اگر از شما بپرسند هفتۀ آینده درس میخوانید یا سریالهای آبکی تماشا میکنید، پاسخ میدهید معلوم است: درس! اگر بپرسند میوه و سبزیجات تازه میخورید یا فستفود و شیرینی، باز جوابتان روشن است. آینده محلِ وعدههای تلمبارشدۀ ما برای زندگی بهتر، سالمتر و مفیدتر است. پس چرا این وعدهها محقق نمیشوند؟ آیا راهی هست که بتوانیم از این وضع بیرون بیاییم؟
به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، دیوید مکرینی در یو آر نات سو اسمارت نوشت:
باور غلط: اهمالکاری میکنید چون تنبل هستید و نمیتوانید زمانتان را بهخوبی مدیریت کنید.
حقیقت: عامل اهمالکاری این است که در مواجهه با انگیزههای ناگهانی ضعیف هستیم و نیز اینکه نمیتوانیم دربارۀ تفکر فکر کنیم.
نتفلیکس چیزی را دربارۀ رفتارتان برملا میکند که حتماً تاکنون متوجه آن شدهاید، چیزی که همیشه مانع دستیابی شما به چیزهایی میشود که میخواهید به آنها برسید.
اگر نتفلیکس دارید و بهخصوص اگر آن را در تلویزیونتان میگیرید، بهتدریج صدها فیلم را که فکر میکنید روزی خواهید دید جمعآوری میکنید. این مسئله از آنچه فکر میکنید مهمتر است.
نگاهی به فهرستتان بیندازید. چرا این همه مستند و فیلمهای درام حماسی آنجا هست که باید گَرد مجازی بر آنها بنشیند؟ بعد از این همه مدت، میتوانید پوستر جلد دیویدی فیلم «راهرفتن مرد مرده»۱ را از حفظ نقاشی کنید. اما چرا همیشه از آن میگذرید و تماشایش نمیکنید؟
روانشناسان پاسخ این سؤال را میدانند، اینکه چرا همیشه فیلمهایی را که هیچگاه قرار نیست تماشا کنید به مجموعهتان اضافه میکنید. دلیل این امر مشابه دلیل آن باورتان است که فکر میکنید بالاخره بهترین کار ممکن را در عرصههای دیگر زندگیتان انجام میدهید، اما این اتفاق بهندرت میافتد.
رید، لوونشتاین و کالیانارامان در سال ۱۹۹۹ پژوهشی در این رابطه انجام دادند. آنها از افراد خواستند تا از میان ۲۴ فیلم سه تای آنها را انتخاب کنند. در این مجموعه هم فیلمهای عامهپسندی مثل «بیخواب در سیاتل»۲ و «خانم داوتفایر»۳ وجود داشت و هم فیلمهای فاخری نظیر «فهرست شیندلر»۴ و «پیانو»۵. به عبارت دیگر، انتخاب میان دو نوع فیلم بود: فیلمهایی که قطعاً سرگرمکننده و فراموششدنی بودند، و فیلمهایی که بهیادماندنی بودند اما هضم آنها زحمت بیشتری میطلبید. سوژهها باید، پس از انتخاب، یک فیلم را بلافاصله تماشا میکردند.
سپس فیلم دیگر را دو روز بعد و فیلم سوم را هم دو روز بعد از آن میدیدند. اکثر افراد «فهرست شیندلر» را در میان سه فیلمشان انتخاب کردند. آنها میدانستند که این فیلم فوقالعاده است، چون تمام دوستانشان اینطور میگفتند. نظراتی درخشان در مورد این فیلم وجود داشت و چندین جایزۀ تراز اول را به خود اختصاص داده بود. اما اکثر افراد ترجیح دادند آن را در روز اول تماشا نکنند.
آنها معمولاً فیلمهای عامهپسند را برای روز اول انتخاب میکردند. تنها ۴۴ درصد همان روز اول سراغ فیلمهای سنگین رفتند. اکثر سوژهها بهعنوان فیلم اولشان کمدیهایی نظیر «ماسک» یا فیلمهای اکشنی نظیر «سرعت» را برگزیدند.
