۰۷ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۷ دی ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۵۲۶۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۰ - ۲۴-۰۳-۱۳۸۸
کد ۷۵۲۶۵
انتشار: ۱۸:۲۰ - ۲۴-۰۳-۱۳۸۸

چريك ماجراجو

مريم شباني

 
«من يك ماجراجو هستم. اما نه از آنهايي كه براي اثبات شجاعت‌شان زندگي را به بازي مي‌گيرند. من دنبال مرگ نمي‌گردم، اما احتمال رويارويي با آن وجود دارد. پس شايد اين خداحافظي من باشد. از اين فرمانده كوچك يادي بكنيد.»

ارنستو چه‌گوارا دلاسرنا وقتي اين جملات را در سطرهاي پاياني آخرين نامه‌اش به پدر و مادر مي‌نويسد، شايد سايه مرگ را نزديك‌تر از هميشه حس مي‌كند. سايه‌اي كه چند روز بعدتر نمايان شد و چه‌گواراي افسانه‌اي را همراه تقدير خويش كرد. چه‌گوارا كشته شد تا اسطوره عصر جديد شكل گيرد. اسطوره‌اي كه تا پايان قرن بيستم، در اوج ماند و همچون جاودانه‌ترين انقلابي جهان معاصر رخ نمود.

او اشعار پابلو نرودا را در كوله‌پشتي‌اش حمل مي‌كرد اما موسيقي مورد علاقه‌اش صداي رگبار مسلسل‌ها بود. جنبش آزاديخواهي آمريكاي لاتين را رهبري مي‌كرد اما جامعه آزاد را تاب نمي‌آورد و رويارويي‌اش با نسل جديد رهبران شوروي و خروشچف نيز از آن روي بود كه او تحقق آرمان‌هاي خويش را در استالينيسم آسان‌تر مي‌ديد.

چه‌گوارا اسطوره انقلابي‌گري قرن بيستم بود. از آمريكاي لاتين و كوبا گرفته تا چين و كره‌شمالي آوازه‌اش پيچيده بود و بعد از انقلاب كوبا، اگرچه فيدل كاسترو را حكومت‌گري خوش آمد و بر صندلي سياست نشست، اما چه‌گوارا با دولت‌داري ميانه‌اي نيافت و راهي ديگر آغاز كرد. راهي كه البته خيلي زود به بيراهه ختم شد. چه‌گوارا بعد از پيروزي انقلاب كوبا چندي با جامه چريكي بر تن سفر آغاز كرد. به چين مائوئيست سفر كرد و بعد هم كره شمالي كمونيست. به اروپا رفت و با جوانان چپ‌گراي انقلابي آن منطقه هم‌سخن شد و در اين سفرها بود كه توجه‌اش به كنگو و مبارزات آزاديخواهانه پاتريس لومومبا جلب شد.

سفر چه‌گوارا به كنگو در قلب آفريقا اما خوش‌يمن نبود و چريك جوان آرژانتيني باتجربه شكست به كوبا بازگشت. باز هم آرامش نداشت و جانب سفري ديگر گرفت. مقصد اين بار نزديك بود؛ بوليوي. تجربه آزاديخواهي چه‌گوارا در بوليوي نيز با شكست همراه شد. شكستي كه با مرگ او رقم خورد و همين شكست‌ها باعث شد تا منتقدان‌اش درباره او بگويند: «چه‌گوارا داستان انقلاب كوبا را درست نفهميده و متوجه ارتباط ضعيف ارتش باتيستا و قدرت فيدل كاسترو در سازماندهي جنبش سياسي جديد در مناطق شهري و جدا از مبارزات چريكي نشده است.»

چه‌گوارا پزشكي بود كه به يك چريك تبديل شد. او البته يك روشنفكر هم بود. كتاب‌هاي ژان‌پل‌سارتر و فرانتس فانون را مي‌خواند و همزمان استراتژي‌هاي نظامي را مي‌آموخت، تامل مي‌كرد و خود شيوه جديدي براي جنگ‌هاي چريكي تعريف مي‌كرد. شيوه‌اي كه خود در اجراي آن ناتوان ماند. اگرچه همچون الگوي ثابت مبارزه پارتيزاني با اقبال جوانان انقلابي هم‌عصر خويش مواجه شد و گويي بايد زمان مي‌گذشت تا اين چريك‌ها نيز در ميانه راه باز مانند و آهي از سر حسرت كشند.

