ایسنا نوشت: چند روز قبل، نماینده مدیران مسئول رسانهها در هیات نظارت بر مطبوعات و خبرگزاریها به وزیر بهداشت نامه نوشت و از او درخواست کرد که خبرنگاران سریعتر علیه کرونا واکسینه شوند؛ نامهای که در این چند روز از هر سمتی که به آن نگریستهایم، خسارت بوده و بس!
به زعم نگارنده، خسارت آنجا بیشتر شد که برخی همکارانمان احتمالا با نیت خیرخواهی و «ایستادن سمت مردم»، مسیر را اشتباه تشخیص دادند و با سادهانگاری به همان سمتی رفتند که سیاستمداران زیادی در ایران آن را آزمودند و دستشان که رو شد، زمین خوردند؛ اما گویا این فقط سیاستبازان نیستند که از عاقبت پوپولیسم عبرت نگرفتهاند بلکه بخشی از جامعه رسانهای نیز به این ویروس آلوده است.
شاید این یادداشت کوتاه، خشم شما را برانگیزد یا حمایت شما را جلب کند اما غرض، هیچکدام نیست. بدون حب و بغض، چند دقیقهای برای خواندن این متن وقت بگذارید.
۱- نامه به وزیر بهداشت از طرف کسی نوشته شده که شاید سِمت رسمی و سازمانیای برای نمایندگی مدیران مسئول رسانهها داشته باشد اما واکنش منفی بسیاری از خبرنگاران و فعالان رسانهای در روزهای اخیر نشان میدهد که او از مقبولیت لازم برای چنین جایگاهی برخوردار نیست، چه رسد به اینکه از طرف جامعهای حدودا ۱۰ هزار نفره، چنین نامهای بنویسد.
کسی که از متن نامهاش هویداست که سرپنجههای فعالیت رسانهای را محدود به خبرنگار و عکاس میداند و از بین تمام رسانههایی که با بودجههای اندک شبانهروز مشغول فعالیتند، ترجیح میدهد صداوسیمای چند هزار میلیاردی را مثال بزند، اساساً از جامعهای که مدعی خیرخواهیشان است شناخت و درک درستی ندارد.
۲- تعدادی از خبرنگاران و فعالان رسانهای به این نامه واکنش نشان دادند و در توئیتر متنی با این مضمون منتشر کردند: «به عنوان یک خبرنگار تاکید میکنم که خون من رنگینتر از دیگران نیست و هیچ نیازی به دریافت خارج از نوبت واکسن کرونا ندارم. هر وقت واکسیناسیون سراسری با تامین واکسن رایگان برای همه آغاز شد، من هم واکسن میزنم»؛ توئیتی که ظاهری فریبنده و باطنی فریبکارانه دارد؛ اما چرا؟ در ادامه توضیح خواهم داد.
۳- در نامه پدرام پاکآئین، با تمام ایراداتی که دارد، حرفی از واکسیناسیون خارج از نوبت زده نشده است و تنها پیشنهاد شده واکسیناسیون خبرنگاران، از اولویت سوم به اولویت دوم تغییر پیدا کند. آیا تفاوتی بین این پیشنهاد با «دریافت خارج از نوبت واکسن» نمیبینید؟
۴- برخی همکاران، از این نامه به عنوان «رانت» یاد کردهاند. رانت در بیان ساده، دریافت امتیازهای ویژهای است که عمدتا به طور مستقیم یا غیرمستقیم به کسب منفعتی مادی منجر میشود. تلاش برای اقناع یک نهاد تصمیمگیر به منظور اولویتدهی به یک عده یا یک گروه که آن هم در قالب پیشنهاد و در نامهای علنی - و نه پنهان و پشت پرده - صورت گرفته است، دستکم اندکی با مفهوم «رانت» فاصله ندارد؟ کاش دوستان کمی توضیح دهند که تفاوت تسهیلات و رانت چیست تا نگارنده را از جهالت برهانند.
