توصیه میکنیم پیش از خواندن این گفتوگو فیلم مستند ( گفت و گو در مه/ محمد رضا مقدسیان) را تماشا کنید. مستندی که به باور منتقدان یکی از بهترین مستندهای تاریخ سینمای ایران است چرا که مؤلفههای متعدد و روابط و ذهنیتهای پیچیده را به سادهترین زبان و در قالب یک داستان واقعی به نمایش میگذارد اما اگر هم ندیدهاید باز این گفتوگو خواندنی است و توضیح داستان از لطف تماشا نمیکاهد چون لحن را باید شنید و کنشها را باید دید.
عصر ایران؛ رضا شاهملکی*- قریب 20سال پیش فیلمی مستند با عنوان "گفت و گو در مه" به کارگردانی محمدرضا مقدسیان کارگردان فقید و مستندساز سینمای ایران ساخته شد که تحسینها و گفتوگوهای بسیار در میان منتقدان بر انگیخت.
داستانی که کارگردان روایت میکند در روستای دستجرد سفلی در بخش الموت شرقی میگذرد. حاج کمال جمالی ، حسین زینلی و آذر زینلی در نخستین دورۀ شوراهای اسلامی شهر و روستا که در زمان دولت سید محمد خاتمی پاگرفت و متأثر از شعارهای جامعه مدنی و مشارکت سیاسی او بود، به عضویت شورای دستجرد برگزیده میشوند.
آذر زینلی به عنوان زنی مدرن و تحصیلکرده در راستای به سامان کردن کار روستا و مردمان آن و البته پشتیبانی از حقوق زنان پا در میدان میگذارد.
در این میان اما حاجکمال، رییس شورا که خود کدخدا و بزرگ روستا بوده و هست ، پس از گذشت دوسال عملاً اجازه برپایی هیچ جلسهای را نمیدهد و سخن او این است: من با زنان تشکیل جلسه نمیدهم. او آذر را به عنوان عضو شورا با وجود رأی مردم نمیپذیرد. باقی فیلم را البته باید دید و برداشت خود را داشت.
این مستند جذاب از دیدگاه تاریخی و فرهنگی نیز واجد اهمیت است زیرا پرسشی که پس از دیدن آن به ذهن می آید این است که آیا حاجکمال و حاج کمالها در اقلیت بودند و یا اندیشه او، باوری پذیرفته شده در میان اهالی آن روستا به عنوان نمونه ای از کلیت جغرافیایی بزرگ تری است و شاهدی از ایران 20 سال پیش؟
زنان به عنوان نیمۀ دیگر اجتماع انسانها از آغاز تاریخ تا به امروز دشواریها و رنجهای بسیار به خود دیدهاند. نوع تکامل جوامع انسانی سرانجام به سویی رفت تا به طور کلی و با درجات کمتر و بیشتر در مقاطع گوناگون تاریخ، چیرگی مردان بر زنان را شاهد باشیم.
در سرگذشت پر فراز و نشیب زنان که نشیب آن بیش از فرازش بوده ، این گونه دیدهایم و خواندهایم که که زنانی را به کنیزی فروختهاند و به عنوان دارایی ارباب به دیگری بخشیدهاند و تنها حق او را خدمت در خانه و مزرعه دانستهاند و..
اگر گمان میبرید که این امور تنها ویژۀ دنیای شرق بوده اشتباهی است بزرگ. گزارشی معتبر در دست است که در 586 میلادی کنفرانسی در فرانسه بر پا شده تا ببینند زن اصولا انسان است یا نه!
همۀ این مباحث در پیوند با رویدادهای مستند "گفت و گو در مه" است. پیداست که در مه، چشم ها خوب نمیبینند و گفت و گو در مه گفتوگویی است که نقش شناخت در آن اندک است. کدام مه، مانع گفت و گوی آگاهانۀ حاجکمال و آذر شده بود؟
در نمای آغازین فیلم ، هنگامی که پدر آذر زینلی نامهای را از سوی دخترش برای حاجکمال میبرد ، درِ حیاط خانه حاجکمال را پس از عبور باز میگذارد و دوربین و کارگردان وارد خانه میشوند و گفت و گوی شنیدنی او را با حاج کمال ثبت میکنند.
