عصر ایران؛ مرضیه حسینی- کنار بستنیفروشی ایستادم تا کام تلخشده از گشت آن روز بعد از ظهرم را شیرین کنم، تا بغضهای گرهخورده در گلویم، با سرمای بستنی لیز بخورد و پایین برود.
خواستم خودم را به تجاهل بزنم و به اندازه بستنی خوردنی، جهنمی را که از آن آمده بودم فراموش کنم، جهنم زبالهها را، آن اتاق کثیف 10 نفره را که در گوشه و کنارش نمور و تاریکش، 50 بچه درهم میلولیدند.
خواستم فراموشکنم، چشمهاشان اما نگذاشت، دستها و صورتهای سیاه شده از ضایعات زبالهشان، خسته بود. خسته و بیحوصله، با گوشۀ نایلونی که از سطل زباله آویزان بود بازی میکردند و زُل زده بودند به شیر پسته، به نارنجی آب هویج، به قله کرم کاکائویی بستنی. کنارشان نشستم، کنار همان گونی زبالهای که چند برابر قد و وزنشان سنگین بود. بستنی را که تعارف کردم، لبخند زدند؛ خندیدند و غم دنیا در دلم ریخت. لبهاشان میخندید چشمهاشان اما نه. خندهشان ویرانم کرد، حتی بیشتر از آن انگشت از سرما قرمز شدۀ بیرون زده از کفشهای پارهشان.
محروم از تجربه کودکی
12 ژوئن برابر با 22 خرداد، روز جهانی مبارزه با کار کودکان است. بر اساس گزارش سازمان بینالمللی کار (ILO) سالانه بیش از 215 میلیون دختر و پسر در جهان به جای آنکه از حق آموزش و پروش، بهداشت و سرخوشیهای های کودکانه بهرهمند باشند، به کار وادار میشوند. زبالهگردی یکی از مهمترین و سختترین اَشکال کار کودک است.
کاری که ضمن تقابل با موازین حقوق بشر، و حقوق شهروندی، یکی از بارزترین مصادیق خشونت علیه کودکان به حساب می آید. این گزارش -مبتنی بر مشاهدات میدانی از زیست کودکان زبالهگرد- میکوشد گوشهای از تجربۀ تلخ کودکی در میان کودکان زبالهگرد را به تصویر کشد.
کودکان زبالهگرد به دلایل شرایط زیستی، در کانون زنجیرهای از نابرابری و ستم قرار دارند. بر اساس دادههای پژوهش "یغمای کودکی" که در سال 98 منتشر شده، میانگین سن کل زبالهگردها 18.1 و میانگین سن کودکان زبالهگرد 14.2 سال است. همچنین 2 درصد از زباله گردها زیر 10 سال، 23 درصد 11 الی 14 سال، 30 درصد 15 تا 17 سال، ۳۵ درصد 18 تا 24 سال و 10 درصد 25 سال و بیشتر سن دارند.
مفهوم کودکی درجمعیت زبالهگردان مهاجر، چه از حیث شاخصهای سنی و چه از منظر تاثیر تجربیات دردناک و مخرب که تناسبی با سن کودک ندارد، به کلی دگرگون شده است.
تصور کنید کودک زبالهگرد 8 ساله را که به جای کسب مهارتهای ضروری متناسب با سن مانند آموزش، خودآگاهی، ورزش، بازی و همچنین قرار گرفتن در فرایند اجتماعی شدن، مجبور است بار تأمین معاش خانواده را دور از آنها بر دوش کشد، ناچار است فعالیت بدنی سنگین و غیر متناسب با سن خود انجام دهد و با افراد و گروههای غیر همسن خود معاشرت کند و کودکی او محروم از محیط های اجتماعی موجد رشد، به دور از خانواده، محروم از آموزش و با قرار گرفتن در معرض محیط های آلوده سپری میشود.
مرحله سنی ۱۱ تا ۱۸ سالگی نیز که می بایست به هویت یابی، پیشرفت تحصیلی، تعریف و مشخص کردن اهداف شخصی و رسیدن به بلوغ جسمی بینجامد، در میان کودکان و نوجوانان مهاجر افغانستانی، به انجام وظیفه زود هنگامِ تامین معیشت خانواده آن هم به دشوارترین و پرخطرترین شکل، میگذرد.
در چنین شرایطی، کودک بدون تجربه کودکی و نوجوانی به بزرگسالی پرتاب می شود و تمامی مسئولیتهای یک فرد بزرگسال، از قبیل تامین معاش و سرپرستی خانوار را تجربه میکند که این پدیده میتواند به ترک تحصیل، ازدواج زودهنگام و بروز اختلالات جدی در فرایند رشد او منجر شود.