برای آینده هم، افراد فیلمهای فاخر را در ۶۳ درصد از موارد بهعنوان فیلم دوم و در ۷۱ درصد از موارد بهعنوان فیلم سوم انتخاب کردند. پژوهشگران این مطالعه را دوباره اجرا کردند و این بار به سوژهها گفتند که باید هر سه فیلم انتخابی را پشت سر هم ببینند. این تغییر باعث شد تا «فهرست شیندلر» ۱۳ بار کمتر در میان فیلمهای انتخابی قرار گیرد. پژوهشگران این برداشت را داشتند که افراد ابتدا سراغ فستفود میروند، و غذای سالم را برای آینده برنامهریزی میکنند.
پژوهشهای متعددی نشان داده که انسانها معمولاً بسته به طول زمان ترجیحاتی متناقض دارند. اگر از شما بپرسند هفتۀ آینده میوه میخورید یا کیک، معمولاً میگویید میوه. هفتۀ بعد، وقتی برشی از کیک شکلاتی آلمانی و یک سیب به شما تعارف کنند، طبق آمار، به احتمال بیشتر کیک را انتخاب میکنید.
به همین خاطر است که فهرست نتفلیکستان پر از فیلمهای بزرگی است که از آنها میگذرید و، بهجای آن، انیمیشن سریالی «مرد خانواده»۶ را میبینید. با نتفلیکس، انتخاب فیلمی که الان میبینید و فیلمی که بعداً قرار است تماشا کنید مثل انتخاب میان شیرینعسل و هویج است. وقتی برای آینده برنامه میریزید، فرشتۀ درونتان به گزینههای پرخاصیت اشاره میکند، ولی در همان لحظه سراغ چیزهای خوشمزه و لذتبخش میروید.
به قول کاترین میلکمن، اقتصاددان رفتاری، به همین خاطر است که سوپرمارکتها شیرینیها را درست کنار محل پرداخت میگذارند.
این را معمولاً «پیشداوریِ لحظۀ حال»۷ مینامند، حالتی که نمیتوانید درک کنید خواستهتان در طول زمان تغییر میکند و چیزی که الان میخواهید همان چیزی نیست که بعداً هم خواستارش هستید. همین تمایل لحظۀ حال نشان میدهد که چرا کاهو و موز میخرید، اما بعداً یادتان میآید که آنها را نخوردهاید و دورشان میاندازید.
به همین خاطر است که در کودکی تعجب میکنید که چرا بزرگترها اسباببازیهای بیشتری ندارند. به خاطر همین پیشداوریِ لحظۀ حال است که برای دهمین سال همان عهد همیشگی را با خود بستهاید، اما این بار واقعاً جدی هستید. میخواهید وزن کم کنید و چنان شکم ششتکهای بسازید که تیر هم از روی آن کمانه کند.
خودتان را وزن میکنید. یک دیویدی ورزش و تمرین میخرید. یک ست وزنه و دمبل سفارش میدهید. روز اول، بین دویدن و فیلمدیدن، فیلم را انتخاب میکنید. روز دیگر با دوستانتان بیرون رفتهاید و میتوانید بین چیزبرگر و سالاد یکی را انتخاب کنید؛ انتخابتان چیزبرگر است.
این اشتباهات بیشتر و بیشتر میشوند، اما همیشه به خودتان میگویید که بالاخره بر آنها غلبه میکنید. از شنبه دوباره شروع میکنید و باز آن را به شنبۀ بعدی میاندازید. خودتان را زجرکش میکنید. با رسیدن زمستان، عهد سال آیندهتان را برای خودتان مشخص میکنید.
برای خرید هدیههای کریسمس تا لحظۀ آخر صبر میکنید. مراجعه به دندانپزشک یا هر دکتر دیگر یا ارسال اظهارنامۀ مالیاتی را عقب میاندازید.
یادتان میرود برای رأیدادن ثبتنام کنید. روغن خودروتان باید عوض شود. کوهی از ظرفهای نَشُسته در آشپزخانه تلنبار شده است که در حال بیشترشدن هستند. آیا بهتر نیست لباسهایتان را الان بشویید تا آخر هفتهتان با لباسشستن تلف نشود؟ احتمالاً، بهجای درازنشست، مینشینید و «انگری بردز» بازی میکنید. ضربالاجلی برای درخواست کمکهزینه، یا تحویل یک پایاننامه یا یک کتاب دارید؛ بالاخره انجامش خواهید داد. از فردا شروع میکنید.
وقت خواهید گذاشت تا یک زبان خارجی یا یک ساز را یاد بگیرید. لیست روبهرشدی از کتابهایی که قرار است یک روز بخوانید دارید. اما، قبل از این کارها، شاید اول باید ایمیلتان را چک کنید.