در سکانس پایانی فیلم ، فلاشبک به همین صحنه زده میشود، پدر آذر از درِ حیاط میگذرد و وارد خانه حاج کمال میشود. حال دیگر میدانیم داستان چیست. پس از بحثها و جدالها و گفتوگوها ونشستهای بسیار و حتی دخالت بخشدار منطقه و خواهش او از حاجکمال، وی همچنان بر سر دیدگاه خود استوار است و حضور آذر را بر نمیتابد و پاسخی روشن به قرار برپایی نخستین جلسه شورا پس از گذشت دو سال نمیدهد.
حال آذر برای آخرین بار نامهای نوشته و توسط پدر خود که گویا میرآب روستا نیز هست ، به سوی حاج کمال میفرستد. اما.. این فلاش بک یک تفاوت جزیی ولی مهم با همان سکانس آغازین دارد.
پس از ورود پدر آذر به خانه ی حاج کمال، میبینیم که اینبار بنا بر توصیۀ کارگردان ، پدر آذر در را میبندد و دوربین و کارگردان و مخاطب پشت در بسته میمانند. این یعنی حاج کمال اجازۀ نشست را نخواهد داد. جلسهای تشکیل نمیدهد و از سخن خویش کوتاه نمیآید.
فیلم دقایقی بعد با سکانس جذاب دیگری از گفت و گوی مستندساز با حاجکمال پایان مییابد. از چشم کارگردان، مه همچنان باقی است و باقی خواهد ماند. اما آیا به راستی چنین است؟
به یقین پرسشی برای بییننده کنجکاو مستند ایجاد خواهد شد که سرانجام این چالش نفسگیر و اختلاف دو نفرۀ سنت و تجدد به نمایندگی حاجکمال و آذر چه شده؟
همان طور که اشاره رفت کارگردان با بسته شدن درِ حیاط خانۀ حاج کمال پاسخ مارا میدهد. کارگردان میخواهد به ما نشان دهد که بسته شدن درِ خانه نماد بسته شدن راه گفت و گوست و کوتاه نیامدن نمایندۀ سنت. و ای بسا میخواهد بگوید راه حضوز زنان در اجتماع و نیز راه تغییر نگاه مردمان روستا به زن بسته خواهد ماند و سنت های قوی کنار نخواهند رفت.
این نگاه کارگردان که از زاویۀ گفتار و کردار حاج کمال روایت میشود اصولا ریشهای قوی در سنتهای ایرانی دارد و داشته؟ اینگونه به نظر نمیرسد. حاج کمال در اقلیت است. در تاریخ بلند ایران البته زنان سرگذشت پیچیدهای داشتهاند. زنان فرمانروا داشتهایم و زنان جنگسالار، زنان حاکم و زنان واقف و زنان ریس قبیله.
حتی نمونهای کممانند از تألیف کتابی به نام "معایب الرجال" را داریم که حدود 200 سال پیش، بانویی در دفاع از زنان و حقوق آنها نگاشته و این خود پاسخی بوده به کتابی دیگر : "تأدیب النسوان"! و االبته نیک میدانیم که کم دیدن زنان و نگاه ابزاری به آنها نیز به فراخور در میان بوده.
باری، اینجا مجال و محل بحث تاریخی نقش و جایگاه زنان در تاریخ ایران نیست اما چکیدۀ کلام و فشردۀ سخن ، نشان دهنده این است که در تاریخ ایران ، زنان جایگاهی بدتر از هیچیک از اقوام و ملل دیگر همردیف خود نداشتهاند. نه بدتر از یونانیها و نه بدتر از بابلیها و نه بدتر از اعراب و نه بدتر از... این خود بحثی ویژه میطلبد که به جای آن باید به آن پرداخت و بسیار نیز پرداختهاند.
اما ، در این مستند از حق و حقوق زنان تا روح سیاسی آن روزگار و از مناسبات روستا تا مباحث کشاورزی و قنات و از مهاجرت تا حقوق بشر و از مردسالاری تا انتخاب یک زن در شورا و... همه پیش چشم میآید.
