عصرایران؛ احسان محمدی- در اولیل فیلم فروشنده ساخته اصغر فرهادی وقتی یکی از شاگردانش در مورد داستان «گاو» غلامحسین ساعدی از عماد (شهاب حسینی) میپرسد: «آقا چهجوری یه آدم گاو میشه؟» عماد لابهلای خنده بچهها به آرامی میگوید: «به مرور»!
این عکس از ده سالگی آدلف هیتلر در کلاس چهارم در نوع خودش شگفتانگیز است. پیدا کردنش کار دشواری نیست. ردیف بالا، نفر وسط. فقط سبیل مخصوصش را ندارد وگرنه انگار از همان اول خیز برداشته بود که فرمانده و فرمانروا بشود. بالاتر از همه بایستد و زل بزند به دوربینها.
در این عکس اما فقط یک پسر بچه دهساله را میشود دید که شاید مورچهها را لگد میکرده یا از شاخه درختها آویزان میشده است. همین! یک پسربچه پرشور که پدرش کارمند پایین رتبه گمرک بود. آدولف اینجا در این عکس هنوز برادرش ادموند را دارد. یکسال بعد ادموند سرخک گرفت و درگذشت.
میگویند این اتفاق تأثیری دائمی در آدولف ایجاد کرد و اعتماد به نفس او را تا حدود بسیاری تضعیف کرد و باعث شد آدولف هیتلر کجخلق شود و همواره با پدرش جر و بحث کند. پدری که او را کتک میزد.
دو بار مؤسسهٔ هنرهای زیبای وین وقتی تنها 18 سال داشت او را به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی رد کرد. وقتی مادر 47 سالهاش را به دلیل سرطان از دست داد و بیپناه و فقیر شد، هنوز به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار بود. او از روی کارت پستالها طرح میکشید و به کاسبها و گردشگرها میفروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول حدود ۲۰۰۰ تابلوی اینچنینی نقاشی کرد.
پسر جوانی که میتوانست در موسسه هنرهای زیبای وین یک نقاش ساده و گمنام شود (مثل صدها فارغ التحصیل این موسسه که حتی اسم شان را نمیدانیم) با یک تصمیم به آنجا راه داده نشد تا مسیرش عوض شود. به عنوان داوطلب به سربازی رفت و بعدها به یکی از خونریزترین انسانهای روی زمین تبدیل شد.
آنچه نیروهای تحت فرمان آدلف هیتلر انجام دادند یک نسلکشی تمام عیار و یک خشونت تکاندهنده بود که هنوز تمام اروپا از یادآوردنش شرمسار است و به خود میلرزد. اما همه این اتفاقات «به مرور» رخ داد.
رفتارشناسان احتمالاً در همین عکس دهسالگی هم نشانههایی از زبان بدن را کشف کنند، اینکه یک نفر «رییس» و فرمانده نمیشود، «فرمانده» به دنیا میآید و از کودکی به هر قیمتی شده مسیرش را باز میکند حتی اگر آدولفی باشد که بعد از مرگ مادر زندگی فقیرانهای داشت و در یک زیر شیروانی ساکن شد و در نامهای به دوستش نوشت از دنیا چیز زیادی نمیخواهد جز اینکه بتواند نقاشی کند و کتاب بخواند... چند سال بعد همه دنیا را میخواست و از آلمان به شوروی لشکر کشید!
آدمها «به مرور» عوض میشوند، بیآنکه احساس کنند. تغییر زیرپوستی و آرام، خزنده و مداوم آنچنان نهادینه میشود که انسان را به موجودی کاملاً متفاوت تبدیل میکند. برای همین قدیسها در گذر زمان میتوانند گناهکار شوند و گناهکاران هم این بخت را دارند که سرانجام رستگار شوند. اما «به مرور»!
آدمها در طول زندگی عوض می شوند.
در دو ردیف بالا به همه بچه ها گفته شده یک ژست یکسانی را بگیرند. این که شما چطور بین آن همه دانش آموزی که با یک شیوه یکسان ایستا دهاند نشانه های رهبر شدن را دیدی ، عجیب است. از سرنوشت چند نفر از آن افراد دیگری که در عکس هستند خبر داری؟ همه رهبر شدند!!
قطعا اگر می ماند امروز دنیا جای بهتری برای زندگی بود
برسیسای عابد!
فضیل بن عیاض!