۱۶ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - ۰۴:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۶۶۲۵۷
تاریخ انتشار: ۱۳:۵۶ - ۰۱-۱۱-۱۳۹۹
کد ۷۶۶۲۵۷
انتشار: ۱۳:۵۶ - ۰۱-۱۱-۱۳۹۹

داستان زندگی عزیز؛ یکی از صدها سیستانی‌ و بلوچ بدون شناسنامه

آقایان مسئول فقط چند روز خودشان را جای من بگذارند؛ می‌توانند این‌گونه بدون هویت زندگی کنند؟ کارت ملی نداشته باشند و نتوانند حتی از خانه خارج شوند؟
قانون اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی در اوایل مهر 98 از طرف شورای نگهبان تأیید شد و 15 مهر، رئیس جمهور آن را به دستگاه‌های اجرایی ابلاغ کرد.
 
داستان زندگی عزیز؛ یکی از صدها سیستانی‌ بدون شناسنامه
 
استان‌هایی هستند که تعداد اتباع غیرایرانی آنها زیاد است یعنی سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی، تهران و قم؛ از میان این استان‌ها تاکنون فقط تهران اقدام به صدور شناسنامه کرده است و در سیستان و بلوچستان که اصلی‌ترین استان درگیر این موضوع است حتی دریافت مدارک را آغاز نکرده است!
 
در سیستان و بلوچستان بی‌شناسنامگی بین‌نسلی است و اداره اتباع نمی‌تواند به‌طور مستقیم شناسنامه‌ها را تأیید کند، این اتفاق نیازمند حکم دادگاه‌ها است، این‌که این قانون تاکنون در این استان‌ها اجرایی نشده کمی نگران‌کننده است؛ در متن قانون آمده است که هرکس متقاضی است باید با اشراف سازمان‌های اطلاعاتی باشد، در مورد مسئله سیستان و بلوچستان به‌نظر می‌رسد این مسئله مانع کار نیست و باید در مورد هماهنگی دستگاه‌ها بررسی بیشتری صورت گیرد.
 
"عزیز ده‌مرده" یکی از صدها جوان سیستان و بلوچستانی است که از وقتی خودش را شناخته است برای داشتن یک شناسنامه ساده تلاش می‌کند؛ شناسنامه‌ای که داشتن آن برای ما این‌قدر بدیهی است رؤیای دست‌نیافتنی برخی افراد در مناطق مرزی جنوب شرق کشور است.
 
خبرنگاران تسنیم در سال 94 به مناطق مرزی و محروم سیستان و بلوچستان سفری داشتند و در آنجا با "عزیز" آشنا شدند؛ نوجوانی که آن زمان 12 کیلومتر را می‌دوید تا سر کلاس درس حاضر شود و حالا که دیپلم گرفته است به‌خاطر نداشتن شناسنامه هیچ سابقه‌ای در سیستم آموزشی کشور ندارد و در نتیجه از آرزویش یعنی ادامه تحصیل در دانشگاه بازمانده است!
 
عزیز دوباره به تهران آمده و امیدوار است بتواند کارش را پیگیری کند، او می‌گوید "از آقایان مسئول می‌خواهم تنها چند روز خودشان را به‌جای من بگذارند، آیا می‌توانند این‌گونه بدون هویت زندگی کنند؟ این که کارت ملی نداشته باشند؟ و نتوانند حتی از خانه خارج شوند؟!"
 
با این حال عزیز بر هویت ایرانی خود اصرار دارد و تا آن را اثبات نکند از پا نمی‌نشیند، در این رابطه،‌ عزیز را به خبرگزاری تسنیم دعوت کردیم و گفت‌و‌گویی با وی ترتیب دادیم که در ادامه تقدیم شما مخاطبان می‌شود:
 
