندارد. پس میدان را باز بگذارد و وزارت کشور هر کسی را که نامزد، بود ثبتنام کند. در انتخابات معلوم میشود چه کسانی رأی اکثریت دارند، نمایندگان تهران هم باید 30 نفر باشند دیگر 31 نفر که نمیشود. 4 برابر این عدد یعنی 120 نفر که رأی اکثریت آوردند اینها را شورای نگهبان مورد بررسی قرار بدهد و اگر از 30 نفر اول صلاحیت 5 نفر مورد تائید نبود به سراغ 5تای بعدی میروند و به همین ترتیب ادامه مییابد. به این صورت دیگر هیچکس نه مدعی رد صلاحیت است نه چیز دیگری. شورای نگهبان این سالها خیلی زحمت کشیده است. بهترین راه این است که اختیار را پای مردم بگذارد. در تهران اگر 200 هزار نفر ثبت نام کنند نهایتا 100 نفر رأی اکثریت میآورند.
برخی ادعا می کنند، بسیاری از افراد به علت عدم التزام به اسلام ردصلاحیت شدند، اما افرادی که شائبه مالی داشتند رد نشدند، دیدگاه شما در این مورد چیست؟
بسیاری از افرادی که شائبه مالی دارند، کسانی هستند که آنقدر زیرکانه خلاف میکنند که هیچکس نمیتواند محکومشان کند. در گذشته میخواستیم شهرداری را محاکمه کنیم، ولی طوری عمل کرده بود که از نظر قانونی هیچ ایرادی نداشت. کسی که حقوق نجومی گرفته را اگر میخواهید محکوم کنید، نمیشود زیرا که مافوقش دستور داده است. بنابراین این نوع آدمها هم هستند. شورای نگهبان یک وظیفه قانونی دارد. برخی به شورای نگهبان ایراد میگیرند اما شورای نگهبان هم گرفتار شده است. در قانون اساسی آمده است حقوقدانان و فقهای شورای نگهبان باید احراز صلاحیت کنند، آنها را احترام بگذاریم اما راه حل بدهیم. راه حل من این است که شورای نگهبان به جای این همه زحمت و کار سخت بگذارد ببیند چه کسی رأی میآورد آنهایی که رأی آوردند را رسیدگی کند اگر صلاحیت داشتند، به مجلس بروند و نداشتند نروند.
عملکرد برخی نمایندگان در مجلس این شائبه را بوجود میآورد که این نهاد به محل زد و بند تبدیل شده است، چگونه میتوان این ذهنیتهای نامناسب را از مجلس دور کرد؟
اگر هیات رئیسه مجلس و رئیس مجلس کسی باشد که هیچ حاشیهای نداشته باشد و اطمینان محض باشد، بسیاری از این مسائل حفظ میشود. حقوق نمایندگی آنقدر نیست، 8 میلیون تومان است. هزینههای نمایندگی هم خیلی بالاست، دو برابر این پول هم بگیرند کفاف این خرجها را نمیدهد پس معلوم است زد و بند میشود، چه زمانی نماینده زد و بند میکند؟! هنگامی که رئیس مجلس قائل به تسامح و تساهل باشد و این رفتارها را نادیده بگیرد. بنده دو دوره نماینده بودم و متوجه این مسائل هستم. اگر کسی مثل لاجوردی، رجایی و باهنر باشد و به شکل محکم جلوی این زد و بندها را بگیرد، این حرفها پیش نمیآید. همیشه هم نیاز مالی موجب سوء استفاده نیست چراکه آدمهای پولدار و متمکنی هم هستند که اختلاس میکنند، چون نفس انسان حریص است.
تا چه اندازه قائل به اعتدال اختیارات رئیس مجلس هستید؟
یکی از وظایف رئیس مجلس، سخنگویی کل نمایندگان است. به عبارت دیگر یک زمان حرف خودش را میزند، یک زمان هم حرف گروه، باند و دار و دستهای که با او زد و بند کردند، را میزند و زمانی حرف جمع نمایندگان را میزند. این آخری از وظایف رئیس مجلس است. اما رئیس مجلس اختیارات دارد، قدرت و توانمندی دارد و این مسئولیت کمی نیست، رئیس یکی از سه قوه است.
برخی اظهار نظر حزب موتلفه در مورد مجلس را به نوعی سهمخواهی این حزب قلمداد میکنند، نظر شما چیست؟
هرکسی عاقل باشد این نظر را نمیپذیرد و میداند اینها تهمت است. علت این است که موتلفه در همه 31 استان دفتر و نیرو دارد، انواع و اقسام افراد دانشگاه و فرهنگی و یا روحانی هستند و از نظر حزبی قوی هستیم، متمول هم نیستیم، دنبال حاکمیت ارزشهایمان هستیم. حزب برای این تشکیل نشده که به مادیات برسیم، به دنبال سهمخواهی هم نیستیم. از این حرفها زیاد میشنویم.
در پایان اگر سخنی باقی مانده است، بفرمایید.
حرف پایانی این است که مجلس در رأس امور باشد، مردمی و بر اساس ارزشها حرکت کند، عناصری بیایند که همه ذکر و فکرشان برای خدا و خدمت به مردم و بندگان خدا باشد. ملت کسی را به عنوان نماینده انتخاب کنند که نخواهد در آن مقام جیبش را پر کند و هوسهایش را انجام دهد، اگر چنین فردی را انتخاب کرد باید منتظر عواقب این انتخاب نامناسب هم باشد. یکی از مسائلی که شورای نگهبان به دلیل آن ردصلاحیت میکند همین مسائل مالی و اخلاقی است. لذا وقتی کسی به عنوان نماینده وارد مجلس میشود موظف به پاسداری از ناموس مردم است و نگذارد کسی نگاه چپ به ناموس مردم کند، آن وقت اگر نمایندهای دنبال برآورده کردن هوسهایش بود، این همان است که شورای نگهبان رد صلاحیتش میکند. مواردی این چنین داشتیم، که زیاد نیستند. نماینده مجلس یعنی نماینده ملت در حفظ همه ارزشها و حقوق ملت و یکی از حقوق ملت پاسداری از نوامیس مردم و اخلاق است.
بیشتر بخوانید:
*بادامچیان دبیر کل حزب موتلفه شد
*آقای بادامچیان! تازه یادتان افتاد؟
*7 نکته درباره ادعای بادامچیان / «ثروت» بازرگان و «حقوق» رجایی