۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۳۹۸۷۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۴۷ - ۰۸-۰۵-۱۳۹۹
کد ۷۳۹۸۷۱
انتشار: ۱۰:۴۷ - ۰۸-۰۵-۱۳۹۹

کرونا و خطر روانیِ سوگِ ناتمام

تدفین اغراق شده و گاهی نمایشی محترمانه نیست اما این روزها کرونا کاری کرد که از آن ‌طرف بام افتادیم.

عصرایران؛ احسان محمدی- چندسال پیش رفته بودم تشییع جنازه پدر دوستی قدیمی. طبق معمول لحظه تدفین، جمعیت هجوم آورد، دو نفر قبل از مرحوم توی قبر سقوط کردند. صورت یکی خونآلود شد و کتف دومی در رفت یا شکست. همانطور که به عالم و آدم ناسزا می‌گفت به زحمت از توی قبر بیرونش آوردند و بردند بیمارستان ... و دوباره جمعیت به هل‌دادن مشغول شد!

در بسیاری از مناطق ایران معمولاً به جای تشییع جنازه به تعقیب جنازه مشغولیم. جوری دنبال تابوت می‌دویم که انگار نگرانیم مرحوم از تابوت بیرون بیاید و فرار کند. هیچوقت معنای این کارها را نفهمیدم. حتی در تدفین عزیزترینِ عزیزانم. تدفین اغراق شده و گاهی نمایشی محترمانه نیست اما این روزها کرونا کاری کرد که از آن ‌طرف بام افتادیم.

کسانی که در این ایام عزیزی از دست داده‌اند می‌دانند که شیوه سوگواری به شکل بنیادینی تغییر کرده است. ما که دهه‌ها عادت داشتیم مراسم ختم را پر و پیمان بگیریم، حالا حتی امکان در آغوش گرفتن هم را برای تسلی دادن نداریم.

پیش‌تر لحظه تدفین یک سفر کرده، غوغایی می‌شد. کسانی بیهوده اما غیرارادی تقلا می‌کردند که اجازه ندهند عزیزشان را به خاک بسپارند، نزدیکان متوفی همدیگر را محکم در آغوش می‌گرفتند، دلداری می‌دادند و زیر بازوی هم را می‌گرفتند تا قامت کسی نشکند، ولی حالا دورتر می‌ایستند، شانه‌ها و سرها فرو افتاده و فقط نگاه می‌کنند ... لب می‌گزند، اشک می‌ریزند و نگاه می‌کنند.

کرونا

مرگ همیشه برای انسان غیرمنتظره و تلخ است حتی اگر فکر کند آمادگی روبرو شدن با آن را دارد. به همین دلیل وقتی مرگی رخ می‌دهد افراد تلاش می‌کنند کنار هم باشند، گریه کنند، در مورد متوفی حرف بزنند، با تقسیم کار در مراسم احساس همدلی کنند و این بار را با هم روی دوش بکشند. حتی روان‌شناسان توصیه می‌کنند باید به بازماندگان اجازه سوگواری و گریه کردن داد و با جملاتی مانند «مرد که گریه نمی‌کنه» یا «فقط تو عزادار نیستی و شیون نکن» و ... مانع از ابراز احساسات آنها نشد.

اما آنچه این روزها رخ می‌دهد «سوگ ناتمام» است. بازماندگان این رنج را باید به تنهایی بر دوش بکشند. درست مثل سیزیف که محکوم شده بود سنگی را از ته دره کول کند و به نوک قله ببرد و درست وقتی آن را روی قله می‌گذاشت، سنگ قل می‌خورد و به نقطه اول برمی‌گشت و این چرخه تا ابد برای او ادامه داشت. تکرار یک رنج مکرر.

پس از درگذشت مادربزرگم، دایی‌ها و خاله‌ها درست مثل مادرم هر کدام تنها در خانه‌هایشان سوگواری کردند. تلفنی و از راه دور پاسخ تسلیت‌ها را دادند، گاهی حتی تلفنی با هم حرف زدند و پشت گوشی گریه کردند. این نوعی تلاش برای همدردی و تسکین است اما ناتمام. کافی نیست. تغییر یک رفتار نهادینه شده به این آسانی ممکن است.

به نظر می‌رسد این ماجرا آثار و تبعات روحی عمیقی برجای بگذارد که شاید بعدها روان‌پزشکان بگویند ریشه‌اش در سوگواری‌های ناتمام است.

ارسال به دوستان