۲۵ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۸۴۸۸۲
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۳ - ۲۸-۰۲-۱۴۰۰
کد ۷۸۴۸۸۲
انتشار: ۱۸:۴۳ - ۲۸-۰۲-۱۴۰۰

خیام و جهان غرب

امروز ۲۸ اردیبهشت ماه روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری است؛ درباره خیام و جهان غرب مطالب گوناگونی نوشته شده که در ادامه و از دریچه کتاب «ادبیات ایران در ادبیات جهان» به گوشه‌ای از آن پرداخته شده است.

خیام

به گزارش ایسنا خواجه امام حجه‌الحق، حکیم ابوالفتح(ابوحفص) عمر ابن ابراهیم مشهور به خیام(خیامی) نیشابوری، فیلسوف، ریاضی‌دان، منجم و شاعر ایرانی در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است. مولد و منشا و اصل او نیشابور بود.

ملکشاه به او احترام می‌گذاشت ولی رابطه سنجر با او خوب نبود زیرا سنجر در کودکی به آبله مبتلا شده بود و خیام نزد او رفت و بیرون آمد. وزیر، مجیرالدوله، از خیام پرسید: او را چگونه یافتی و به چه چیز علاجش کردی؟ امام گفت: این کودک مخوف است. خادم حبشی این سخن بشنید و به سنجر رسانید. وی چون از آبله برست، بغض امام را در دل گرفت.

وی در ترتیب رصدخانه ملکشاهی و اصلاح تقویم همکاری داشت. وفات او بین ۵۰۶ و ۵۳۰ (هجری قمری) اتفاق افتاده است. از آثار او می‌توان «جبر و مقابله»، «رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات»، کتاب «اقلیدس»، «رساله فی ‌الاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما»، «لوازم‌الامکنه» و رباعیات را نام برد.

تاثیر خیام بر غرب

نام خیام را اولین بار توماس هاید، استاد دانشگاه آکسفورد، در کتاب «تاریخ ادیان» و به زبان لاتین به کار برد. زمانی که بحث تقویم جلالی مطرح بود، نام خیام در ضمن نام هشت تنی که در تالیف و ساختار تقویم یاد شده دخیل بودند، آورده شده است که در آن وفات خیام را در سال ۵۱۷ ق، ذکر کرده بودند.

در سال ۱۷۴۲ میلادی ژرالد مییرمن هلندی نامی از کتاب «جبر و مقابله» خیام را به میان می‌آورد که ظاهرا جزو کتاب‌هایی بوده که شخصی به نام وارنر آن‌ها را وقف کرده بود.

این کتاب توجه اصحاب علم را به خود جلب کرد. گیبن، صاحب کتاب «تاریخ افول و انقراض امپراطوری روم»، زمانی که از عصر ملکشاه سلجوقی سخن به میان می‌آورد، پیرامون گاه‌شماری نیز مطالبی را می‌آورد که البته در آن میان نامی از خیام نیست اما بعد از او کسانی که بر کتاب یاد شده حاشیه و توضیح نوشته‌اند، نام منجمان روزگار ملکشاه را آورده و از خیام نیز اسم برده‌اند.

اِلفینستن در کتاب «وصف کابل» پیرامون پیروان خیام در کابل مطالبی می‌آورد. ژوزف فون هامر نیز در کتابی که به سال ۱۸۱۸ در وین منتشر کرد چند ترجمه از رباعیات خیام را در آن آورد. جیمز فریزر نیز در سفرنامه خود مطالبی پیرامون خیام نوشته‌ است. او توصیفی از امامزاده محروق به دست می‌دهد و می‌گوید «نزدیک به این بنای بزرگ محوطه کوچکی واقع است که در آن عمر خیامی(keyoomee) آسوده است. او شاعری بود که در عصر نظام‌الملک، وزیر اعظم سلطان بزرگ سلجوقی، ملکشاه، می‌زیست».

در سال ۱۸۳۴ میلادی یک خاورشناس فرانسوی به نام سدیو در کتابخانه سلطنتی فرانسه جزوه‌ای پیرامون «جبر و مقابله» با نام خیام یافت.

استاد دیگری به نام لیبری در همان کتابخانه، نسخه کامل‌تری از «جبر و مقابله» خیام به دست آورد. دو نسخه یاد شده با نسخه چاپ لیدن اساس کار دکتر وُپکه گردید تا این کتاب را به زبان فرانسه منتشر نماید. وُپکه در کتاب خود از خیام سخن به میان آورده است. البته ماخذ او در این کار «تاریخ‌الحکما»ی قفطی است. او _ به نقل از تاریخ یاد شده_ خیام را «مردی منفور ولیکن منجمی بی‌نظیر، شاید کافر و فیلسوفی طراز اول» معرفی می‌کند.

