«آیا جنگ سرد تازهای، که این بار آمریکا را در مقابل جمهوری خلق چین قرار دهد، آغاز شده است؟ به نظر میرسد سخنانی که از واشنگتن بیرون میآید و با تفسیر رسانههای جنگطلب تقویت میشود، جنگ سرد دومی را معلوم و چه بسا مورد استقبال تلقی میکند.»
به گزارش ایسنا به نقل از لسآنجلستایمز، "اندرو بسویچ"، رئیس مؤسسه کشورداری مسئولانه کووینسی، در سرمقاله این روزنامه نوشت: «اگر جنگ سرد دوم از راه برسد، چگونه با نسخه قبلی خود مقایسه میشود؟ آیا "جنگ سرد" به درستی رقابت کنونی بین آمریکا و چین را توصیف میکند؟ یا احیای این اصطلاح خود بیانگر یک اشتباه بالقوه کشنده است؟
محوریت جنگ سرد نخست که تاریخ آن به سال ۱۹۴۷ برمیگردد، رقابت ژئوپولتیکی با همپوشانی ایدئولوژی بود. جهان به اصطلاح آزاد، تحت رهبری آمریکا، در مقابل بلوک کمونیستی به رهبری شوروی قرار گرفت. از جذبه گذرای مارکسیسم-لنینیسم که بگذریم، طرفین رقابت هیچ موقع برابر نبودند. اگر چه نتیجه ممکن است از پیش مقرر نبوده باشد، غرب از مزایای عظیم سیاسی، اقتصادی و فناورانه که علت افزایش آنها فقط ناکامی رژیمهای کمونیستی در عمل به وعدههای سوسیالیسم بود، بهرهمند میشد.
به ویژه، حتی با وجود فروکش کردن جنگ سرد در اواخر دهه ۸۰، مکانیسمی که آمریکا برای مقابله با آن خلق کرده بود، به کار خود ادامه داد. قدرت بی حد و حصر رئیس جمهوری، اندازه بودجه پنتاگون، آژانسهای اطلاعاتی غیرپاسخگو، یک مجتمع نظامی-صنعتی تشویقکننده به فساد، شبکه پراکندهای از پایگاهها، متحدان نامطلوب و میل شدید به مداخله مسلحانه در خارج کشور، نشان میداد روال جنگ سرد ادامه دارد و اگرچه تهدید سرخ ممکن است با نابودی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ ناپدید شده باشد، اسبابی که برای مقابله با این تهدید فراهم شده بود، باقی ماند.
آمریکا امروز بیش از آنکه با ادعای تعهد به دموکراسی و حقوق بشر شناخته شود، با همان اسباب تعریف میشود. به طور خلاصه، در حالی که واشنگتن برای مقابله با چین آماده میشود، دولت امنیت ملی مشتاقانه به سمت آینده میتازد.
آمریکاییها باید چنین چشماندازی را عمیقاً نااُمیدکننده بدانند. آنچه تاکنون با تغییر رویه جنگ سرد انجام دادهایم، برای آمریکا گران تمام شده؛ قدرت ایالات متحده را هدر داده و به سوءعملکرد داخلی دامن زده است.
بقایای منتج از اقدامات نظامی پسا یازده سپتامبر آمریکا، به عنوان مثال، هنوز پابرجاست. اما این را میتوانیم با قطعیت بگوییم که: تریلیونها دلاری که به هدر رفته و هزاران زندگی نابود شده، برای همیشه از بین رفتهاند و ارزش چندانی باقی نگذاشتهاند. این امر خود به تنهایی باید آمریکاییها را، پیش از آنکه جنگ سرد با چین را اجتنابناپذیر بدانند، لحظهای متوقف کند.
به خاطر آورید که در آغاز جنگ سرد اصلی، آمریکا موضع جهانی بسیار پرمنفعتی را اتخاذ کرد. جدای از ظرفیت عالی واشنگتن برای به راه انداختن جنگ، مزایای فوق از آن زمان تاکنون، نابود یا ناپدید شدهاند.
اهداف بیان شده دولت بایدن با محوریت ترمیم یک ساختار اجتماعی به شدت فرسوده، نوعی پذیرش ضمنی این واقعیت است؛ بایدن به عنوان رئیسجمهور آمریکا میتواند "ریسک فاجعه را کاهش دهد" یا اینکه به نیروآزمایی با چین بپردازد. روزهایی که آمریکا میتوانست هر دوی اینها را انجام دهد، مدتهاست به پایان رسیدهاند.
این را هم به خاطر داشته باشید که چین، اتحادیه شوروی نیست. اندیشه "شی جینپینگ"، ایدئولوژی قابل صادراتی را عرضه نمیکند. برخلاف رهبران شوروی که به سرمایهداری میتاختند، رهبران چینی از آن استقبال میکنند و شایستگی قابل توجهی را در مهار بازار برای تولید ثروت، نشان میدهند.
اقتصاد شوروی تقریباً هیچچیزی تولید نکرد که مصرفکنندگان آمریکایی علاقمند به خرید آن باشند. امروز، چین تقریباً همه آنچه مصرفکنندگان آمریکایی مشتاق خریدش هستند را تولید میکند که ما این کار را با استفاده از پول وام گرفته از بانکهای چینی انجام میدهیم.
در واشنگتن، محکوم کردن استبدادگرایی پکن، صف تشویق مناسبی ایجاد میکند. و آمریکاییها هم زمانی که پکن با اشاره به نقصهای خودمان مقابله به مثل میکند، دلیل خوبی برای دلخوری دارند. اما واقعیت این است که دو کشور ما به طور متقابل، و نه فقط در حوزه اقتصاد، دارای وابستگی هستند. مادامی که همه در یک کره خاکی زندگی میکنیم، مسلماً قصه همان است، نکتهای که در تغییر اقلیم هم مورد توجه است. آلترناتیو قابل قبولی برای همزیستی مشترک وجود ندارد.
شروع یک جنگ سرد جدید، موانعی برای همزیستی ایجاد میکند که به طور اجتنابناپذیر، محوریت روابط چین-آمریکا را –احتمالاً در دهههای آینده- رقابت و مقابله نظامی قرار میدهد. تایوان و دریای چین جنوبی به خطرهای بالقوه اشاره میکنند. تنها کسانی که این خطرات و ویرانی واقعی برخاسته از جنگ سرد اول را نادیده میگیرند، میتوانند از چنین چشماندازی استقبال کنند.
احیای ارجاعات به جنگ سرد، خیال را در زمانهای خاموش میکند که تفکر تازه بیش از هر زمان دیگری مورد نیاز است. در روزها و سالهای آینده، مدیریت رابطه آمریکا-چین بدون شک پیشنهاد حساسی خواهد بود که ملزم به هوشمندی و آگاهی عالیتر از چیزی است که دولت واشنگتن در سالهای اخیر نشان داده است. شکلدهی به این رابطه تحت عنوان محور یک جنگ سرد تازه، ممکن است به صلاح دولت امنیت ملی و حافظان آن باشد، اما سودی به مردم آمریکا نمیرساند.
ما وارد عصر جدیدی در تاریخ جهان و تاریخ آمریکا شدهایم. عقبگرد به گذشتهای که از آن به تاریکی یاد میشود، گزینه چندان بادوامی نیست.»