برای روشنتر شدن ماجرا و نیز واکاوی نزدیکتر این داستان شگفت آور بیست سال پس از این که دیگر حاج کمال در این دنیا نیست و آذر و حسین نیز هر کدام به دنبال سرنوشت خویش از روستا کوچیدهاند با یکی از اهالی همان روستا گفتوگو کرده ایم. با آقای مجید زینلی که خود در سال های آغازین دهۀ 90 چندین سال دهیار روستا بوده و مصدر خدمات با ارزشی در منطقه الموت غربی شده و دل در گرو روستای اجدادی خویش و رسوم کهن آن و زبان رو به فراموشی تاتی دارد. او با بردباری پاسخ گوی پرسش های ما بود.
مجید زینلی که مدتی نیز نماینده دهیاران منطقه الموت شرقی و غربی (یا به تعبیر ایشان الموت بزرگ) بوده ، به خوبی آن وقایع را به یاد میآورد و تحلیل خود را از ماجرا به دست میدهد که از منظر شناخت رسوم کهن روستاها و نقش سنتی ریش سفیدان در مدیریت روستاها و دهات ایران، یادآوری شان برای انسان خستۀ شهر نشین در این روزگار غبار گرفته ، ارزشمند است.
این گفت و گویی است خواندنی ، برای کسانی که مستند را دیدهاند و می خواهند بدانند فرجام کار چه شد و برای آنها که ندیده اند نیز مفید است و البته نباید احساس کنند از تماشا بینیاز شده اند چون داستان را میدانند.
مجید زینلی البته اشاره داشت که در پاسخهایش میکوشد تا برخی حساسیتها را دوباره زنده نکند و جانب احتیاط را نگاه دارد و مناسبات روستا و بازماندگان را در نظر بگیرد تا مبادا کدورتها را یادآور باشد و تازه کند.
پاسخهای او که در روشن شدن پیش فرضهای ما ، جایگاه زنان در روستا ، تغییر باور ما به حاج کمال و... بسیار ارزشمند است، تکمیلکننده مستند شادروان مقدسیان است. زیرا او مخاطب را به عمد با پرسشهایی بزرگ در پایان فیلم رها میکند. در پایان باید از آقای بهنیا حسینی جهت هماهنگی این گفت و گو سپاسگزاری ویژه داشته باشم.
************
شما خود اهل دستجرد بوده اید و البته چند سالی دهیار دستجرد سفلی نیز بوده اید. مستند گفتگو در مه هم در روستای شما و درسال 1380ساخته شده ... آیا با افرادی که در این مستند حضور دارند آشنا هستید؟
- کاملا و از نزدیک . من اهل دستجرد هستم و همیشه به آنجا رفت و آمد داشتهام.
این مستند روایت عجیب و البته پر کششی دارد و در مورد آن نیز زیاد سخن گفته شده. بیست سال از آن ماجرا و ساخت مستند می گذرد. حاج کمال چگونه به عنوان عضو شورا انتخاب شده بود و جایگاه ایشان در منطقه چگونه بود؟
-ببینید، بافت اجتماعی روستا و مناسبات آن از گذشته های دور با مدیریت کدخدا و البته خان روستا می چرخید و نقش آفرین اصلی تصمیم گیری های امور روستا آنها بودند و دیگران کمتر نقش داشتند. روستای ما از حدود سال های 1300 خورشیدی کدخدا محور بوده . حاج کمال هم از گذشته واجد نقش ریش سفید و کدخدا و بزرگ آبادی بود. دستجرد هم در منطقه مرکزیتی داشت و چند پارچه آبادی به مرکزیت دستجرد مناسبات خود را شکل میدادند و حاج کمال دهه ها به عنوان بزرگ و کدخدا و زمیندار و...تصمیمگیر بودند و فرد شناخته شده و پر نفوذی بودند. بنا بر این با برگزاری نخستین دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا مردم ایشان را با توجه به نقش آفرینی های گذشته منتخب خود اعلام کردند و البته میبینید که رای هم می آورد.
