عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: ابتدا خیلی صریح و آشکار بگویم که نه ضد چین هستم و نه ضد روسیه. برعکس معتقدم که باید با همه کشورها بویژه این دو کشور روابط متعادل و نزدیک و حتی راهبردی داشت. هر دو کشور مهم هستند، هر کدام از منظری خاص.
هیچ کشوری نباید خود را از داشتن روابط سازنده و به نفع منافع ملی کشورش با دیگر کشورها محروم کند. ولی با این حال باید روشن کنیم که روابط ما با دیگران بر چه اساس و مبنایی است؟
اخیراً یکی از روزنامههای اصولگرا در سرمقاله خود به تحلیل روابط ایران و روسیه اشاره کرده بود و وجود «دشمن مشترک» را مبنای روابط راهبردی میان دو کشور دانسته است. یادداشت حاضر در مقام نقد و رد این نگاه است.
البته روشن است که دشمن مشترک تأثیر مهمی بر روابط میان دو فرد یا دو کشور دارد. تبعیت از قاعده منطقی دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است، موجب میشود که کشورهای دارای دشمن مشترک با یکدیگر روابط نزدیکی برقرار کنند. ولی تجربه و منطق به ما میگوید که اتحاد کشورها و حتی اتحاد افراد با یکدیگر بر اساس دشمن مشترک، پایداری چندانی ندارد، و نباید بر اساس دشمن مشترک به دیگران اتکا کرد. بویژه هنگامی که آن قدرتهای دیگر خیلی قویتر از شما باشند.
شاید در دوران نظام دو قطبی چنین چیزی تا حدی معنادار بود، ولی اکنون هیچ اعتباری ندارد. دشمنان مشترک میتوانند به یکدیگر امتیاز دهند و حساب طرف سوم را برسند. حتی امتیازات کوچک و متوسطی میتواند رد و بدل شود و کشور سوم وجهالمصالحه دو قدرت دیگر شود.
یکی از نمونههای مشهور آن پیمان دوستی میان آلمان هیتلری و شوروی است که اتحاد جماهیر شوروی با تصور اینکه هیتلر علیه اروپای غربی و امریکا است، با هیتلر پیمان بست، ولی طولی نکشید که هیتلر پس از راحت شدن خیالش از جبهه شرق بسوی غرب حمله کرد و پس از آن که از اشغال پاریس فارغ شد، راه فتح مسکو را پیش گرفت.
روسیه سپس در مواجهه و جنگ با هیتلر به بریتانیا و آمریکا نزدیک شد ولی چون قدرت برتر در جنگ بود، از این اتحاد خطری متوجه آن کشور نشد، در حالی که اگر این قدرت را نداشت، به طور قطع آمریکا و بریتانیا و اروپای غربی پس از هیتلر متوجه استالین میشدند.
اتحاد براساس دشمن مشترک راهبردی نیست بلکه تاکتیکی است و اگر راهبردی باشد استقلال سیاست خارجی را از میان میبرد. ضمن اینکه اساس این سیاست بر برجسته کردن دشمنی و ستیز در سیاست خارجی است.
البته همان طور که گفته شد، دشمن مشترک زمینه تقویت روابط را فراهم میکند، ولی روابط راهبردی باید مبتنی بر تعریف منافع مشترک باشد. منافع مشترکی که محصول صلح و آرامش در روابط طرفین است. منافعی که عمق پیدا میکند و کشورهای ثالث نمیتوانند چندان اختلالی در آن ایجاد کنند.
از این رو، منافع مشترک نه فقط زمینه، بلکه محصول توسعه روابط دو کشور است و نگاه مثبت را میان دو حکومت و ملت ایجاد خواهد کرد و قوام و توسعه آن محصول اراده رهبران و مردم دو کشور است. روابط راهبردی مبتنی بر منافع از یک سو تار و پودهایی را میان دو کشور ایجاد میکند که به این سادگیها از میان رفتنی نیست.
بسیاری از مردم دو کشور درگیر تامین این منافع میشوند و در صورت بروز تنش در روابط میان طرفین، زیان میبینند. همچنین روابط انسانی و فرهنگی دو طرف را عمق میبخشد و از بدبینیهای مرسوم میکاهد. به عبارت دیگر ملتها را به یکدیگر همبستهتر میکند.
بنابراین خیلی خلاصه باید گفت اگر روابط راهبردی میان دو کشور را بر مبنای منافع مشترک تعریف نکنیم، و فقط بر اساس دشمن مشترک ایجاد کنیم، این روابط نه تنها ناپایدار میشود، بلکه کمعمق نیز خواهد بود، ضمن اینکه استقلال در تصمیمگیری را مخدوش میکند.