در سال ۱۸۵۷ میلادی بینینگ، جهانگردی که به ایران سفر کرده بود، روی دیوارهای تخت جمشید یک رباعی از خیام دید و به همین سبب در گزارشی از سفر خود که در یکی از مجله‌های همان زمان نوشت، نام خیام را به همراه این دوبیتی آورد:

آن کاخ که بر چرخ همی زد پهلو
شاهان همه بر درش نهادندی رو/
دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای
بنشسته و می‌گفت که کوکو کوکو

اولین بار پروفسور کاول از روی نسخه موجود در کتابخانه بادلیان در آکسفورد یک نسخه از رباعیات خیام تهیه کرد و در اختیار فیتز جرالد قرار داد. در ژوئن سال ۱۸۶۳ نیز نسخه دیگری از نسخه کتابخانه انجمن آسیایی، استنساخ و برای فیتز جرالد ارسال کرد.

فیتز جرالد در سال ۱۸۵۸ میلادی ترجمه رباعیات خیام را به فرجام آورد. ابتدا آن را برای چاپ به مجله‌ای به نام «فریزر» داد ولی مدیر مجله ترجمه او را لایق ندانست و چاپ نکرد. در سال ۱۸۵۹، فیتز جرالد ۲۵۰ نسخه از آن را چاپ کرد و نزد یک کتابفروش قرار داد تا بفروشد. در سال ۱۸۶۲ از روی چاپ یاد شده در مَدرَس هندوستان چاپ دیگری کردند که در اختیار دوستداران شعر و ادب قرار گرفت.

افراد سرشناس در زمینه رباعیات، ترجمه جرالد را مطالعه و چنان استقبال کردند که آوازه آن همه جا را گرفت. جیمز لاول در این باره این گونه نوشت:

این مرواریدهای افکار در دریای فارس پرورده شده بود،
هر یک از ایشان لمعانی ملایم داشت چون بدر تمام/
غواص عمر، آن همه را از بستر ایشان بیرون کشید،
فیتز جرالد آن‌ها را گرفته به رشته انگلیسی کشید

تنیسن نیز در شعری خطاب به فیتزجرالد چنین نوشت:

...سرود زرین شرقی،
که از آن ترجمه‌ای به انگلیسی
به از این ترجمه بهشتی نمی‌شناسم؛
سیاره‌ای همقدر آن خورشید
که برونش داد، آن کافر عظیم
آن عمر شما...

در سال ۱۸۶۷ ڑان باتیست نیکلای، کنسول فرانسه در ایران، نسخه جدیدی از رباعیات خیام را منتشر کرد. این نسخه زمانی که به دست فیتز جرالد افتاد، از آن چیزهای جدیدی آموخت و سبب شد تا فیتز جرالد نسخه جدیدتری ترجمه کند و با دستکاری‌هایی در ترجمه های قبلی در سال ۱۸۶۸ با ۱۱۰ رباعی منتشر سازد.

ارنست رنان که خود فیلسوف ناموری بود، با خواندن رباعیات خیام ترجمه نیکلا چنان تحت تأثیر قرار گرفت که مقاله مبسوطی پیرامون رباعیات خیام در مجله آسیایی فرانسه به چاپ رسانید. البته رنان آنگونه که باید خیام را نشناخته بود چرا که او به ترجمه نیکلا توجه داشت و ترجمه نیکلا هم یک ترجمه سطحی بود. در صورتی که فیتز جرالد خیام را خیلی خوب درک کرده بود و تفکر او را در هستی‌شناسی دریافت نموده بود  و بالاخره فیتز جرالد در ۱۴ ڑوئن ۱۸۸۳ میلادی جان به جان آفرین سپرد.

ترجمه جرالد از رباعیات خیام به سرعت مرزها را در نوردید و خیلی زود سراسر دنیا از آن آگاه شد و روز به روز بر شهرت او افزوده شد. باید گفت همان قدر که عمر خیام در جهان شهرت دارد ، فیتز جرالد نیز دارد. در حقیقت شهرت هر یک مدیون دیگری است چرا که اگر فیتز جرالد نبود خیام نمی‌توانست تا این اندازه اقبال عامه را به خود جلب کند.

در آلمان نیز روکرت، شاعر شهیر، در سال ۱۸۷۴ میلادی کتابی در دستور زبان تالیف کرد و چند رباعی از خیام در آن آورد. امرسن نیز مقاله‌ای با عنوان «ادبیات و اهداف اجتماعی» پیرامون شعر فارسی دارد، در آنجا از عمر خیام یاد می‌کند.

بنجامین که مدتی سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران بود، کتابی با نام «ایران و ایرانیان» دارد که در واقع می‌توان آن را سفر نامه او تلقی کرد. در قسمتی از این کتاب راجع به دین ایرانیان و خاصه اسلام صحبت می‌کند و در همین کتاب نیز از خیام با توجهی خاص یاد کرده و تلویحا به کفر و ایمان پرداخته است. در سال ۱۸۹۲ گروهی از دوستداران خیام در لندن باشگاهی را به نام باشگاه عمر خیام تشکیل دادند و در سال ۱۸۹۳ چند شاخه گل سرخ از گل‌هایی که بر سر مزار خیام روییده بود به لندن آوردند و در کنار فیتز جرالد کاشتند. کنار گل‌ها لوحی قرار دادند که روی آن نوشه شده بود(این باغ گل سرخ که در باغ کیو پرورده شده است و تخم آن را ویلیام سیمپسن از سر قبر عمر خیام در نیشابور آورده بود، به دست چند تن از هواخواهان ادوارد فیتز جرالد از جانب انجمن عمر خیام غرس شد در هفتم اکتبر ۱۸۹۳).