۵- در راستای نگاهی که در بند بالا بدان اشاره شد، برخی نیز پیشنهاد اخیر را با دریافت مجوز طرح ترافیک و اینترنت خبرنگاران مقایسه کردهاند؛ مقایسهای که هم از نظر منفعت عمومی، هم از منظر کارکردِ مواردِ مورد مقایسه، هم از منظر اهمیت موضوعات، اشتباه و مصداق آدرس غلط دادن است.
۶- از منظر هر کدام از علوم ریاضی، آمار، اپیدمیولوژی، اقتصاد و مدیریت که نگاه کنیم، منطقی است که هرگاه عنصری مثل واکسن - که باید در دسترس همگان باشد - دچار کمبود است، توزیع آن بر اساس اولویتبندی انجام شود. میتوان به شیوه این اولویتبندی نقد وارد کرد یا تغییراتی در آن ایجاد کرد اما در هر حال این اولویتبندیها باید بر اساس متر و معیارهایی انجام شود و این به معنی ایجاد تبعیض نیست.
کادر درمان به دلیل پرخطر بودن شغلشان در دوران شیوع کرونا، طبیعی است که در اولویت نخست قرار داشته باشند اما چرا با همین معیار «در معرض خطر بودن»، اولویت دادن به خبرنگارانی که برای تهیه گزارشهای میدانی خود بارها در معرض خطر قرار گرفتهاند و همچنان قرار میگیرند، تبعیض، رانت و ویژهخواری است؟ آیا اولویت دادن به افراد سنین بالا هم رانت است؟ اولویت دادن به بیماران و جانبازان و پاکبانهای عزیز چطور؟
۷- بارها در شبکههای اجتماعی بویژه در توئیتر این استدلال و پرسش را دیدهایم که «خبرنگاران با کسانی که هر روز با مترو و اتوبوس شلوغ تردد میکنند چه فرقی دارند؟» به زعم حقیر، تفاوت کوچکی وجود دارد. برخی از همکاران رسانهای، با همین مترو و اتوبوس به محل کار میروند، سپس به بیمارستان و آزمایشگاه و غسالخانه و بازارها و خیابانهای شلوغ و مراکز تست کووید و نشستهای خبری شلوغ و مکانهایی از این دست میروند، بعد به محل کارشان برمیگردند تا در کنار همکاران دیگرشان بنشینند و گزارششان را آماده کنند، بعد به خانه برمیگردند تا در کنار خانوادهشان باشند.
حقیقت این است که ویروس کرونا تابحال از کسی نپرسیده شمایی که در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان حضور دارید، از اعضای کادر درمان هستید یا بیمار و مراجعهکنندهاید یا فعال رسانهای هستید؟ کسی که در چنین محیطهایی باشد، بیش از دیگران در معرض خطر است.
۸- بسیاری از همکاران رسانهای، اغلبِ روزهای ۱۵ ماه اخیر را «دورکار» بودهاند؛ تصمیم درستی که با همکاری مدیران رسانهها محقق شده و ستودنی است و امیدوارم تا پایان همهگیری ادامه داشته باشد؛ اما این همۀ ماجرا نیست. در طول ماههایی که از اعلام رسمی همهگیری کرونا در ایران میگذرد، بسیاری دیگر از همکاران رسانههای مختلف، برای تهیه گزارشهای مرتبط با موضوع کرونا در اماکن و مراکز پرخطر زیادی حضور یافتهاند.