*ضمن معرفی خودت بگو که برای چه به تهران آمدی؟
 
عزیز ده‌مرده هستم از استان سیستان و بلوچستان، شهرستان هیرمند، بخش قُرقُری، روستای تپه‌کیخا؛ اکثر بچه‌های منطقه ما بی‌شناسنامه هستند به‌طوری که یا به‌دلیل عدم امکانات نتوانستند به ثبت احوال بروند و شناسنامه بگیرند، یا از منطقه دور بودند و یا دولت به آن مناطق دسترسی نداشته است؛ همکاران شما 5 سال پیش به روستای ما آمدند و از من و دیگر بچه‌های روستا فیلم گرفتند، از موقعی که فیلم پخش شد، همه دنبال من می‌گشتند، از بخشداری و فرمانداری منطقه آمدند که با من آشنا شوند و مشکل من را پرسیدند، همان‌طور که در آن فیلم گفتم اصلی‌ترین مشکل من نداشتن شناسنامه است که در زمان حاضر نیز بعد پنج سال هنوز با این مشکل درگیر هستم.
 
*این مشکل از کی برایت به‌وجود آمد؟ آیا خانواده شما در گذشته به ایران مهاجرت کرده‌اند؟
 
بزرگان ما از جمله پدرم نیز که در زمان حاضر 75 سال سن دارد و مریض‌احوال و خانه‌نشین شده است همین دلایلی را که گفتم برای نداشتن شناسنامه ذکر می‌کنند، همان‌طور که 5 سال پیش در فیلم گفته بودم ما در زمینه تحصیل، اشتغال و آب نیز مشکل داریم البته مشکلات آن منطقه خیلی بیشتر از اینهاست.
 
پدر من از موقع تولد در ایران بوده است و نسل‌های قبل از ما هم ایرانی بودند، اما چون از عشایرِ دامدار و کشاورز بودند، این اتفاق برایشان نیفتاده است؛ حتی در دوره هشت سال دفاع مقدس، از منطقه ما برای مجاهدین اسلام کمک فرستاده می‌شد، از طرفی عموی پدر من و خانواده‌اش مدرک هویتی دارند اما پدر من چون در کودکی والدین خود را از دست داده از این مدارک محروم است.
 
شورای منطقه، دهیار منطقه و ساکنین آنجا همگی تأیید می‌کنند که ما ایرانی هستیم همه ما را می‌شناسند؛ اما عوامل نیروی انتظامی ما را به‌عنوان اتباع افغانستانی دستگیر می‌کنند و این هر روز برای ما تکرار می‌شود، به‌نظرم منطقه ما از منطقه جنگی هم وضعیت نامطلوبتری دارد!
 
*بعد از مصاحبه‌ای که پنج سال پیش با تسنیم داشتی چه اتفاقی برایت افتاد و چه اقداماتی برای گرفتن شناسنامه انجام دادی؟
 
من در آن زمان سنم کمتر بود با این حال برای گرفتن شناسنامه به بخشداری و فرمانداری منطقه رفتم و مدارکم را به آنجا تحویل دادم، مسئولین منطقه هم قول پیگیری دادند؛ اما متأسفانه هیچ اقدامی صورت نگرفت! دو سال از آن ماجرا گذشت و در سال 96 برای پیگیری مجددِ کارم به تهران آمدم و دوباره به خبرگزاری تسنیم مراجعه کردم و مشکلم را با همکاران شما در میان گذاشتم، گفتم که "من در حال اتمام دوره دبیرستان هستم" و آقایان زحمت کشیدند و زمینه دیدار حضوری من با مسئولان را فراهم کردند؛ از یک پسربچه روستایی که از آن سر دنیا آمده و به عمرش خیابان‌های شلوغ تهران را ندیده بود چه انتظاری بیشتر از این می‌رود؟! من برای اثبات هویتم باید چه می‌کردم؟!
 
*با چه مسئولینی ملاقات کردی؟ آنها چه گفتند؟ آیا در این رابطه به تو کمک کردند؟
 
مسئولین خیلی برایم صحبت کردند(!) که منطقه ما به‌خاطر وضعیت مرزی‌اش چه مسائلی دارد، نزد رئیس سازمان ثبت احوال کشور، آقای درخشان‌نیا رفتم و گفتند که "هر سه ماه یک بار از مسئولین استانی می‌خواهیم مشکلات منطقه را پیگیری کنند" و از آنجا با مدیرکل سازمان ثبت احوال زاهدان تماس گرفتند و گفتند که به زاهدان بروم تا آنجا مشکلم را حل کنند.
 