جهانگرد دیگری به نام ییت از مزار خیام در نیشابور دیدن کرده بود و در گزارش خود نسبت به بی‌توجهی اهالی آن دیار(نیشابور) به خیام مطالبی آورده بود. او در گزارش خود نوشته بود هیچگونه راهنما یا علامتی که نام خیام بر او باشد، وجود نداشت.

ادوارد براون و خیام

براون در تاریخ ادبیات خود معتقد است که تا سال ۱۸۹۷ اطلاعاتی که پیرامون خیام به دست می‌آید بیشتر از تذکره‌ها است و نمی‌تواند سندیت داشته باشد. در همین سال والنتین ژوکوفسکی مقاله‌ای به نام «عمر خیام و رباعیات سرگردان» منتشر کرد. این مقاله که به زبان روسی بود، به منظور بزرگداشت بیست و پنجمین سال اشتغال بارون ویکتور روزن به استادی زبان عربی در دانشگاه سنت پترزبورگ بود.

دکتر دنیسن راس این مقاله را از روسی ترجمه کرد و در جلد سی ام مجله «انجمن سلطنتی آسیایی»، صص۳۶۶-۳۴۹، منتشر ساخت  دنیسن همچنین مقدمه‌ای بر ترجمه فیتز جرالد از رباعیات خیام نوشت و در آن به نکات مهم مقاله ژوکوفسکی اشاره کرد و در سال ۱۹۰۰ میلادی آن را منتشر ساخت.

تئوفیل گوتیه، از شاعران با ذوق فرانسه، در ماجرای خاصی شیفته خیام می‌شود. گوتیه نیز ترجمه نیکلا را خواند و پسندید و با این که از فلسفه آگاهی نداشت، توانست بهتر از خود نیکلا خیام را بشناسد «مستی خیام، مستی عاشق در برابر معشوق است، او مست می‌شود تا خدا را بهتر بشناسد زیرا از میان همه وسایلی که برای ایجاد وجد و شوق در انسان به کار می‌رود، باده هنوز طبیعی‌ترین آن‌هاست...».

گوتیه، رباعیات خیام را در ناپایداری جهان، به نثری بلیغ و فصیح، چنین ترجمه کرد «چقدر زیباست! چه احساس عمیقی از نیستی انسان‌ها و اشیا و چقدر هوراس، شاعر رومی، با شعار عامیانه‌اش که می گفت "خوش باش" از خیام و فریاد دردناکش که می‌خواهد در باده و مستی، درد هستی و حتی خویشتن را فراموش کند، به دور است! هرکز شاعری حقارت انسان را در برابر ابدیت، بدین زیبایی و فصاحت و با احساسی چنین عمیق بیان نکرده است».

ترجمه فوق را با این رباعی خیام مقایسه کنید:

چون عهده کسی نمی‌شود فردا را /حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش به نور ماه ای ماه که ماه/بسیار بتابد و نیابد ما را

با وجود اینکه گوتیه خیلی دیر با خیام آشنا شد و شعر خیام آن گونه که باید در شعر او بازتاب نداشت ولی توانست خیام را از یک نگاه خاص به دوست‌دارانش بشناساند.

موریس بوشور، شاعر و نمایش نامه‌نویس فرانسوی، نمایش نامه‌ای را با نام "رویای خیام" در سال ۱۸۹۲ میلادی روی صحنه آورده و در آن گفته بود که "من یکی از پیروان خیام هستم". در بین دیگر شاعران فرانسه می‌توان از ژان لاهور نام برد که عمیقا رباعیات خیام را مطالعه کرده بود و البته در این راه از ترجمه‌های نیکلا و آثاری که بوشور پیرامون خیام نوشته بودند نیز بهره گرفته بود.

او سعی داشت برای خیام فلسفه‌ای بسازد که در خور مقام این شاعر بزرگ ایرانی باشد. به همین دلیل سوال‌هایی را از جمله عشق و مرگ، سرود خداشناسی، پیروزی مرگ، سکوت مردگان و پایداری مطرح کرد و سعی داشت تا به آن‌ها پاسخ گوید.

اما در نتیجه تفکر خیام را در یک قالب فلسفی طوری توجیه کرد که این عالم پر از رنج و خستگی و درد است و برای اینکه کمتر به آن بیاندیشیم و از کنار این گریوه هزارتو به آرامی گذر کنیم و به دیار مرگ رهسپار شویم، بهتر است "با عشق و رویا لحظه‌های تلخ زندگی را شیرین سازیم".

این نوشتار برگرفته از بخش "خیام و جهان غرب" کتاب «ادبیات ایران در ادبیات جهان» تالیف دکتر امیر اسماعیل آذر است.

ارسال به دوستان