از وضعیت بیمارستانها و وضعیت آرامستانها و غسالخانهها و انعکاس تلاش کارکنان این مراکز گرفته تا نشان دادن وضعیت تردد در مترو و اتوبوس در روزهای کرونایی و پرسش از کسبه درمورد وضعیت بازار، طیف گستردهای از سوژههایی است که تهیه آنها جز با حضور در وسط این میدان امکانپذیر نیست. حالا اگر طیف نخستِ همکاران رسانهایمان، تلاش و خطرپذیری طیف دوم همکاران خودشان را نمیبینند، از دیگر اقشار جامعه چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم؟
۹- برخی دوستان پرسیدهاند که «مگر در بیمارستان و در خط مقدمِ خطر، چه خبری هست که بیرون نیست؟» پرسش عجیب و البته دردناکی است. اگر بحث شخصی بود، ترجیح میدادم با کسانی که فعال رسانهای هستند اما هنوز درک درستی از «گزارش میدانی» ندارند، وارد بحث نشوم و پاسخی ندهم؛ اما آنچه نگاشتهام، مسالهای شخصی نیست بلکه دفاع دست و پا شکستهای از عملکرد همکارانم و دفاع از اندکبازماندههای ساحت و آبروی رسانه در این روزگار بیرمقی رسانههاست.
۱۰- در طول یک سال و اندی که از ورود کرونا میگذرد، هیچکدام از وزرای مرتبط با حوزه سلامت یا حتی وزیر ارشاد که در رأس نهاد مرتبط با کار رسانههاست، درباره نقش رسانهها در دوران کرونا، میزان اثربخشی رسانهها، کمیت و کیفیت تولیدات رسانهای مرتبط با مبحث کووید، بررسی محتوای تولیدات رسانه و سنجش آن مستندات علمی یا میزان حضور نمایندگان رسانهها در مراکز پرخطر و در نتیجه میزان آسیبپذیری این قشر در این دوران سخت پژوهشی انجام ندادهاند و اگر هم (به فرض محال) انجام شده، خروجی و نتیجهای نداشته است.
هرگاه هم در مقام حرف قرار است از تلاش رسانهها تقدیری لفظی شود، نام صداوسیماست که بر زبان مسئولان محترم جاری میشود و انگار نه انگار رسانههای دیگری هم با دست بستهتر و جیب خالیتر در حال تلاش در همان خط مقدم هستند. انتظار از چنین مسئولانی، خطاست؛ اما این میزان از عدم درک برخی از همکاران رسانهای نسبت به کار تعدادی از همصنفانشان نهتنها قابل قبول نیست، بلکه بس دردناک و جانفرساست.
۱۱- برخی از همین دوستان، این توجیه را برای نظرشان عنوان میکنند که اگر قرار شود خبرنگاران واکسن دریافت کنند، برخی مدیران رسانهها، خود، اطرافیان و نورچشمیهایشان را در اولویت میگذارند. فرض میکنم پیشفرضتان درست است. پرسش این است که آیا از حق واکسیناسیون پاکبانها سوءاستفاده نشد؟ شهردار و مدیران شهری و مدیران حوزه سلامت امکان سوءاستفاده و حقخوری نداشته و ندارند؟ باید واکسیناسیون پاکبانها را قطع کرد یا دست سوءاستفادهکنندگان از حقوق مردم را؟
۱۲- عزیزانم! ژست قشنگی گرفتهاید. اسمش را هم گذاشتهاید «ایستادن سمت مردم». اجازه بدهید کمی انگشت اشاره را سمت خودمان بگیریم؛ یعنی سمت «رسانهها»؛ سمت ما «رسانهایها». ایستادن سمت مردم آدابی دارد که از بسیاری از آنها تهی شدهایم.
ایستادن سمت مردم آنجایی است که مطالبه خرید انبوه واکسن کرونا، پیش و بیش از آنکه در شبکههای اجتماعی و رسانههای غیررسمی و تریبونهای خارجی مطرح شود، در خروجی ما بازتاب داشته باشد. ایستادن سمت مردم آنجایی معنا مییابد که یک بار، دستکم یک بار میپرسیدیم چرا برخلاف کشورهای دیگر که واکسیناسیون عمومی را با اولویتهای سنی آغاز کردهاند، اینجا از هر قشری چند نفر را واکسن میزنند تا احتمالا از این طریق بتوانند وانمود کنند در حال واکسیناسیون «گسترده» هستند؟ سمت مردم ایستادن زمانی معنادار میشود که به عنوان خبرنگار، یک بار از خانه بیرون بیاییم و در کنار برخی از همکارانمان در لابلای کار و زندگی همین مردم چرخی بزنیم و ببینیم از چه چیزهایی درد میکشند. بله دوستان عزیز، از اتاق خواب، حرف زدن درباره ایستادن سمت مردم، خیلی راحتتر است.