در این مستند روایت اصلی درگیری حاج کمال با آذر است. حاج کمال جدا از اینکه آذر را به عنوان زن در شورای روستا نمیپذیرد حتی گاه اورا به تقلب و... نیز متهم میکند. تفکر اصلی حاج کمال اما آن چنان که از روایت فیلم ساز و البته سخنان خود او بر میآید ، عدم پذیرش یک زن یا دختر به عنوان عضو شورا به طور خاص و البته به طور کلی مخالفت با نقش آفرینی زنان است.
حاج کمال فردی است با دیدگاه سنتی و در اقلیت یا در دستجرد و منطقه این باوری ریشه دار بوده و با حاج کمالها رو به رو بوده ایم و ما فقط حاج کمال جمالی را به عنوان نماینده این تفکر در قاب دوربین فیلمساز می بینیم؟
-این نوع نگاه به زنان در منطقه از گذشته کم و بیش وجود داشته. جامعه روستایی مردسالارانه بود و و مردان نقش اصلی تصمیم گیری های روستا و منطقه بودند. اما فراموش نکنید اگر این تفکر ریشه دار بود پس چگونه مردان و زنان همان روستا به آذر به عنوان یک زن رای داده بودند؟
زنها از گذشته در امور روستا نقش به سزایی داشتند. پا به پای مردان در دامداری وکشاورزی زحمت میکشیدند. البته توان مندی آنها در گذشته چندان دیده نمیشد اما در آن زمان که گفت و گو در مه ساخته شده وضعیت به آن بغرنجی نبوده که در فیلم می بینیم. مگر همان مردم روستای ما نبودند که به آذر خانم رای دادند به عنوان زن؟
دقت کنید در بخشی از فیلم مش قدرت یکی از بزگان روستا که ایشان هم به رحمت خدا رفته، در جمع بزرگان آبادی می گوید در تمام دنیا زنان وارد کار شده اند... همه جا زن هست... این زن هم غریبه نیست... خواهر ما است .. فامیل ما است...
اگر بخواهم روشنتر پاسخ پرسش شما را بدهم باید بگویم مردم آبادی از نظر کلی مخالف زن و دختر و دیدن آن به عنوان جنس پایین تر از مرد نبودند . دیدگاه حاج کمال اگر بخواهیم بگوییم زن ستیز بود ، که به باور و شناخت من نبود و پیام فیلم اشتباه به مخاطب القا می شود، بله در اقلیت بود. در مستند می بینیم که بخشدار روستا از حق مشارکت زنان میگوید و گفتمان بخشدار هم حضور زنان و توانایی زنان را می پذیرد و این یعنی فرهنگ عمومی کلانتر نیز چندان با نگاه فروتر دیدن زنان همراه نبوده. اما خب، چیزی نیست که بگوییم هرگز نبوده. برخی افراد سنتی چنین دیدگاههایی داشتند.
پس شما تاکید حاج کمال بر عدم برپایی جلسه با زنان را چگونه توجیه می کنید؟
- مستند بیشتر بر این نوع نگاه و گفتار حاج کمال تمرکز دارد که در وقت عصبانیت و با توجه به پیشینهای که بین او و آذر خانم بوده بروز می باید اما عرض کردم، این پیام فیلم ، پیام اشتباهی است. حتی همان حرف های حاج کمال در مورد زن بودن آذر که از روی عصبانیت میگفت نگاه عمومی اهالی نیست. حاج کمال نمایندۀ نسلی سنتی است اما در مورد همین نگاه حاج کمال به حضور آذر هم نکته مهمی هست که در ادامه خواهم گفت. حاج کمال مردی سنتی بود اما منظور از سنتی این است که به رسومات و مناسبات کهن و اجدادی و خاک روستا احترام می گذاشت.
آذر اهل همان روستا است؟
- بله . آذر زینلی اهل روستا است و کارمند خانه بهداشت بود و پدرش هم که در مستند حضور دارد میرآب روستا بود.