باید به فیسبوک هم سری بزنید، تا از سر راهتان برداشته شود. یک فنجان قهوه راهتان میاندازد، نوشیدن آن هم طولی نمیکشد. شاید تماشای چند قسمت از سریال مورد علاقهتان هم بد نباشد.
هر دفعه به خودتان قول میدهید که در سالی که میآید تمام این کارها را انجام میدهید. خودتان هم میدانید که اگر عزمتان را جزم کنید، زندگیتان بهبود مییابد.
میتوانید در برابر آن مبارزه کنید. مثلاً میتوانید یک برنامهریز روزانه یا اپلیکیشن مدیریت کار برای موبایلتان بخرید. میتوانید خورۀ بهرهوری شوید و دورتادورتان را پر از وسایلی کنید که بازدهی را به زندگیتان میآورند، اما این ابزارها بهتنهایی کمکی نمیکنند، چون مشکل شما مدیریت نادرست زمان نیست، شما لشکرآرای خوبی نیستید در نبردی که در مغزتان برپا شده است.
اهمالکاری مؤلفهای بسیار فراگیر در تجربۀ انسانی است، بهطوری که بیش از ۶۰۰ کتاب میتوانید بخرید که نوید خارجکردن شما از عادات بدتان را میدهند. همین سال ۲۰۱۰، حدود ۱۲۰ کتاب جدید در این باره منتشر شده است. مشخص است که همه به این مشکل معترفاند. پس چرا غلبه بر آن اینقدر دشوار است؟
والتر میشل در اواخر دهۀ ۶۰ و اوایل دهۀ ۷۰ یک سری آزمایشات را در دانشگاه استنفورد انجام داد. او و پژوهشگرانش یک پیشنهاد در اختیار تعدادی کودک گذاشتند. کودکان جلوی میزی نشستند که روی آن یک زنگ و چند خوراکی گذاشته شده بود. آنها میتوانستند از میان یک چوبشور، یک کلوچه و یک پفنباتِ بزرگ یکی را انتخاب کنند.
پژوهشگران به بچهها گفتند که یا میتوانند خوراکی را همان لحظه بخورند یا چند دقیقه منتظر بمانند. اگر منتظر بمانند، جایزهشان دو برابر میشود و دو تا از خوراکی انتخابیشان میگیرند.
اگر هم نتوانند صبر کنند، باید زنگ را به صدا در میآوردند و در آن لحظه پژوهشگر آزمایش را تمام میکرد. بعضی از بچهها هیچ تلاشی برای خویشتنداری نکردند و همان لحظه یکی از خوراکیها را خوردند. بعضی دیگر به ابژۀ میلشان زل زدند تا اینکه تسلیم وسوسه شدند. بسیاری دیگر هم از درد دندانقروچه میکردند و، درحالیکه به طرف دیگر نگاه میکردند، دست و پایشان را میچرخاندند. برخی هم صداهایی مسخره از خود درمیآوردند. در آخر، یکسوم از بچهها نتوانستند مقاومت کنند.
آنچه بهعنوان آزمایشی دربارۀ صبر در ارضای میل آغاز شد حالا پس از چندین دهه نتایج خیلی جالبتری در مورد فراشناخت یعنی فکرکردن در مورد تفکر به دست داده است. میشل زندگی تمام سوژههایش را در دبیرستان، کالج و بزرگسالی دنبال کرد، تا زمانی که آنها صاحب بچه، مسکن و شغل شدند.
نتیجۀ جالب این پژوهش این است که آن دسته از کودکانی که توانستند، بهخاطر نتیجهای بهتر، بر میلشان برای پاداش کوتاهمدت غلبه کنند بعدها نه باهوشتر از بچههای دیگر از آب درآمدند و نه کمتر از آنها اهل پرخوری بودند. آنها فقط درک بهتری از این امر داشتند که چگونه خود را به انجام کاری وادارند که برایشان بهتر است. آنها، بهجای نگاهکردن به خوراکی، به دیوار خیره شده بودند، بهجای بوکردن شیرینی، پایشان را آهسته روی زمین میکوبیدند.
انتظار برای همه شکنجه بود، اما بعضی از آنها میدانستند که غیرممکن است فقط بنشینند و به پفنبات غولآسا و خوشمزه زل بزنند بدون اینکه تسلیم آن شوند. بچههایی که سن کمتری داشتند، قوای فراشناختیشان هم کمتر بود. هر پدر و مادری میتواند به شما بگوید که بچهها چندان خویشتندار نیستند.
