عصر ایران؛ رضا شاهملکی - اهل تاریخ به وجود سه ایران باور دارند: نخست ایرانِ سیاسی است که مرزهای آن با فراز و فرود دولت ها و فرمانرواییها بیش و کم شده است.
گاه، روزگار کمبوجیه و داریوش و اردشیر ساسانی٭ است و مرزهای ایران سیاسی 66600000 کیلومتر مربع است و از آبخازیا تا لیبی و از آسیای شرقی و مرز چین تا اوستیا و آفریقا را در بر میگیرد.
گاه این مرزها بر پایۀ فرود روزگار و بخششها و ناتوانیها و جنگها و استعمارها و قراردادها بسیار کمتر از مرزهای روزگار پیشین یا پسین شده است.
یک ایران هم همان ایرانِ جغرافیایی است که به طور کل، فلات ایران را گویند و سرزمین های مشرِف بر آن که نه کم می شود و نه زیاد.
مهمترین ایران اما ایرانِ فرهنگی است که مرزهای آن بسی گستردهتر از مرزهای ایران سیاسی است.
ایران فرهنگی موجب پیوستگی فرهنگی و حضورستان هویت ایرانی و زبان فارسی و جهان اسطورهها و آیین های ایرانی با هستۀاصلی سرزمین و مردمان ایران است.
زبان فارسی قرنها حضوری پررنگ از شرق تا غرب آسیا داشتهاست. همۀ ما داستان ابن بطوطه و امیرزاده چینی و غزل سعدی را خوانده و شنیده ایم.
غزل سعدی، از زبان یک چینی، چندصد سال پیش و آن هم فرسنگها فرسنگ دور از شیراز و دور از ایران:
تا دل به مهرت دادهام در بحر فکر افتادهام
چون در نماز اِستادهام ، گویا به محراب اندری...
از هندوستان و پاکستان تا تاجیکستان و ازبکستان و قزاقستان و تا همین ترکیه دروازۀ اروپا، و از دربار فاطمیان مصر تا خود سیبری این زبان فارسی حضور داشته و نقش آفرینی می کرده و میکند.
همچنان نامهای زیبای پارسی و ایرانی در زندگانی روزمره این مردمان و برمکانها و شهرها و آبادیها و آدمیان...شنیده میشود .
نام ها و واژههایی که خود ما در ایران برابرهایی غیر پارسی و نازیبا و گاه من درآوردی برایشان به کار می بریم.
مشکل اینجا است که گاه چنان به نوشتههای نادرست یا گفتار نادرست خو میگیریم که توان تشخیص را از دست میدهیم.
معیاری باید در میان باشد. بحث بر سر این است. وقتی ما نامی ایرانی و زیبا را که ریشه در تاریخ ایران هم دارد بر نام های مردمان غیر ایرانی می بینیم ، چه لزومی دارد آن را با همان لهجهای که غیر ایرانی است تلفظ کنیم؟
یکی از دشواریها ، نبود سواد کافی در اهل رسانه به ویژه صدا و سیماست که از همه فراگیر تر است .
مثلا گزارشگران فوتبال را ببینیم. در سال های گذشته بازیکنی از فرارود در تیم های ایرانی به بازی مشغول بود به نام سرور جبار اوف.
آقای محمد رضا احمدی گزارشگر فوتبال به گونه ای نام زیبای فارسی سَرور را سِرور تلفظ میکرد و با کوشش برای نزدیک شدن به لهجه ازبکی، جبار اوف را هم چپاروف! میخواند که میپنداشتی تباری اقزاقستانی یا ازبک دارد و گرنه چه لزومی دارد ما که خود فارسزبانایم و این نام را که فارسی خالص است و نشان از حضور و زندگی زبان زیبای فارسی از جیحون تا بندر اسکندرون دارد با شکل دگرگون شدۀ آن و با لهجۀ مردمان ازبک به کار ببریم که به حکم آواهای زبانی خود و لهجۀ مخصوص خودشان از تلفظ درست آن لابد عاجزند؟ این دیگر نوبر است!
یا سالها پیش هندوستان، نخست وزیری داشت به نام «آتال بیهار واچپایی» ودر این میان گویندگان خبر تلویزیون ما تلاش داشتند نام زیبای ایرانی بهار را در میانۀ نام نخست وزیر هندوستان، همانند خود هندیها ها «بیهار» تلفظ کنند!
ترکیه هم در گذشتۀ نه چندان دور نخستوزیری داشت با نام فارسی و ایرانی و زیبای "بلند" اجویت. حال، ترکها بلند را «بلینت» تلفظ میکردند و ما هم به پیروی از آنها ایشان را گاه «بلیند اجویت» یا «بلینت اجویت» و یا... می نامیدیم!