نظر اهالی در مورد اختلاف آذر و حاج کمال چه بود و چه واکنشی داشتند؟
- نخستین بار زنی به خود جرات داده بود که وارد عرصه مدیریت روستا شود. آذر به پشتوانه رای خود و البته به حق خود را در امور روستا صاحب نظر می دانست و قدیمیها مانند حاج کمال از جنبه جوان بودن آذر و نداشتن سابقه و تجربه چندان حضور اورا نمی پسندیدند.
آذر هم به گمان من سیاست اجرایی منعطفی نداشت. نرمش نداشت. اگر کمی نرمش بیشتری در روابط خود با حاج کمال به کار می برد حاج کمال هم کنار میآمد . جدیت بیش از حد آذر مقاومت ایجاد کرد. او می توانست با نرمش و آرام آرام حاج کمال را راضی کند اما متاسفانه کمی تند با حاج کمال سخن میگفت. حاج کمال پیش ترها در بسیاری از مواقع سخت در روستا قبول مسؤولیت کرده بود و قدمهای مهمی برداشته بود.
در مورد سوال شما دربارۀ نظر مردم ، خب باید بگویم این رویداد جدیدی بود. مردم دو دل بودند. به سمت آذر برویم که افکار نو دارد و فعال است و حرف های جدید می زند اما حمایت سنتی را به دنبال خود ندارد یا سمت حاج کمال را بگیریم که او خود خان بوده و تجربه فراوان دارد و اختلافات بسیاری را حل و فصل کرده و البته نفوذ و قدرت مالی هم دارد؟
مردم میدیدند به هر سمت که بروند یک طرف دیگر را از دست می دهند. مردم روستا تجربه زیسته اجدادی داشتند و موضوع این نبود که زن مدیر باشد یا مرد. موضوع این بود که اختلاف این دو آرامش روستا را بر هم می زد و دو دلی و تردید آنها برای این بود.
چه شد در روستایی که یکی از زنان در صحنه ای که آذر به درب خانه ها می رود و آنها را به تجمع در روستا برای گوش دادن به حرفهایش فرا میخواند ، پاسخ میدهند اگر قرار به حضور دوربین باشد نمی آییم، اهالی و به طور مشخص حاج کمال دوربین مستند ساز و حضور آن در دل ماجراها را می پذیرند؟
- تغییرات اجتماعی سرعت پیدا کرده و باور های بیست سال پیش و حتی ده سال پیش به تندی دگرگون می شوند. زنان روستا هم ابتدا چندان مخالفتی با فیلمساز و حضور او و دوربین ندارند اگر چه برایشان چندان پذیرفته نباشد ، منتها نمی خواهند اختلافات و بحثها را جلوی دوربین بیان کنند.
خود حاج کمال چگونه با حضور مستند ساز رو به رو شد؟
-از 1332 منطقه ما یعنی الموت بزرگ (شرقی غربی) دارای معلم و مدرسه و مکتب بوده. نکته جالب برای شما این خواهد بود که بگویم حاج کمال نخستین کسی است که معلمی را به نام آقای رحمانی به آنجا میآورد و اصطلاحا از فرهنگ نیرو میآورد و برای سواد آموزی اقدام میکند.
پس گمان مبرید که ایشان فکر بستهای داشته. حاج کمال در دهه 30 به تنهایی سوار بر چارپا می شود و می رود تا برای روستا معلم بیاورد. از قزوین. و بعد با بضاعت اندک روستا امکانات و محل اسکان و شرایط اولیه را برای معلم فراهم می کند و در اختیار او می گذارد تا به اهل روستا و بچه ها سواد بیاموزد. او با مهندسین راهساز، با افراد غیر بومی و تکنسین هایی که به منطقه میآمدند هم همواره رابطه خوبی داشته. او اهل ارتباط و گفتگو بود و اینها را عرض کردم تا بگویم حضور دوربین و مستند ساز و.. برای او چیز غریبی نبود.
حاج کمال سواد داشت؟
-بله با سواد بود. شعر می خواند و شعرهایی را هم حفظ بود. دفتر خاطرات مفصلی داشت که از دههها پیش خاطرات روزانه خودش را می نوشته و آن دفتر هنوز هم باقی است .