برخی از پرسنوسالترها نقشههای بهتری برای اجتناب از ارادۀ ضعیفشان طراحی کردند و همانها پس از گذشت سالها توانستهاند با استفاده از آن قدرت، بهرۀ بیشتری از زندگی ببرند.
وقتی میشل نتایج را تحلیل کرد، دریافت که بچههای کمصبر، یعنی آنهایی که فوراً زنگ را به صدا درآوردند، هم در خانه و هم در مدرسه بیشتر در معرض مشکلات رفتاری بودند. آنها نمرات اس.اِی.تی کمتری میگرفتند.
در موقعیتهای استرسزا کلنجار میرفتند، معمولاً نمیتوانستند تمرکز کنند و حفظ دوستیها برایشان دشوار بود. نمرۀ اس.اِی.تی بچهای که میتوانست ۱۵ دقیقه منتظر بماند بهطور متوسط دویستوده امتیاز بیشتر از بچهای بود که فقط میتوانست سیثانیه منتظر بماند.
فکرکردن دربارۀ تفکر. نکتۀ کلیدی است. در کشاکش بایدها و خواستهها، برخی افراد نکتهای حیاتی را دریافتهاند: خواستهها همیشه هستند و هیچگاه فرار نمیکنند. اهمالکاری یعنی ترجیح خواستهها بر بایدها، چون نقشهای ندارید برای زمانی که شاید وسوسه شوید، اصلاً نمیتوانید حالات ذهنی آیندهتان را پیشبینی کنید. همچنین در انتخاب میان لحظۀ حال و آینده خیلی ضعیف هستید. آینده برایتان مکانی تیره است که هزار مشکل ممکن است در آن پیش آید.
اگر به شما پیشنهاد دهم یا الان ۵۰ دلار بگیرید یا سال دیگر ۱۰۰ دلار، کدام یک را انتخاب میکنید؟ قطعاً همین الان ۵۰ دلار را میگیرید. هر چه باشد از کجا معلوم تا سال آینده چه پیش آید، نه؟
بسیار خب، حال اگر ۵۰ دلار را برای پنج سال بعد و ۱۰۰ دلار را برای شش سال بعد به شما پیشنهاد دهم چه؟ بهجز افزودن یک تأخیر پنجساله، چیزی تغییر نکرده، اما حالا انگار طبیعی به نظر میرسد که منتظر ۱۰۰ دلار بمانیم.
هر چه باشد، شما برای همان ۵۰ دلار هم باید مدت زیادی منتظر بمانید. منطق محض اینطور استدلال میکند که «بیشتر در هر شرایطی بیشتر است» و هر بار مقدار بالاتر را انتخاب میکند، اما شما منطق محض نیستید. در مواجهه با دو پاداش ممکن، به احتمال بیشتر سراغ آنی میروید که میتوانید همین الان از آن لذت ببرید، نه آنی که برای بعدهاست، حتی اگر پاداش مربوط به آینده بسیار بزرگتر باشد.
در لحظۀ حال، شاید برایتان بهتر به نظر بیاید که پوشههای کامپیوترتان را مرتب کنید، تا اینکه سراغ کاری بروید که یک ماه برای انجامش فرصت دارید و اگر آن را انجام ندهید شغل یا مدرکتان را از دست میدهید. به همین خاطر تا شب آخر منتظر میمانید. اگر به این فکر کنید که در انتهای ماه کدام یک ارزشمندتر است (حفظ حقوق سر ماه یا داشتن دسکتاپی مرتب)، پاداش بزرگتر را انتخاب میکنید.
وقتی مجبور شوید منتظر بمانید، معمولاً منطقیتر میشوید. این تمایل را تنزیل هذلولی۸ میگویند، چون با گذشت زمان بیمیلیتان نسبت به پاداش بزرگتر از بین میرود و شیبی جالب روی نمودار به خود میگیرد.
از دیدگاه تکاملی، منطقی به نظر میرسد که همیشه نقد را بچسبید؛ اجدادتان مجبور نبودند دربارۀ بازنشستگی یا بیماری قلبی فکر کنند. مغز شما در دنیایی تکامل یافت که بعید بود آنقدر عمر کنید که نوههایتان را ببینید. بخشی از مغزتان که هنوز همان میمون ابله است میخواهد شیرینعسلها را ببلعد و شدیداً زیر قرض برود. اگر احیاناً به پیری برسید، در پیری با این بدهیها کنار خواهید آمد.