بعد از چند روز نیز با سخنگوی وزارت امور خارجه نیز ملاقاتی داشتم که ایشان هم گفتند "انجام این کار فعلاً در دسترس من نیست و هر موقع پرونده زیر دست ما بیاید برایتان پیگیری می‌کنیم"(!) که البته همان شد که تاکنون منتظر خبر و پیگیری آنها هستم.
 
*پس با این حساب، کسی کاری برایت انجام نداد! بعد چه کردی؟
 
بعد از آن به زاهدان رفتم، در آنجا پرونده‌ام را به شهرستان هیرمند ارجاع دادند تشکیل پرونده شد، به ثبت احوال فرستاده شد و برای استعلام‌های اطلاعاتی هم ارسال شد و دوباره روز از نو و روزی از نو! در این مدت من دوره دبیرستان را تمام کردم، دیپلم گرفتم و برای ثبت‌نام کنکور سراسری اقدام کردم، در آنجا به من گفتند که حتی سابقه تحصیلی من در جایی ثبت نشده است! دنیا روی سرم خراب شد!12 سال تحصیل و آرزوهایم در یک لحظه پیش چشمم از بین رفت! به‌خاطر همین شناسنامه؛ به‌قول همکارتان به‌خاطر این 4 برگ لعنتی!
 
ما حتی در سفر استانی آقای روحانی نامه‌ای را تحویل دادیم که از آن خبری نشد! در سال 97 هم که وزیر کشور به آنجا آمده بود نامه‌ای ارسال کردیم که متأسفانه پاسخی دریافت نشد.
 
*این‌که تمام آرزوها و آمال آدم به‌خاطر نداشتن شناسنامه تحت الشعاع قرار بگیرد خیلی دردناک است، تصور این مسئله برای کسانی که از بدو تولد شناسنامه دریافت می‌کنند تقریباً غیرممکن است؛ این مسئله غیر از تحصیل چه تأثیری بر زندگی تو و اهالی آن منطقه گذاشته است؟
 
نداشتن شناسنامه باعث می‌شود ما نتوانیم از بیمه استفاده کنیم، یارانه بگیریم و هزینه بیمارستان برای ما خیلی سنگین می‌شود؛ کلاً هیچ‌گونه خدماتی از دولت دریافت نمی‌کنیم و مدام توی زندگی خودمان دست‌وپا می‌زنیم و شب‌ها را روز می‌کنیم!
 
خیلی‌ها به ما وعده و وعید دادند، چشم‌انتظاری بسیار سخت است؛ ما نمی‌خواهیم هیچ کاری برایمان بکنند فقط مشکل شناسنامه ما را حل کنند تا بتوانیم با چیزهایی که در فکر و توان داریم باعث پیشرفت منطقه و کشورمان شویم؛ در بخش قُرقُری بچه‌های زیادی شبیه به من هستند اما صدایشان را بلند نمی‌کنند، من از همه آنها می‌خواهم حرف بزنند تا مسئولین صدای آنها را بشنوند.
 
*با توجه به معضلاتی که به آن اشاره کردی زندگی و معیشت افراد بی‌شناسنامه چگونه سپری می‌شود؟
 
ما در یک گوشه اسیر شدیم و فرصت شکوفا شدن نداریم زندگی برای ما سخت شده است و برای فردا هیچ برنامه‌ای نداریم؛ زندگی ما در آن منطقه از راه کارگری می‌گذرد چون کار دیگری نمی‌توانیم انجام دهیم، من خودم چون به درس خیلی علاقه داشتم به‌دنبال یادگیری حرفه‌ دیگری هم نرفتم اما هر جا برای گرفتن کار رفته‌ام مرا به‌خاطر نداشتن شناسنامه رد کردند!
 
از طرفی درباره مشکل بی‌آبی هم می‌توان گفت که آب از زابل به زاهدان می‌رود اما منطقه ما که تنها نیم ساعت تا زابل فاصله دارد، با مشکل بی‌آبی روبه‌روست؛ از وقتی به‌یاد دارم ما مشکل بی‌آبی داشته‌ایم، مردم بخش قُرقُری زابل اگر حرف‌های مرا بشنوند تأیید خواهند کرد.
 