کزار، ایدز، هپاتیت، گال
رشد جسمانی از اولین مولفههای رشد کودک است که میتواند بر زمینههای دیگر از جمله رشد ذهنی و رشد هیجانی کودک تاثیرگذار باشد. تغذیه نامناسب در کودکی میتواند سیستم ایمنی بدن، تراکم استخوانها و ضعف در سایر مولفههای سلامت جسمی را تحت تاثیر قرار دهد. کودکان زباله گرد برای تامین انرژی لازم جهت انجام فعالیتهای مستمر بدنی به تغذیه مناسب نیاز دارند، در حالی که به دلیل فشار ناشی از جمع آوری حجم بالایی از زباله در طول شبانه روز، ساعات زیادی گرسنه میمانند و همچنین دسترسی به هرم تغذیه مناسب ندارند.
کودکان کار از حیث بهداشت و سلامت در وضعیت بسیار وخیمی به سر میبرند و سلامتی آنها و بدنهای در حال رشدشان به دلیل زندگی مدام در زبالهها و قرار گرفتن در معرض انواع آلودگی به بیماری هایی، چون امراض خود ایمنی، آسم، بیماریهای چشمی، پوستی، گوشی و ... دچار میشود. به ویژه اینکه آنها از تجهیزات ایمنی کار مانند ماسک و دستکش برخوردار نیستند و بدنشان مستقیم با زباله در ارتباط است. تماس با اجسام تیز و برنده، جراحت زخم، عفونت، هپاتیت، گال، ایدز، کزاز از دیگر بیماریهایست که سلامت و جان کودکان زباله گرد را به خطر میاندازد؛ مخصوصا اینکه هزینههای بالای درمان و نداشتن بیمه باعث شده به دکتر مراجعه نکنند و از همان آشغالها تکه پارچهای پیدا کرده و روی زخمشان ببندند.
قند را که توی آب میزنیم سیاه میشود!
خطری دیگری که سلامتی کودکان زباله گرد را تهدید میکند، شرایط محل سکونتشان است. این سکونتگاههای حاشیهای و غیر رسمی فاقد امکانات اولیه بهداشتی است و در کنار تلی از زباله قرار دارد. آنها به آب سالم دسترسی ندارند و از تانکرهایی که گاه در تابستان آبشان میگندد استفاده میکنند. نوشیدن آب آلوده آنها را در معرض ابتلا به بیماری هایی، چون کرم روده، حصبه و سایر بیماریهای عفونی قرار میدهد.
کودکی که در یکی از کلونی های بازیافت زباله زندگی می کند می گوید: « آب آشامیدنی ما اینقدر کثیف است قند توش می زنیم مشکی میشه».
کم بودن امکان استحمام، مجاورت در تلی از زباله که محل تجمع حشرههایی است که به دلیل نشستن بر مدفوع انسان قابلیت انتقال انواع بیماری را دارند، از دیگر خطراتی است که سلامت، کودکان کار را تهدید میکند. نبود وسایل گرمایشی در زمستان نیز سرما خوردگی و ذات الریه و درد استخوان را برای کودکان به همراه دارد. بیماریهای دیگری از جمله انحراف ستون فقرات، خارج شدن مهرهها از شکل طبیعی و سردردهای متوالی نیز در کمین کودکان زباله گرد است.
در کنار تمام این دشواری ها، تا ۱۴ ساعت کار سنگین و بی خوابیهای مکرر جسم کودکان را شدیدا دچار فرسودگی کرده است. تمام این عوامل اثرات مخربی بر رشد ذهنی و جسمی کودک دارد.
ترسی که تمام نمی شود
کودکان زباله گرد علاوه بر مشکلات جسمی، درگیر اختلال های روحی و روانی نیز هستند. دوری از خانواده و منابع عاطفی دیگر، ترس و استرسهای مدام حین کار، فشار مسئولیتهای غیرمتناسب با سن و قرار داشتن مدام در معرض آزارهای جسمی و کلامی، تاثیرات مخربی بر امنیت و سلامت روان آنها دارد. ترس به عنوان یکی از هیجان های منفی و مخرب، همواره با کودکان زباله گرد همراه است، ترس از دستگیری، ترس از رد شدن از مرز از طریق راههای پر خطر، ربودن کیسه توسط شهرداری، تخریب سکونتگاه توسط نهادهای رسمی، ترس از آزار در خیابان.
این ترسها در کنار تجربه و تحمل انواع محرومیت ها، تاثیر منفی بر رشد ذهنی کودک و سیستم ایمنی او دارد. کودک زباله گردی در خصوص ترس مدام از خراب شدن سکونت گاهشان گفت: «اشراف آباد رو خراب کردن در حدود ۱۱۰ نفر در ۶۰ تا اتاق بودیم، شهرداری با لودر از وسط زندگیمان گذشت، میخواستند رد مرزمان کنند ما فرار کردیم و بقیه رو دستگیر کردند»
یک سال است مادرم را ندیدهام
رشد کودک در جنبههای مختلفی نمایان میشود که اولین و اصلیترین آن در سالهای اولیه زندگی و در رشد عاطفی شکل می گیرد. رشد عاطفی مستلزم ارتباط تنگاتنگ و مستمر کودک با مادر و مراقبان اولیه است که میتوانند حس امنیت کودک را به خوبی تامین کند.
