عصرایران؛ مصطفی داننده- پسرک 11 ساله بوشهری به خاطر نداشتن موبایل، خودکشی کرده است. الان فکر میکنید سرپرست خانواده این پسر چه حسی دارد؟ قطعا گوشهای نشسته است و به سر میزند که چرا نتوانسته است برای فرزندش یک گوشی هوشمند تهیه کند.
آموزش و پرورش بوشهر میگوید که مدیر مدرسه یک گوشی به پسرک داده است و او در سیستم شاد حضور داشته است و مادر این پسر میگوید« مدیر مدرسه می گفت می خواهد به محمد و 2 دانش آموز دیگر گوشی تلفن همراه بدهد اما این وعده عملی نشده بود.»
استدلال آموزش و پرورش اگر راس باشد باز هم در اصل ماجرا فرقی نمیکند. خیلی از خانوادهها توان خرید یک گوشی هوشمند را ندارند.
قیمت تلفنهای هوشمند، سر به فلک میزند و ارزانترین آنها به اندازه حقوق یک ماه یک سرپرست خانواده است. پدر یا مادری که خرج خانواده را میدهد باید چه کند؟ حقوق یک ماه زندگیاش را بگذارد برای خرید یک گوشی یا تبلت؟
پسر 11 ساله نمیفهمد که دلار 31 هزار تومانی یعنی چه. او که نمیداند تورم چه بلایی سر زندگی خانوادهاش آورده است. پسر یا دختر بینوا، میبیند که همکلاسیهایش گوشی هوشمند دارند یا حداقل یکی از اعضای خانواده موبایلی دارد که بتوانند به سیستم شاد وصل شوند.
اینها را میبیند و پدر یا مادرش میگوید که گوشی هوشمند میخواهد. آنها هم با حالت شرمندگی جواب منفی به او میدهند و وعده فردا و فرداها را میدهند. بچه سرشکسته میشود از این همه نداری و سرپرست خانواده خجل از این همه ناتوانی.
چندی پیش رییس پلیس تهران گفت:«۵۰درصد سارقانی که در سه ماه گذشته دستگیر شدند، هیچ سابقهای نداشتند و بار اولی است که به این اتهام دستگیر شدهاند.»
این افراد چرا به فکر دزدی افتادهاند؟ درآمدشان کفاف زندگی را نمیدهد. آنها نمیتوانند درخواستهای خانوادهشان را برآورده کنند. به هر دری میزنند، نمیشود که نمیشود. دلاری که هر روز بالاتر میرود و سفرهای که هر روز کوچکتر میشود.
تورم و گرانی جامعه را تبدیل به دو بخش کرده است؛ ندارها و داراها. برخی آنقدر دارند که نمیدانند پول خود را چگونه خرج کنند و بخش بزرگی از جامعه هیچ ندارند که خرج کنند.
صدای خُرد شدن استخوان طبقه ندارها به وضوح قابل شنیدن است. عرق شرمندگی سرپرست خانواده قابل دیدن است و البته برخی همچنان نمیخواهند بشنوند و ببینند. آنها فکر دعوای سیاسی خود هستند. وقتی برای مردم ندارند و به دعوای اتاق و میدان مشغول هستند.
کاش میشد با حرف زدن، شغل ایجاد کرد و درد مردم را دوا کرد. واقعا اگر میشد با وعده دادن، انرژی تولید کرد، ایران در رتبه نخست تولید انرژی بود.
فکری به حال مردم کنید. دیگر توانی در بدن نیمه جان این مردم نمانده است. هرچقدر میدوند، نمیرسند. سرپرست خانواده بازنشسته شده است اما مجبور است دوباره و دوباره کار کند تا شرمنده نباشد.
این روزها پدران و مادران ایرانی، حس شرمندگی را خوب در میکنند. حسی که بعد از هر جواب «نه» که به درخواستهای فرزندانشان میدهند به سراغشان میآید.
کاش یکی از آنهایی که از پشت تریبون به هم میپرند، خود را برای یک شب جای این افراد میگذاشتند و میدیدند چگونه میشود با حقوق 2 میلیونی در عصر کرونا و دلار 31 هزار تومانی زندگی کرد.