*باخبر شدیم که اخیراً ازدواج کرده‌ای، برای مخاطبان ما بگو؛ در این رابطه با چه مسائلی روبه‌رو شدی؟
 
من به‌تازگی ازدواج کرده‌ام در حالی که نتوانستم از تسهیلات وام ازدواج استفاده کنم! از آقایان مسئول می‌خواهم تنها چند روز خودشان را به‌جای من بگذارند، آیا می‌توانند این‌گونه بدون هویت زندگی کنند؟ این که کارت ملی نداشته باشند؟ و نتوانند حتی از خانه خارج شوند؟! ما حتی می‌ترسیم از روستا به شهر برویم تا کارهایمان را انجام دهیم، نداشتن شناسنامه باعث شده است که ما برای زندگی تلاش نکنیم.
 
*با وجود این مشکلات احتمال اینکه جوانان آن ناحیه جذب گروه‌های تکفیری و معاند نظام شوند و یا مثلاً به مواد مخدر گرایش پیدا کنند، زیاد است، آیا چنین مواردی در منطقه شما سابقه داشته است؟
 
بچه‌های منطقه ما علی‌رغم سختی‌هایی که وجود دارد، جذب گروه‌های تکفیری نشدند، گرایش به مواد مخدر هم در آن منطقه کم است، البته احتمال اینکه کسانی که از داشتن شناسنامه ناامید می‌شوند به کارهای خلاف گرایش پیدا کنند زیاد است و خیلی از جوان‌ها گرفتار این موضوع می‌شوند؛ کارگری، کارهای خلاف و یا بیکاری تنها مواردی هستند که پیشِ‌پای ما قرار دارند، نمی‌دانم چرا مسئولین نمی‌خواهند این مشکلات حل شود!
 
*آیا تاکنون به مهاجرت از کشور فکر کردی؟ این‌که مثلاً اگر به افغانستان یا پاکستان بروی ممکن است از حداقل امکانات زندگی برخوردار شوی؟
 
با اینکه به‌خاطر بیکاری، اکثر اهالی آن منطقه به شهرستان مهاجرت می‌کنند اما ما نمی‌خواهیم مرزها را رها کنیم، چون ما خودمان را مرزدار می‌دانیم؛ فقط می‌خواهیم که مسئولین کمی قدر ما را بدانند(!) با این حال ما را سرخورده می‌کنند؛ به‌خاطر نداشتن شناسنامه، حتی چیزهای پیش‌پاافتاده برای من به رؤیا بدل شده است، البته کم‌کاری مردم آن مناطق هم در این موضوع تأثیر داشته است، منظورم معتمدین و ریش‌سفیدان هستند؛ ما ایرانی هستیم و مهاجرت به بقیه کشورها برای‌مان مثل یک فرار است! من باید هویت و ایرانی بودنم را به مسئولین ثابت کنم، من در این رابطه باید به نسل بعد و اولاد خودم جواب بدهم.
 
*در رابطه با مهاجرت آیا تاکنون برایت از طرف کسی پیشنهادی مطرح شده است؟
 
یک سال بعد از پخش شدن مصاحبه من در پنج سال پیش، فردی از کشور کانادا با من تماس گرفت و مدعی شد که می‌خواهد به من کمک کند! این برای پسربچه‌ای که تا آن زمان از روستای خودش هم بیرون نرفته بود خیلی عجیب و شوکه‌کننده است؛ اما من به او جواب منفی دادم، او ادعا کرد که من ترسیده‌ام و مرا تهدید کرده‌اند که قبول نمی‌کنم، اما من به او گفتم که "می‌خواهم برای هویت ایرانی خودم تلاش کنم و قصد خروج از کشور را ندارم". قانونی هم برای اعطای شناسنامه به متقاضیان پدر غیرایرانی و مادر ایرانی وجود دارد که من برای ثبت‌نام در آن اقدام نکردم چون پدرم ایرانی است و خودم را ایرانی می‌دانم؛ ما پای هویت خودمان ایستاده‌ایم.
ارسال به دوستان