تنزیل هذلولی آینده را به جایی راحت تبدیل میکند تا تمام چیزهایی را که نمیخواهید با آنها مواجه شوید در آن بریزید، اما شما به همین دلیل هم بیشازحد به آینده متعهد میشوید. زمانتان تمام میشود و نمیرسید کارهایتان را انجام دهید چون فکر میکنید در آینده، در آن قلمروِ رمزآلود، فانتزی و پر از فرصتها، زمان آزاد بیشتری نسبت به اکنونتان خواهید داشت.
آینده همیشه ایدئال است: یخچال پر است، هوا صاف است، قطار سر ساعت حرکت میکند و قرارها سر وقت تمام میشود. اما امروز... خب، همه جور چیزی پیش میآید.
اگر میخواهید ببینید چقدر در مواجهه با اهمالکاری ضعف دارید، کافی است کمی به ضربالاجلهایتان دقت کنید. فرض کنیم در کلاسی هستید که باید در سه هفته سه مقالۀ پژوهشی را تحویل دهید. ازقضا استاد میخواهد به شما اجازه دهد خودتان تاریخها را مشخص کنید. میتوانید هفتهای یک مقاله تحویل دهید، یا دو مقاله را در هفتۀ اول و یکی دیگر را در هفتۀ دوم تحویل دهید. میتوانید همه را روز آخر تحویل دهید یا اینکه آنها را در طول سه هفته تقسیم کنید. حتی میتوانید اینطور انتخاب کنید که هر سه مقاله را آخر هفتۀ اول تحویل دهید و کار را تمام کنید.
انتخاب با خودتان است، اما هرچه را مشخص کردید باید طبق آن عمل کنید. اگر ضربالاجلتان بگذرد، یک صفر آبدار میگیرید.
چطور انتخاب میکنید؟
منطقیترین انتخاب شاید این باشد که هر سه مقاله را روز آخر تحویل دهید، چون اینطوری وقت زیادی میماند تا روی هر سه مقاله کار کنید و بهترین کار ممکن را تحویل دهید. این انتخابی معقول به نظر میرسد، اما شما چندان هم باهوش نیستید. کلاوس ورتنبروخ و دن آریلی در پژوهشی در سال ۲۰۰۲ همین اختیار را به چند دانشجو دادند. آنها سه کلاس را انتخاب کردند.
هر کلاس سه هفته وقت داشت تا سه مقاله را تحویل دهد. کلاس الف باید هر سه مقاله را روز آخر کلاس تحویل میداد، کلاس ب باید سه ضربالاجل انتخاب میکرد و طبق آنها عمل میکرد و کلاس ج میبایست هر هفته یک مقاله را تحویل میداد.
کدام کلاس نمرات بهتری گرفت؟
کلاس ج با سه ضربالاجل مشخص بهترین عملکرد را داشت. کلاس ب، که باید از قبل ضربالاجلها را انتخاب میکرد اما اختیار کامل داشت، دوم شد و گروهی که تنها ضربالاجلشان روز آخر بود بدترین عملکرد را داشت.
اکثر دانشجویانی که آزاد بودند ضربالاجلهایشان را انتخاب کنند یک هفته بین آنها فاصله گذاشتند. آنها میدانستند که اهمالکاری خواهند کرد، به همین خاطر برهههایی تنظیم کردند تا در آنها مجبور باشند کار کنند.
بااینحال جداافتادههای بیشازحد خوشبین که تا لحظۀ آخر صبر کردند یا اهدافی غیرواقعبینانه معین نمودند نمرۀ کلی کلاس را پایین آوردند. دانشجویانی که هیچ دستورالعملی نداشتند معمولاً کارشان را برای هر سه مقاله تا آخر عقب انداختند.
گروهی هم که هیچ اختیاری نداشتند و مجبور شدند اهمالکاریشان را تقسیم کنند بهترین عملکرد را داشتند، چون جداافتادهها از میان آنها حذف شده بودند. کسانی که با خود صادق نبودند و تمایل به عقبانداختن کارها را نمیپذیرفتند و نیز کسانی که بیشازحد اعتمادبهنفس داشتند در آن گروه فرصتی پیدا نکردند تا خود را فریب دهند.
