مرد جوان که مدعی بود همسرش به طرز مرموزی ناپدید شده، پس از ۳ ماه به قتل همسرش و مخفی کردن جسد اعتراف کرد.
به گزارش ایران، گزارش ناپدید شدن زن جوان، در آخرین روزهای تابستان به پلیس اعلام شد. کیوان، همسر زن جوان که این موضوع را به پلیس گزارش کرده بود در تحقیقات گفت: ساکن روستایی در اطراف امامزاده داوود هستیم، دیشب با همسرم به باغمان که در اطراف روستا است رفتیم تا میوههای باغ را بچینیم و درختها را آب بدهیم. بین راه با همسرم دعوایم شد و او قهر کرد. آن شب من برای آبیاری رفتم و زمانی که برگشتم از همسرم فرنگیس خبری نبود. کیف و وسایل همسرم داخل اتاقک باغ بود، ولی از خودش خبری نبود. با خودم گفتم احتمالاً باز قهر کرده و به خانه رفته است. شب همانجا ماندم و صبح به خانه برگشتم.
او ادامه داد: صبح که به خانه برگشتم شیشههای خانه و خودروی دامادمان شکسته بود و احتمال دادم همسرم این کار را انجام داده باشد. چرا که همسرم از زمانی که پسرمان فوت کرد دچار افسردگی شد. ما یک پسر ۱۴ ساله داشتیم که ۱۳۰ کیلو وزن داشت. دو سال قبل به خاطر همین اضافه وزن پسرم فوت کرد. مرگ پسرم ضربه روحی سنگینی به همسرم زد و همین مسأله باعث بیماری روحی او شد و تحت درمان قرار گرفت، اما متوجه شدم دو ماهی بود که داروهایش را مصرف نمیکرد. به تازگی نیز متوجه شدهام که او ۲۰۰ گرم طلا به دامادمان قرض داده است که از دامادمان چند روز قبل شکایت کردم.
با شکایت مرد جوان تحقیقات برای یافتن فرنگیس آغاز شد، اما سرنخهایی در بررسیها بهدست آمد که نشان میداد او در ناپدید شدن همسرش نقش دارد. بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران، بازداشت شد.
در حالی که کیوان همچنان منکر جنایت بود، زمانی که با مدارک پلیسی و قضایی مواجه شد به ناچار به قتل همسرش اعتراف کرد. او مدعی شد که جسد همسرش را در یک گودال در نزدیکی باغ انداخته است.
با اعتراف مرد جوان، بازپرس احسان زمانی دستور اعزام تیم جنایی به محل برای کشف جسد فرنگیس را صادر کرد.
گفتگو با متهم
*چه شد که همسرت را به قتل رساندی؟
این اتفاق ناخواسته بود و بهشدت پشیمانم. در تمام این مدت یک خواب راحت نداشتم و صحنه جنایت را نتوانستم فراموش کنم. همسرم چندین بار به خوابم آمده و من نمیدانم با این عذاب وجدان چه کنم. برای چیدن میوه به همراه فرنگیس به باغ رفتیم که دعوایمان شد. از وقتی که بچه مان مرده بود دچار افسردگی شده بود و حتی من چندین بار به او گفتم که ما هنوز جوان هستیم و میتوانیم بچهدار شویم، اما او میگفت بچه نمیخواهد. نمیتوانست بچهاش را فراموش کند. میگفت دیگر حالش خوب نمیشود و نمیتواند خاطرات بچه را از یاد ببرد.
*اختلافتان سر این موضوع بود؟
و اینکه به او گفتم چرا به من نگفتی که به دامادمان پول دادی و این ماجرا را از من پنهان کردی. سر این دو موضوع بود که با هم دعوایمان شد.
*بعد چه اتفاقی افتاد؟
فرنگیس عصبانی شد و باغ را ترک کرد. به دنبالش رفتم عصبانی شده بودم، آنجا، چون منطقه صعبالعبور و کوهستانی است، نور کافی ندارد و من فانوس همراهم داشتم. با فانوسی که دستم بود چند بار به سر فرنگیس زدم که او خونین روی زمین افتاد. بعد دیدم نفس نمیکشد.
*با جسد چه کردی؟
در نزدیکی جسد همسرم، یک پوست گوسفند افتاده بود، جسد را داخل پوست گوسفند گذاشتم و در گودالی در همان نزدیکی انداخته و رویش خاک ریختم. بعد هم ناپدید شدن او را گزارش کردم و با صحنهسازی سعی کردم نشان دهم که او از خانه رفته است. میترسیدم دستگیر شوم.
*طلاهایی که به دامادتان داده بود چه شد؟
او در تحقیقات میگوید که طلایی از همسرم نگرفته است، بلکه همسرم مقداری پول داشته که میخواسته طلا بخرد. دامادم یک طلافروشی را به او معرفی میکند. فرنگیس پول را به طلافروش داده، اما با توجه به اینکه طلا گران شده بود طلافروش از دادن طلاها خودداری میکند. همسرم هم به سراغ دامادم میرود و او را مقصر این ماجرا دانسته و مدعی میشود که تو باید طلاها را به من بدهی.