رابطه ی حاج کمال با همسر و یا دختر و دختران خویش چگونه بود؟
- حاجکمال مردی فرزنددوست بود و هم با همسرش و هم فرزندانش رابطه عالی و صمیمی داشت. میدانم چرا این سؤال را میپرسید اما بحث ایشان فقط مدیریت روستا بود. حال یک وجه آن شاید از دست دادن پایگاه سنتی خود بود، اما آن نکتهای که پیشتر هم اشارهای داشتم و گفتم به آن بازخواهم گشت این بود که اختلاف آذر و حاجکمال بحث نگاه جنسیتی به زن نبود. موضوع ناپیدا در مستند این است که به طور سنتی مسایل کشت و نوبت آب و قنات روستا و چگونگی گذر از بحرانهای خشک سالی و... بر عهدۀ مردان بوده. اینها اتفاقاًا امور سختی هم بودند و توان جسمی ویژه هم میطلبیدند و از قدیم، مردان روستا آنها را سامان میدادند.
باید مستند را دل همان روزگار و مناسبات روستا فهم کرد. حاجکمال میخواهد بگوید این امور را من و قدیمی ها و مردان روستا بهتر میدانیم. آذر نمیتواند و یا حتی بتواند، سر رشته ای از این امور ندارد. هرچند آذر زینلی بانوی شجاع و توانایی بود اما بحث حاج کمال این بود که اگر آذر خود را وارد این امور کند شیرازه ی کار از دست می رود. وگرنه مثلا با خانه بهداشت روستا که تحت مدیریت آذر بود که مخالفتی نداشت. برای حاج کمال شورا مفهوم همان مجمع سالخوردگان قدیم را میداد و میبیینیم که در فیلم هم میگوید: من خودم مالک بوده ام ، نماینده مالک بوده ام ، کدخدا بوده ام ، در خانه انصاف بوده ام ، به محلات دیگر و آبادی های دیگر سرکشی می کرده ام...و خودم با این سابقه و تجربه خوب میدانم چگونه با مسایل کشاورزی و قنات و... روستا برخورد کنم . و باز در جایی میبینیم خطاب به آذر میگوید؛ تویی که تازه دیروز از راه رسیده ای میخواهی روش نگه داری درختان از خشکسالی را به من یاد بدهی؟ و چون تا کنون در جمع هیئت مدیره روستا زنی وارد اینگونه مباحث نشده بود ، از حضور آذر هم متعجب و هم ناخشنود است. مفهوم شورا برای حاج کمال مفهومی مدرن نبود اما برای آذر بود.
یعنی نگاه کلی حاج کمال و شیوه سلوک او به گونه ای نبود که وجود زنان را کم اهمیت بشمارد؟
- نه هرگز. آذر کمی تند برخورد میکرد و حاج کمال هم که البته فرد سنتییی بود آن گونه پاسخ می داد که البته این حق آذر نبود. اختلافات دیگری هم بین این دو بر سر رای گیری بود که بماند.
.پس از حضور آذر شرایط حضور زنان در روستا تغییری کرد؟
- در بحث مدیریت روستا هنوز مسایل کشاورزی و... با مردان است و اصولا زنهای روستا علاقه ای به ورود به این عرصه ندارند. آذر در نوع خود استثنا بود. اما در فعالیت های روزمره بانوان روستا هیچ محدودیتی ندارند. پس از آن و از سال 1391 در بحث دهیاری روستا بانوانی چند به عرصۀ عمل وارد شدند.
آیا پس از آن ماجرا زن دیگری به عضویت شورای روستا انتخاب شد؟
- نه.
آن شورا اقدامات مفیدی هم داشت؟
-امکانات مالی و بودجه شورا کم بود. از یک سو به دلیل گرفتاری های مالی دولت بودجه ی شورا از مرکز شارژ چندانی نمی شد و از سویی اختلافات آذر و حاج کمال هم بود. اما آن شورا با پی گیری آذر در بحث آب و فاضلاب و بهداشت روستا و جداسازی اسکان دام به خارج از بافت روستا ویک دو مورد دیگر اقدامات نتیجه بخشی داشت. اگر وقت شورا به اختلافات نمی گذشت، تفکر مدرن آذر و نفوذ حاج کمال و پیگیری ها و نیروی جوانی حسین می توانست خیلی بیشتر برای دستجرد سودمند باشد.