جالب است؛ نتایج نشان میدهد که هرچند همه با اهمالکاری مشکل دارند، اما کسانی که ضعف خود را میپذیرند و به آن اعتراف میکنند موقعیت بهتری دارند تا از ابزارهای موجود برای ملزمکردن خود استفاده کنند و با این کار بر آن ضعف غلبه نمایند.
اگر باور نداشته باشید که اهمالکاری میکنید یا در مورد سختکوشی و مدیریت زمانتان آرمانی بیندیشید، هیچگاه راهبردی برای غلبه بر ضعفتان نمیسازید.
اهمالکاری نوعی هوس است، مثل همان خریدن شیرینی در محل پرداخت. اهمالکاری تنزیل هذلولی هم هست، یعنی، به جای نسیۀ یک روزِ دور در آینده، نقد را بچسبید.
برای اینکه در اهمالکاری بر خود غلبه کنید، باید در فکرکردن در مورد تفکر مهارت زیادی یابید. باید دریابید که نسخهای از شما وجود دارد که حالا نشسته و این متن را میخواند، اما نسخهای هم از شما وجود دارد که زمانی در آینده تحت تأثیر افکار و امیال دیگری قرار خواهد گرفت، نسخهای از شما در شرایطی متفاوت که در آن تختهرنگ متفاوتی از مغز برای ترسیم واقعیت در دسترس قرار میگیرد.
نسخۀ حال شما میتواند هزینهها و پاداشهای موجود را در هنگام انتخاب درسخواندن بهجای رفتن به باشگاه، خوردن سالاد بهجای کیک فنجانی، و نوشتن مقاله بهجای انجام بازی ویدیویی در نظر بگیرد.
ترفند این است که بپذیرید کسی که با پیامد این انتخابها روبهرو خواهد شد نسخۀ حال شما نیست، بلکه نسخۀ آیندهتان است، کسی که نمیتوان به او اعتماد کرد. نسخۀ آیندهتان کم میآورد و دوباره به نسخۀ حال خودتان برمیگردید و احساس ضعف و شرمندگی میکنید. نسخۀ حالتان باید نسخۀ آیندهتان را فریب دهد تا کاری کند که برای هر دو طرف خوب است.
به همین خاطر است که برنامههای غذایی نظیر نوتریسیستم برای بسیاری افراد مؤثر واقع میشود. نسخۀ حالتان متعهد میشود پول زیادی را خرج یک جعبۀ بزرگ غذا کند که نسخۀ آیندهتان مجبور خواهد بود با آن کنار بیاید. کسانی که این مفهوم را میگیرند از برنامههایی نظیر «فریدام» استفاده میکنند، برنامهای که دسترسی به اینترنت را تا سقف هشت ساعت مسدود میکند. با این ابزار، نسخۀ حالتان کاری میکند که نسخۀ آیندهتان نتواند کارتان را خراب کند.
روحنوردان قهار میتوانند در مورد تفکر، در مورد وضعیتهای ذهنی و در مورد شرایط و تصمیمات فکر کنند و کارها را به انجام برسانند. دلیل این توانایی آنها این نیست که اراده یا نیروی محرکۀ بیشتری دارند. آنها میدانند که بهرهوری یک بازی موش و گربه در برابر میل انسان نخستین و بچهصفت برای لذت و تازگی است، و البته این تمایل را هرگز نمیتوان از روح او بیرون کرد. بهتر است، بهجای اینکه با علامتزدن تاریخهای روی تقویم یا تعیین ضربالاجلهایی برای انجام تمرینهای ورزشی به خود نویدهای توخالی بدهید، تلاشتان را صرف این کنید که به خودتان کلک بزنید.
پینوشتها:
• این مطلب را دیوید مکرینی نوشته و در تاریخ ۲۷ اکتبر ۲۰۱۰ با عنوان «Procrastination» در وبسایت یو آر نات سو اسمارت منتشر شده است و برای نخستینبار با عنوان «راهحل اهمالکاری این است که خودتان را فریب بدهید» در هفتمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۹۹ با همان عنوان منتشر کرده است.
•• دیوید مکرینی (David McRaney) ژورنالیست و، به قول خودش، عاشق روانشناسی است. نوشتههای او در نشریات متعددی ازجمله آتلانتیک و سایکولوژی تودی منتشر شده است.
[۱] Dead Man Walking
[۲] Sleepless in Seattle
[۳] Mrs. Doubtfire
[۴] Schindler’s List
[۵]The Piano
[۶] Family Guy
[۷] Present bias
[۸] Hyperbolic discounting
[۹] Predictably Irrational