خوب است پاکستانیها فارسی را گاه بهتر از خود ما به کار میبرند وگرنه نمیدانم برای نام فارسی ژنرال پرویز مشرف چه خوابی میدیدیم؟٭٭
شاید باید برای آنها که در رسانه ها شاغلاند ، گروهی از خبرگان و آگاهان به موضوع از اهل ادبیات و تاریخ و فرهنگ تشکیل داد، تا شیوه نامهای آماده سازند تا مثلا گزارشگران فوتبال و یا گویندگان خبر و کلا کسانی که دست اندرکار به کارگیری زباناند و مردم نیز پیوسته از دهان مبارک آنها زبان ملی و تاریخی و مادری خود را میشنوند، از راهنماییهای آنان در پالایش زبان و نیز پاسداشت و به کارگیری درست آن بهره ببرند و البته به توافقی دست یابند تا هرکس برای خود زبانی خاص را استخدام نکند و هرچه دوست دارد نگوید. (متلا بد نیست آموزگاری خردمند برای آقای پیمان یوسفی که در کاربرد واژه های ناآشنا و پیچیده و عربی عهد قاجار کوشاست بگمارند).
(حال از حسین بولت که لابد جاماییکایی ها آنرا اوسین تلفظ می کنند و ما هم به پیروی از آنها به همچنین، میگذریم که متولی آن لابد باید کشور های عربی باشند اگرچه حسین با فرهنگ ایرانی بیشتر عجین است)
خود این آقای سَرور جبار اوف ، ازبکستانی است. یعنی کشوری که سمرقند و بخارا این آشنایان دیرین جهان ایرانی را در خود جای داده.
این یادداشت بهانهای بود تا بگویم باید به حضور فرهنگی ایران در کشورهای دور و نزدیک توجه کرد. در همین ازبکستان با همه تلاشها بر پارسی زدایی ، همچنان شعر فردوسی بر سر در خانه ها و زورخانه ها و ...نقش دارد. غزل حافظ بر زبان مردمان کم و بیش جاری است.
اگر برق شمشیر شاهان ما به دور دست ها نرسیده ، یا رسیده و خرابی و دشمنی به بار آورده، اما شعر و و ادب ایرانی و کلام سعدی و مولانا به فارسی بدانجا راه یافته ، بی جنگ و درگیری ، و به میل دوست! راه دور نرویم.
به همین پسوند "ستان" در آخر نام این کشورهای اطراف نگاه کنید: ازبکستان، قرقیزستان، افغانستان، پاکستان،مغولستان، ارمنستان، تاجیکستان و.....ترکیبی فارسی برای نام های جغرافیایی و سرزمینی که نمونه های بیشتر آن را در همین ایران خودمان میبینیم.: سیستان و بلوچستان و لارستان و...
حال قرقیزستان اعلام بکند که نام کشور من قرقز یا جمهوری قرقیز یا همچین چیزی است. آقای جواد خیابانی آب در دست دارد بر زمین میگذارد و فریاد بر می آورد که ایهالناس! قرقیزستان اشتباه است و بگویید قرقیز!
کسی هم نیست که به این گزارشگر پرگو و پر اشتباه فوتبال گوشزد کند که پدر جان! نامهای جغرافیایی خود بخشی از تاریخ و فرهنگ و اسناد میراث فرهنگی هستند. ایران واحد سیاسی کهن است و این ما هستیم که برای کشور های دیگر نام و نشان انتخاب کرده ایم و در تنور تاریخ گداختهایم و به کار میبریم.
تاریخ که چه عرض کنم، تاریخ نام های تاریخی به روزگاری باز میگردد که اصولا تاریخی وجود نداشته! این قدر گلوی خود را خسته مکن، ما که خود دولت ملتی کهن هستیم و و دیرپا ترین دستگاه اداری و دیوانی دنیا را داریم ، میگوییم لهستان، اگر چه خودشان بگویند پولسکا، و غربی ها بگویند پولاند. میگوییم یونان، اگر چه غربی ها بگویند گریث! و نمونه هایی از این دست. چرا ؟ چون وقتی همین آقای خیابانی و بنده و شما و اروپایی ها نبوده ایم، نیاکان ما با همین یونان مبادله علمی و رویارویی جنگی داشته اند.
حضور فرهنگ ایرانی در بین کشورهای همجوارش روشن است و رشته ای که این پیوستگی را ایچجاد میکند زبان پارسی است.مراقب باشیم. اسلامی ندوشن در جایی اشاره دارد : " .. اندیشه کنیم... اندیشه همراه با احساس مسِولیت ..اگر ایران قدر خود را نداند دیگران هم قدر او را نخواهند دانست...(ایران و تنهاییش/ ص 30)
و باستانی پاریزی در مقاله تاریخ تمدن مینویسد:
" ...ما که خود را متولی این امامزاده ، و در واقع شمع روشن کن دایرۀ این "ماه نخشبی" میدانیم ، شده ایم مثل آن شمع دزد های بعضی بقاع متبرکه که منتظریم حاضرین بروند و سپس هرکدام شمعی را به دست خود خاموش کنیم.{حضورستان/ص444}
-------------------------------------
٭خوب است هر که هم شگفت زده شد و ناباور، حوالت دهیم به کتیبه اردشیر و کرتیر !
بیشتر نام مناطق شهرها، روستاها، رودها و درهها از نامهای تُرکی و کردی و گیلگی به فارسی برگزدانده شدهاند!
خیلی خوب بود
نوشته های شما خواندی بود اما به یاد داشته باشیم جبار فارسی نیست