بخش بزرگی از کودکان زباله گرد به سبب دوری از خانواده به دلیل مهاجرت زودهنگام، خلا عاطفی عمیقی را تجربه میکنند. کمبود عاطفی در این کودکان و جدایی از منابع حمایتی در کنار ظاهر شدن در نقش حامی اقتصادی خانواده به صورت زودهنگام، رشد عاطفی این کودکان را شدیدا دچار اختلال می کند. کودکان ۸ تا ۱۲ ساله تنها سالی یکبار موفق به دیدن مادر و خانوادشان میشوند. مهاجرت غیرقانونی، مسیرطولانی و دشوار و هزینههای بالای عبور از مرز دلایل این دوری است.
حس امنیت و اعتماداولین شرط رشد عاطفی کودک است، کودکان زباله گرد مهاجر اما به دلیل جنگ و ناامنیهای اقتصادی و اجتماعی بی اعتمادی را در سالهای اولیه زندگی خود تجربه می کنند، آنها همچنین به دلیل رویارویی با هیجانات منفی به طور پیوسته احساس عدم امنیت دارند.
زبالهگرد ۱۷ سالهای در خصوص تجربه مهاجرتش میگوید: «۳۰ تا بودیم که توی یه مزدا چپیده بودیم بعضیا تو راه مردن یا کشته شدن کلا شانس سالم و زنده رسیدن کمه» زباله گرد ۱۲ سال دیگری در خصوص شرایط بد محل زندگیشان گفت: «شبها سرده پتو اندازه کافی نداریم بخاری هم نداریم گاز رو هم نمیشه روشن کرد پارسال روشن کردیم چند نفر خفه شدن و مردن»
کودکان زبالهگرد از امنیت روانی نیز محرومند، تجربه مدام هیجانات ناخوشایندی، چون غم، شرم، نفرت و ترس، امنیت روانیشان را با چالش مواجه میکند. کودکی میگوید: «آخر شبها مشروب خوارها میان و اطراف محل زندگیمون پرسه میزنن، فحش میدن و میگن افغانی، مارا با لگد میزنن ما خیلی میترسیم» کودکان زباله گرد به دلیل عدم حمایت قانونی، نداشتن اوراق هویت، از دست دادن کار و توقیف بار از امنیت اقتصادی هم برخوردار نیستند. کودکی میگوید: «اگر دستگیرمان کنند پول و هرچی که داریم را میگیرند».
تجاوز اصلا چی هست؟
اضطراب و تجربه خشونت رشد اجتماعی کودکان کار را دچار تخریب می کند. این کودکان در معرض خشونت، رفتارهای خشونت آمیز را از جامعه میآموزند، سوی دیگر ماجرا اما غرق شدن در انزوای اجتماعی است. کودکی که در خیابان تحقیر شده، کتک خورده و ترسیده ممکن است دوری کردن و انزوای اجتماعی را انتخاب کند.
خشونت جسمی آشکارترین نوع خشونت علیه کودکان است. آنها مدام در معرض دعوا، ضرب و شتم و دستگیری به وسیله نهادهای رسمی هستند.جمال، کودک ۱۲ سالهای است که با مردهای میانسال بر سر سطل آشغال دعوا کرده و چاقو خورده است، کودک دیگری درباره تجربه خشونتش میگوید: « گاهی یک مأمور شهرداری دنبال مون میکنه با موتور و ماشین، هرجا بریم میان. ول نمیکنه. آشغال هامون رو میگیرن یا مجبورمون میکنند آشغال تمیز کنیم»
خشونت جنسی یکی از دردناکترین و پرتکرارترین خشونتهایی است که کودکان زبالهگرد تجربه میکنند. بخش بسیار دردناک ماجرای آزار یا تجاوز به کودکان زبالهگرد این است که وقتی با کودکان 6 تا10 ساله زبالهگرد صحبت میکنی، درمییابی نمیدانند تجاوز چیست و فکر میکنند آن اتفاق تلخ، بخشی از کارشان است! این تصور از آن رو ایجاد شده که یک کودک زباله گرد در ابتدای شروع به کار و در طول اقامت در کلونی های تفکیک زباله و حتی در خیابان، مکرر مورد تجاوز قرار میگیرد و به همین دلیل تصور میکند این حس ناخوشایند و آزار دهنده نیز جزئی از سختی کار است.