عصر ایران؛ سجادبهزادی*- در آخرین گزارش از روزنامه "وال استریت ژورنال" آمریکا، امکان سقوط کابل تا شش ماه دیگر محتمل است و در برابر برخی کارشناسان دیگر، این خطر را تا یک سال دیگر برآورد کرده اند.
بیش ازیک دهه از جنبش های اعتراضی که به بهارعربی مشهور شد گذشته است و دنیا شاهد تغییر چندین رژیم خودکامه بوده است. اما در افغانستان اتفاقی برعکس در حال رخ دادن است ویک رژیم خودکامه و بنیادگرا، با چنگ ودندان در آستانه بازگشت به قدرت دوباره است.
طالبان تلاش می کند درسال ۲۰۲۱ /۲۲ به جای یک دولت قانونی و دمکرات منشی بنشیند که بیش از یک دهه مورد حمایت ایالات متحده آمریکا بعنوان بزرگترین قدرت جهانی بوده است.
اگر پیش بینی روزنامه "وال استریت ژورنال" درست از آب در بیاید و کابل سقوط کند؛ این اتفاق چه مفهومی از منظر جهانی خواهد داشت؟
اگر کابل سقوط کند این نظریه که در عصر جهانی شدن و "گلوبالیسم"، حکومت های بنیادگرای خودکامه دیگر جایگاهی در قدرت نخواهند داشت، تئوری شکست خورده تلقی خواهد شد.
اینکه در قرن ۲۱، دولتی روی کار خواهد آمد که همچنان دست ها را قطع می کند وحتی سرها را می برد و از سویی با دیگر سران کشورها مذاکره و مراوده دارد؛ طنز تلخی است که جهان آن را در پهنه سیاست خود رونمایی کرده است ومهره ای برای اهداف سیاسی آنها شده است.
اگر کابل سقوط کند دمکراسی هم محک می خورد. محک دمکراسی میان تضارب آراء گروه هایی خواهد بود که از یک سو دمکراسی افغانستان را وارداتی می دانند و آن را مذمت می کنند و گروه های دیگری که این شقه از دمکراسی را الزاما معیوب نمی دانند و آغازی برای تقویت کانون های مدنی توصیف می کنند.
عده ای بر این باورند حتی اگر ابرقدرتی با بنیاد های دمکراسی خواه مانند آمریکا نیز سالهای سال در کنار شما باشد؛ اگرملت- دولت از درون با هم در تعارض مداوم باشند باز خطر سقوط است. آنها می گویند دمکراسی امری جوششی است ونه کوششی.
اگر کابل سقوط کند به آن معنی است که قدرت های جهانی مانند روسیه، چین وآمریکا هرگز نمی توانند اقتدار و ماندگاری یک رژیم و حکومت وابسته را تضمین کنند. سقوط کابل، هشداری برای کشورهایی است که مردم و نهادهای مدنی را منزوی می کنند و نوع حکومت داری خود را با پشتوانه بلوک غرب وشرق تثبیت می کنند.
آمریکا بر اساس منافع خود رفتار کرد وپشت دولت قانونی افغانستان را خالی کرد. چه بسا سیاست های ایالات متحده آمریکا منصف تر از دیگر قدرت ها باشد. روس ها در گذشته یک بار در افغانستان زمین گیر شده بودند واگر بازی امروز افغانستان دست آنها بود، ممکن بود معادلات امروز کثیف تر و بی رحمانه ترپیش می رفت.
قدرت ها خودشان بر اساس منافع کشورشان شما را بازی می دهند ومهره ها را تغییر می دهند. عده ای در عالم سیاست اعتقاد دارند تمام این حوادث دیروز، امروز و فردای افغانستان و چیرگی طالبان، در جایی دیگر هدایت می شود.
اگر کابل سقوط کند مشت مدعیان دمکراسی در جهان نیز باز خواهد شد. غرب و دیگر قدرت های دمکراتیک جهانی باید از خجالت بمیرند. آنها چرا پس از دو دهه حضور نظامی در افغانستان، تکلیف طالبان و افراط گرایی را یک سره نکردند. آنها نشان دادند در بازیهای سیاسی خود و طمع منافع، هرگز اراده ای برای تقویت دمکراسی در دیگر کشورهای ضعیف ندارند.
در هر صورت امروز پس از تقریبا دو دهه حضور ناتو در افغانستان، ثابت شد نظام دمکراسی در این کشور نتوانسته است بر بنیادگرایی مذهبی چیره شود. پیشروی طالبان و تسلط آنها بر شهرهای افغانستان چنان سریع اتفاق میافتد که یادآور اشغال نیمی از عراق توسط داعش تنها ظرف چند روز است.
من نمی دانم کسانی مانند جورج فریدمن، کتاب جهان در ۱۰۰ سال آینده را با چه جسارتی می نویسند و اوضاع سیاسی کشورها را برپایه تحولات گذشته وتوانمندیهای امروز شان را چگونه پیش بینی می کند! کدام افسانه علمی پیش بینی می کرد طالبان با آن افکار دگم و بسته ای که دارند دست در دست آمریکا؛ هویت خود را در سطح بین الملل رسمیت دهد.
طالبان بیش از آنکه یک دولت ملی باشد، مانند داعش وصله ای ست زشت پیکر؛ بر وجود انسانیت.
بوش رئیس جمهور وقت آمریکا وقتی فرمان جنگ با افغانستان را صادر کرد گفت" این عملیات با دقت هدفمند و به منظور مختل کردن استفاده از افغانستان بعنوان پایگاه عملیات های تروریستی و حمله به توانمندی های نظامی رژیم طالبان طراحی شده است." امروز پس از ۲۰ سال نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه طالبان با مشروعیت بالاتری در آستانه بازگشت به قدرت هستند.
از دیدگاه استراتژیک، اگر دگر باره سرزمین افغانستان مأوایی برای تروریسم گردد؛ این بار بیش از آنکه آمریکا وغرب مورد تهدید باشند همسایه ها باید نگران باشند.
آن طور که هنری کسینجر پنجاه وششمین وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، در کتاب نظم جهانی خود بر ویژگی ملت ها وجریان های تاریخ تامل کرده است "افغانستان در طول تاریخ بیش از آنکه یک کشور در معنای متعارف باشد،یک اصطلاح جغرافیایی برای منطقه ای بوده است که هیچ گاه تحت حکومت یکپارچه هیچ قدرت واحدی قرار نگرفته است." کرزای و غنی برای عبور از چنین بحرانی رئیس جمهور افغانستان شدند.بحران همچنان پابرجاست و جهان باید "سرزمین گورستان امپراتوری ها" را با همان افکار کهنه گذشته و در عین حال با سیمای اتوکشیده سالهای پسین ببیند.
* دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی
فاشیسم و تروریسم