بدين‌ترتيب اگر ارنستو چه‌گوارا، جامه پارتيزاني از تن به در نياورد تا انقلاب كوبا را به ديگر مناطق صادر كند، جوانان انقلابي هم البته به تاسي از چه‌گوارا، جامه پارتيزاني پوشيدند و راه رفته و تجربه چه‌گوارا را خود تكرار كردند و در اين تكرار يا سرنوشتي همچون اسطوره خويش يافتند يا خوش‌اقبال بودند و اين شانس را يافتند كه تصوير گويا و زنده‌اي از فعاليت‌هاي چريكي ترسيم كنند. تصويري كه در آن جوانان انقلابي پيراهن‌هايي با تصوير چه‌گوارا بر تن داشتند و همزمان اما يك علامت سوال را همراه فعاليت خويش مي‌كردند؛ آيا عصر چه‌گوارا با مرگ او به پايان رسيده يا هنوز هم مي‌توان به پيروزي جنبش‌هاي چريكي دل بست؟ اين پرسش بسيار تكرار شد. هم اعضاي چريك‌هاي فدايي خلق در ايران آن را از خود پرسيدند و هم حتي جوانان انقلابي فرانسه در مه 68 و ديگراني بسيار هم البته هم‌چنين. چه آنكه پيام مبارزاتي چه‌گوارا وقتي از عصر خويش دور افتاد، شباهتي با پيام مبارزاتي بنيادگرايان جهان جديد يافت آنجايي كه خطاب به همراهان مبارزه‌اش در كنگو و بوليوي توصيه مي‌كرد: «هر كجا كه مرگ غافلگيرمان كند، بگذاريد به آن خوشامد بگوييم، مشروط بر اينكه بانگ پيكارمان دست كم به گوش يك شنوا رسيده باشد؛ مشروط بر اينكه دستي ديگر به ياري دراز شود و سلاحي بردارد و مردان ديگري براي خواندن سرود عزا با نواي شليك مسلسل همصدا شوند و بانگ پيروزي ديگري را فرياد كشند.»

تراژدي اما در همين جا اتفاق افتاد. گويي ديگر گوش شنوايي يافت نمي‌شد و دستي ديگر به ياري دراز نمي‌شد و صداي شليك مسلسل ديگر به گوش نمي‌رسيد. چه‌‌گوارا در عصر خويش پايان يافت همچنان كه تجربه چريك‌هاي مبارز در ديگر كشورها نيز در عصر خويش پايان يافت تا از ارنستو چه‌گوارا يادي در ذهن‌ها بماند، تصويري نقش شده بر كالاهاي تجاري و نوشته‌هايي له يا عليه او اما از شيوه مبارزه چريكي‌اش شايد هيچ.

ارنستو چه‌گوارا خيلي خوش‌اقبال بود كه درست چند ماه قبل از زبانه گرفتن آتش شورش‌هاي دانشجويي ماه مه ‌68 كشته شد تا تصويرش نماد مبارزه دانشجويان پاريس، مكزيك و پراگ شود. دانشجويان جوانان معترض آن روزها، هرچه مي‌خواستند در چه‌گوارا ديدند و اينچنين شد كه چريك آمريكاي لاتيني در چشم به‌هم‌زدني به «اسطوره مبارزه» تبديل شد.

او در اين سال‌ها روح تكان‌دهنده آنهايي شد كه روياي تغيير و بهتر ساختن جهان را درسر مي‌پروراندند اما نه در نوشته‌هاي به جاي مانده از او و نه در روش زندگي‌اش، رهنمودهايي براي اجراي موفقيت‌آميز اين رويا به چشم نمي‌خورد. چه‌گوارا به راستي اسطوره شد، اما آنچه چريك 39 ساله آرژانتيني را اسطوره كرد نه روش مبارزاتي او كه شيوه اسارت و اعدام‌اش بود.

چه‌گوارا در جست‌وجوي مرگ به قاره‌هاي مختلف رفته بود اما سرانجام در دهكده كوچك لاهيگدا و در مجاورت زادگاهش آرژانتين، به مرگ رسيد. وصالي كه البته چريك آمريكاي لاتيني را مبهوت كرد. شاهدان آخرين لحظات زندگي چه‌گوارا مي‌گويند كه او نمي‌خواست بميرد و پس از دستگيري باور نداشت كه سربازان بوليويايي جرات كنند كه «چه‌گواراي افسانه‌اي» را به گلوله ببندند.

شايد آن لحظات در اين فكر بود كه مرگ در دهكده‌اي دوردست، رهاوردي ناچيز براي نام‌آورترين چريك آمريكاي لاتين مي‌تواند باشد. كسي نمي‌داند، شايد آخرين دقايق زندگي ارنستو چه‌گوارا با يادآوري مجادله‌اش با معاون خروشچف گذشت. همان مجادله معروف كه خشم و جدايي چريك جوان از شوروي را همراه آورد. چه‌گوارا معامله خروشچف با كندي را تاب نياورد و برچيدن شدن سپر موشكي شوروي از كوبا را با حسرت مي‌نگريست و پاسخ معاون خروشچف را با خشم مي‌شنيد: «تو آماده‌اي زيبا بميري، اما سوسياليسم بايد زنده بماند. مردن زيبا به تنهايي ارزش ندارد.»

