عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در این چند روز که جامعه و افکار عمومی در شوک جنایت و در واقع جنایات پدر و مادری هستند که ابتدا نامشان به خاطر قتل پسرشان – بابک خرمدین، کارگردان – بر سر زبانها افتاد و بعد معلوم شد دختر و داماد خود را هم کشته و قطعهقطعه کردهاند، جدای جنبههای اجتماعی موضوع و از حیث رسانهای دلم برای گزارشی به قلم محمد بلوری هم تنگ شده است و بیشتر به خاطر عنوانی که برای این ماجرا ابداع میکرد.
هنوز ندیدهام وشاید هم در 85 سالگی چند سطری برای نشریهای یا تارنمایی نوشته باشد اما منظور آن گزارشهای گرم با قابلیت تبدیل به فیلم سینمایی و عنوانهایی است که به قاتلان میداد و تیتر مطبوعات و ورد زبانها میشد و مشهورتر از همه هم «خفاش شب» برای غلامرضا خوشرو.
دوست داشتم بدانم به خرمدینِ پدر که پسر کارگردان خود را کشته و با همدستیِ همسرش مُثله کرده چه لقبی میداد و روز بعد که باخبر میشد داستان محدود به فرزند کارگردان – بابک خرمدین- نیست و اعتراف کردهاند که پیشتر ابتدا داماد خود ( فریبرز) را کشتهاند، بعد دخترشان آرزو و سرانجام بابک را چه مینوشت.
بی تردید زادروز آقای بلوری مناسبت بهتری بود برای یاد او تا اتفاقی این گونه. ولی چند روز قبل که مطلبی دربارۀ این قتل نوشتم (از داس رومینا تا ساطور پدر و مادر بابک خرمدین) و میخواستم عنوانی خاص هم برای ابداع کنم و نتوانستم، بیشتر دانستم که محمد بلوری چه هنرمندانه این عنوانها را انتخاب میکرد.
نخست میخواستم او را «قصاب اکباتان» لقب دهم و بعد با خود گفتم وقتی این اتفاق در هر منطقۀ دیگر هم امکان وقوع داشته چرا باید بر «اکباتان» تمرکز کنیم؟ جدای آن، قصابی هم شغلی دیرپا و اتفاقا مورد اعتماد است و شنیدهام در برخی محلات و پس از گرانشدن گوشت قصابها با همکاری نیکوکاران هوای بی بضاعتها را دارند هر چند که خیلیها سراغ گوشت نمیروند و نان جای آن را گرفته است!
با این حال استفاده از کلمۀ «قصاب» برای جنایاتی از این دست و خصوصا در دنیای سیاست، سابقه دارد و مشهورتر از همه «قصاب بالکان» برای «اسلوبودان میلوشویچ» رییس جمهوری سابق یوگسلاوی یا «قصاب صبرا و شتیلا» برای «آریل شارون» نخست وزیر سابق اسراییل یا «قصاب ایران» برای «غلامعلی اویسی» به خاطر کشتار 17 شهریور 1357. با این اوصاف اگر برای اکبر خرمدین از تعبیر «قصاب اکباتان» استفاده کنیم نباید به ساکنان اکباتان بربخورد چون این قصاب میتوانست هر جای دیگری زندگی کند و حتی همسایۀ همین نویسنده و ساکن واحد مقابل ما باشد و چه خوب که نبود!
بر سر عنوان «قصاب» اما میتوان مناقشه کرد ولو اکنون «سوپر گوشت» جای آن را گرفته باشد.
البته در این صورت هم باز نام خاص مقتول که یادآور سردار ایرانی است چه میشد و طنز تاریخ را ببین که قاتل گفته چون از خلفای عباسی بیزار بوده و نام خانوادگیشان هم خرمدین، پسر را بابک نام گذاشته اما خود مثل آنها بابک خرمدین را مثله کرده است!
غرض اما بیشتر یادی است از محمد بلوری و یادآوری کتاب خاطرات او. روزنامهنگاری که پس از ۶۰ سال فعالیت در عرصه مطبوعات به «پدر حادثهنویسی ایران» شهرت پیدا کرده و با این که در این زمینه تحصیلات آکادمیک نداشت هم قبل و هم بعد از انقلاب معاون سردبیر و عضو شورای سردبیری روزنامه «کیهان» شد. همچنین یکی از درخشان ترین دورههای کاری او دبیری گروه حوادث روزنامه «ایران» از سال 1373 تا 1381 است به گونه ای که این صفحه را برای مخاطبان جذاب کرده بود.
تعابیری چون «قتلهای زنجیرهای» و «خفاش شب» مربوط به همین دوره و زادۀ ذهن روزنامهنگاری است که معتقد است «خبرنگار حوادث باید یک شخصیت ثانویه هم داشته باشد. شخصیتی که بتواند قتلها و جنایات را روایت کند».
کتاب خاطرات او از همه نظر خواندنی است و برای روزنامه نگاران آموزش تکنیک و فن حادثهنویسی.
اه اه اه