حاج کمال و حسین در این اموری که فرمودید انجام شد همکاری کردند؟
- بله همکاری کردند. حسین که اصولا مخالفتی نداشت. مردم روستا پس از آن جمع شدند و با حاج کمال صحبت کردند و او را متقاعد کردند. گفتند این تصمیماتی که آذر گرفته و تفکراتی که دارد بد نیست که هیچ خیلی هم خوب است. حاج کمال هم مرد باسوادی بود. با تجربه بود. خیلی دلش میخواست دستجرد شرایطش بهتر شود و سرانجام پذیرفت و همکاری کرد.
یعنی بالاخره آن شورا جلسه تشکیل داد؟ من از ابتدای گفت و گو خیلی منتظر بودم تا پاسخ این سوال را بگیرم.
- بله . البته عمر شورا یک سال پس از آن مستند تمام شد، اما حاج کمال و حسین و آذر، دوبار با هم نشستند و تشکیل جلسه دادند. همان کارهایی را هم که گفتم انجام شد محصول آن دو نشست بود.
از آن شورا در ذهن شما و اهالی بیشتر اختلاف به یاد مانده یا همکاری؟
- اختلاف
حاج کمال و آذر و حسین برای دوره بعد هم کاندید شدند؟
- اصلا شرکت نکردند. آن اختلافات دلسردشان کرده بود. مردم هم البته تصمیم گرفتند با توجه به آن همه بحث ها و دوری ها بین اعضای شورا دیگر به آنها رای ندهند. حاج کمال میگفت حضور دوبارۀ من و آذر مانع آبادی روستا است.
سرنوشت حاج کمال چه شد؟
- پس از آن مستند و آن اختلافات به فعالیت همیشگی خود مانند گذشته ادامه داد. در تصمیمات مهم منطقه مثل بحث جاده و باغات و... به همراه مشهدی زینل و بابا جان و مصیب که از بزرگان روستا بودند نقشآفرین بود. به کشاورزی و باغداری و دام داری خودش نیز مشغول بود و در سال 1395 هم به رحمت خدا رفت. از آن جمعی که در مستند می بینید بیشتر افراد درگذشته اند. پدر آذر، پیرمردان روستا که با آذر صحبت میکنند و البته خود حاج کمال.
چرا بخشدار هم با حاج کمال تعامل داشت با توجه به اینکه حاج کمال به نوعی خلاف قانون عمل می کرد؟
-احترام به بزرگان و البته نقش و نفوذ حاج کمال که فرای قانون، عامل آرامش و مدیریت روستا بود. حاج کمال ها وزنۀ تعادل مناسبات خاص روستاها بودند. هرچند کمی هم ناگزیر سنتی عمل می کردند و چندان باوری یا بهتر است بگویم اعتمادی به حضور زنان یا جوانان نداشتند. اما گذر ایام نشان داد که در روستاها هم ناچار به جدا شدن از سنت گرایی صرف هستیم. حاج کمال آخرین نسل از کدخداهای قدیم بود.
کسانی که با مصلحت اندیشی و درک مناسبات و روابط طایفهای و جایگاه افراد مشکلات را مدیریت میکردند. اما دیگر وارد روزگاری شده بود که همه چیز در حال تغییرات بنیادین بود.
در این روستا دیگر کسی برای "هفت ساله عروس ها " شعر نمیسرود {اشاره به روایتی قدیمی در روستا از زبان حاج کمال در همان مستند} اما حاج کمال این را باور نداشت. فکر می کرد اینها هنوز باقی است. این قبیل تفکرات موجب لنگ زدن چرخ های روستاها می شود. امروزه در روستاها جوان ها باید بازگردند و بستر فعالیت روستایی برای همه از زن و مرد ایجاد شود و مهاجرت معکوس انجام شود. آذر می خواست همین کار را انجام دهد.
---------------------------------------------
* تاریخپژوه و نویسنده