چه‌گوارا در سال 1961 ـ هفت سال پيش از مرگ ـ به يك روزنامه‌نگار گفته بود: «چه بخواهيد، چه نخواهيد، هر انقلابي با مقداري استالينيسم توام خواهد بود.» صحت اين گفته اما در انقلاب كوبا به صورت كامل به اثبات رسيد. هنوز يكسال و نيم از ورود او و همراهانش به‌هاوانا نگذشته بود كه تمام مقدمات لازم براي استقرار جامعه «ايده‌آل» و «مدينه فاضله» سوسياليسم فراهم شده بود تعدد مطبوعات به صورت كامل از بين رفته، بخش‌هاي وسيعي از اقتصاد به مالكيت دولت درآمده بود، نه حزبي اجازه فعاليت داشت، نه هيچ سنديكاي مستقلي وجود داشت. ابتدا «آزادي» از مردم گرفته شد تا «نان» با سهولت بيشتري ستانده شود و در اين مدت فقط «مبارزه با بيسوادي» باقي مانده بود و «كاهش مرگ و مير» كه به عنوان پيشرفت‌هاي رژيم جديد علم شود.

حتي آن هنگام كه كاسترو در انديشه الگوگرفتن از تجربه‌هاي حكومت استالين نبود، چه‌گوارا آنقدر او را تشويق كرد تا «اردوگاه كار» در كوبا نيز سربرآورد و مخالفان را در خود جاي داد. شايد اين خوش‌اقبالي مردم كوبا بود كه دولتداري به مذاق چريك آرژانتيني خوش نيامد و او اسباب حكومت را براي فيدل كاسترو برجاي گذاشت و جامه پارتيزاني از نو پوشيد و به دنبال برساختن جامعه‌اي آرماني، كوبا را ترك كرد. چه‌گوارا كه ديگر از شوروي نيز دست شسته بود، آماده بود تا دستاورد انقلاب كوبا را به تنهايي و همراه با گروه كوچك پارتيزان‌هاي كوبايي به ديگر نقاط صادر كند.

اينچنين بود كه در بحبوحه جنگ ويتنام، گروه‌هاي آزاديبخش را به «برافروختن صدها ويتنام» براي به زانو درآوردن ايالات متحده آمريكا نويد داد و خود راه آفريقا پيش گرفت. چه‌گوارا اما هنوز هم به دنبال ويتنامي ديگر بود و اين بار آن را نزديك‌تر يافت؛ در بوليوي. اصلا چه‌بسا بوليوي شبيه‌تر به ويتنام بود تا كنگو. حكومت نظامي بوليوي با حمايت‌هاي آشكار ايالات متحده بناي سركوب مخالفان برداشته بود و چه‌گوارا ياران نزديك را بسيج كرد و ناشناس وارد اين كشور شد تا با تقويت جنبش پارتيزاني، انقلابي ديگر را تجربه كرده باشد.

در بوليوي مبارزه را با نام فقيرترين‌ها آغاز كرد؛ با نام دهقانان سرخپوست. اما آنها از او چشم ياري نداشتند كه او سفيدپوستي بود تحصيلكرده كه اسپانيايي حرف مي‌زد. در ذهن و زبان دهقانان بوليويايي يك سوال مي‌چرخيد كه: «آيا مي‌شود به اين آدم اعتماد كرد؟» دهقانان به اين پرسش، پاسخي منفي دادند و به اين ترتيب چه‌گوارا نتوانست حتي يك نفر از روستاييان را به حمايت از انقلاب مدنظر خويش وادارد. او و چريك‌هاي همراهش تنها ماندند و باز هم شكستي ديگر همراه با تجربه عمليات‌هاي چريكي‌اش شد. شكست در بوليوي اما گويي از پيروزي در «صدها ويتنام» مدنظر چه‌گوارا مقبول‌تر افتاد.

چريك جوان از پس اين شكست، نام‌آور شد و اسطوره «چه» از آن پس فراگير. منتقدان آمريكاي لاتيني عمليات‌هاي پارتيزاني مي‌گويند: «اگر شخص چه‌گوارا، به عنوان بزرگ‌ترين مظهر نگرش‌هاي انقلابي و چريك رزمنده كاركشته، درمبارزه چريكي در گذشته است و اگر جنبش در آزادسازي بوليوي شكست خورده، گوياي آن است كه او چقدر بر خطا بوده است و بس!» و همزمان رژي دبره، فيلسوف فرانسوي و متحد نزديك «چه» و كاسترو، ذهنيت مبارزاتي چه‌گوارا را اينگونه توصيف مي‌كند: «ارنستو آدمي انقلابي بود كه اگرچه مورد ستايش اما خالي از دغدغه وجدان بود. كسي كه در نظرش هدف، وسيله را توجيه مي‌كند.

برداشت پرشور او از درستي و درستكاري چيزي از سنگدلي درخود داشت.» سنگدلي‌اي كه البته چه‌گوارا، خود در تعليمات چريكي‌اش به سربازان توصيه مي‌كرد: «نفرت به عنوان عنصر مبارزه! نفرت تزلزل‌ناپذير نسبت به دشمن، نفرتي كه مرزهاي طبيعي انسان را متلاشي مي‌كند و او را به ماشين سرد و موثر كشتن تبديل مي‌كند. سربازان ما بايد چنين باشند. بدون نفرت، خلق قادر نخواهد بود بر دشمن درنده‌خو پيروز شود.»

منبع: اعتمادملی
 
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
نظرسنجی
قوانین کنونی ازدواج و طلاق در ایران ...