۱۳- کسی آمده بی هیچ نظرخواهی و پرسوجویی از اهل رسانه، نامهای زده و سنگی را در چاه انداخته است. حالا همین نامه بهانهای برای نقد و حمله و ناسزاهای تازه به اهالی رسانه شده است. دوری در فضای مجازی بزنید؛ پُستها و پیامها و توئیتهایی را میبینید که با طعنه و کنایه میگویند کاش به ما هم مثل خبرنگارها واکسن کرونا میزدند. چنین حرکت نابخردانهای، آشی فراهم نمیکند، اما دهان ما را بدجوری میسوزاند.
حالا عدهای گمان میکنند ژست گرفتن و توئیت زدن، موج تازه ناسزاها را از رسانهها دور میکند. خیال باطل است. مدتهاست از حکومت بدوبیراه میشنویم که چرا آنطور که آنها دوست دارند، از «دستاوردهایشان» سخن نگفتهایم و از مردم هم همینها را شنیدهایم که چرا اینقدر حکومتی شدهاید.
۱۴- گزارههای بالا را اشتباه نگیرید. «واکسن همگانی رایگان» مطالبهای جدی، مهم، حیاتی و فوری است. همه ما خانواده و دوست و آشنایی داریم، کسانی که دوستشان داریم و اتفاقا خیلیهایشان در هیچ اولویتی نیستند و چشمبهراه واکسیناسیون سراسری هستند. مگر میشود آنقدر بیمروت باشیم که فقط برای رهانیدن خودمان تلاش کنیم؟ اصلا مگر پایان پاندمی نیازمند واکسیناسیون همگانی نیست؟ غرض از این نکات این است که متذکر شویم توزیع واکسن، نیازمند اولویتبندی درست، شفافیت و البته تهیه هرچه سریعتر واکسن انبوه است. اینها نیازمند مطالبهگری درست، پرسشگری بدون لکنت و دوری از زدوبندهای سازمانپسند است و راه انداختن دعواهای زرگری و گرفتن ژستهای اینچنینی، کمکی به هیچکس نمیکند.
۱۵- شنیدهاید که میگویند نباید همه را با یک چوب زد؟ حالا هم نقلِ همین است. وقتی میگوییم «واکسیناسیون اهالی رسانه»، به زعم بنده باید بین کسانی که عمدتا دورکاری کردهاند و کسانی که ماههاست بواسطه حرفهشان در معرض خطرهای مختلف هستند، تفاوت قائل شد؛ همانطور که در بین واکسیناسیون کادر درمان نیز اولویت با کسانی بود که در بخشهای مراقبت از بیماران کرونایی فعال بودند. تنها راه مراقبت از این تقسیمبندی هم نظارت و شفافیت است. همین مطالبه «شفافیت» را هم میتوانیم از خودمان آغاز کنیم تا همه بدانند چه کسی چه زمانی چه واکسنی زده است.
۱۶- بعضی حرفهای این روزها دردناک بود. صبر کردم و دیر نوشتم تا با خشم ننویسم؛ اما نمیتوانم خودم را از احساسی که نسبت به این دردها دارم تهی کنم. در این یک سال و اندی، خبرنگاری را دیدم که بواسطه حضور مدام در مراکز پرخطر، خود و خانوادهاش درگیر کرونا شدند، بستری شدند و تا پای مرگ رفتند.
عکاسی را میشناسم که از پیش از اعلام رسمی ورود کرونا به ایران، سراغ مراکز درمانی رفته بود و هنوز هم با وجود اینکه به این ویروس مبتلا شده بود، به همین روند کاری خود ادامه میدهد. تصویربرداری را سراغ دارم که آنقدر بیمارستان و مراکز درمانی و آزمایشگاه کووید و سالن تغسیل و مراسم تشییع رفته که شاید بتوان ادعا کرد هیچکدام از مسئولان ستاد کرونا به اندازه او این همه اماکن پرخطر را از نزدیک ندیده باشند. او هم، خود و خانوادهاش درگیر کرونا شدند.
عکاسی را میشناسم که از نگرانی کرونا کارش به روانپزشک کشید اما حاضر نشد خانهنشین شود و به تهیه گزارشهای میدانی ادامه داده است. وقتی چهره مشهور یا محبوبی پر میکشد، وقتی جایی سیل و زلزله میآید، وقتی جشنوارهای برگزار میشود، وقتی میخواهیم از شلوغی بیمارستانها و تلاشهای کادر درمان صحبت کنیم، وقتی میخواهیم از سفرهای نوروزی انتقاد کنیم، وقتی میخواهیم از وضعیت بازگشایی مدارس در مهرماه سال قبل مطلع شویم، در همه این موارد به عکسها و ویدئوهایی استناد میکنیم که از دل ماجرا تهیه شده و برای تهیه و انتشار آنها خطرات زیادی به جان خریده شده است.
این روزها به موسم انتخابات نزدیک میشویم و همین مساله، نشستها و دیدارهای و مراسم مختلفِ جمعی را افزون کرده است. گاهی به عکسهای این نشستها نگاهی بیندازید. صندلیهایی را میبینید که برای حضار و خبرنگاران با رعایت فاصلهگذاری تعبیه شدهاند؛ اما در انتهای سالن انبوه تصویربردارانی را میبینید که گوش به گوش یکدیگر پشت دوربینهایشان ایستادهاند. آنجا دیگر خبری از فاصلهگذاری نیست. سخت است ماهها در کنار چنین نیروهایی کار کنی و چشمت را بر نادیدهگرفتنها و انگزدنها ببندی؛ اما باید بپذیرم که وقتی برخی همکارانمان چنان کردهاند، دیگران با ما چنین نکنند.
۱۷- تلاش میکنم اندکی خوشبین باشم و مانند برخی همکاران، اینگونه به ماجرا نگاه نکنم که چنین توئیتها و هشتگهایی برای خوشآمد این و آن است. بنابراین سعی کردم فرض را بر این بگیرم که همه این بحثها حاصل ناآگاهی و اشتباه گرفتنِ ماجرا بوده است (البته به عقیده من). اما از همه این بحثهای بالا که بگذریم، یک نکته دیگر باقی مانده که نمیدانم باید به آن خندید یا گریست!
دوستان و همکاران! دقیقا درمورد دریافت نکردنِ کدام واکسن حرف میزنید؟! در جایی که واردات واکسن را از نیمه بهمن آغاز کرده و حالا بعد از سه ماه، تعدادی از اعضای کادر درمان را میشناسم که هنوز واکسینه نشدهاند؛ در جایی که تا امروز میزان کل واکسنهای تزریقشدهاش کمتر از دو درصد جمعیت کل کشور و تعداد کسانی که هر دو دوز را تزریق کردهاند، اندکی بیش از سهدهم درصد است و در جایی که هنوز معلوم نیست واکسیناسیون اکثریت جمعیتش تا چه زمانی بالاخره انجام خواهد شد، دعوا بر سر واکسن، کمی مسخره کردنِ خودمان نیست؟ اصلا کسی دیده وزیر بهداشت و ستاد کرونا جوابی به آن نامه کذایی داده باشند؟! عزیزانم! شنیدهاید که میگویند در این قبری که بالاسر آن گریه میکنید، مردهای نیست؟ حالا به لطف شما، ما پا را فراتر گذاشتهایم و نه فقط گریه که داریم دعوا میکنیم؛ دعوا بالاسر قبری که مردهای ندارد.