عصر ایران؛ سجاد بهزادی- الیگارشی شکلی از حکومت هست که تنها توسط یک حلقه کوچک مدیریت می شود و اجازه نمی دهد نمایندگان همه گروه های سیاسی در قدرت مشارکت داشته باشند. امورات جامعه در این شکل از حکومت همواره متاثر از تصمیمات یک افراد محدود در درون دولت اداره می شود.
برخی بر این باور بودند که دولت های احمدی نژاد و روحانی هرکدام با گرایش های الیگارشی؛ کشور را با حلقه هایی از گروه های نزدیک به خود اداره کردند و از قضا در مواردی زمینه های فساد نیز در این دولت ها وجود داشت. مصداق آن نیز دستگیری وزندانی شدن نزدیک ترین افراد به حلقه های قدرت در این دو دولت بوده است.
نشانه هایی وجود دارد که برخی صاحبنظران بر اساس آن، به دولت رئیسی نیز هشدار می دهند که مبادا در دام گرایش های الیگارشی گرفتار شود. آرام آرام روشن شده است که در دولت جدید ایران نیز، اداره کشور توسط حلقه ای از گروه های قدرت که متشکل از اصول گرایان ونظامیان می باشد مدیریت خواهد شد.ترکیب کابینه ومعاونان رئیس جمهور از یک طرف و تعیین استانداران، حاکی از وضعیت مورد اشاره است.
به تازگی متنی طنزآلود در انتقاد از شیوه تعیین استانداران در دولت رئیسی در شبکه های اجتماعی با این مفهوم منتشر شده بود که " مگر استان ها در کشور می خواهند با هم بجنگند که بیشتر استانداران از افرادی با پیشینه نظامی انتصاب می شوند."
طبیعی است این شیوه از اداره کردن کشور، به شکلی از دولت الیگارشی نزدیک است و اصلاح طلبان جامعه ایران تنها گروهی هستند که در هیچ کدام از این دولت ها نقش تعیین کننده ای نداشته اند.حتی دولت روحانی هم که به باور بسیاری از صاحبنظران سیاسی، بدون حمایت اصلاح طلبان نمی توانست قدرت را در دست بگیرد؛ هرگز به صورت موثر از اصلاح طلبان حقیقی در اداره کشور استفاده نکرد تا جایی که واعظی رئیس دفتر رئیسجمهور، درجایی نسبت این دولت با اصلاحطلبان را به صورت کلی رد کرد.
نتیجه چنین دولت هایی، بحران در ساختارها و کارکردهاست.در نتیجه یک دولت الیگارشی انطباق و سازگاری میان اجزاء جامعه به حداقل می رسد، کارکردها ناتوان می شوند و عده زیادی در فقر و عده ای هم در ثروت غرق خواهند شد.کارکرد ها در دولت های الیگارشی خوب عمل نمی کنند و در انسجام طبقات اجتماعی بسیار ناتوان هستند.تضعیف طبقه متوسط و فربه شدن فقر در جامعه نتیجه همین دولت های الیگارشی است.
اگر به باور کارکردگرایان، جامعه را به مثابه یک کل در نظر بگیریم که برای حفظ ثبات و بازتولید خود به تقویت همه اجزاء و نهادها و طبقات نیاز دارد؛ باید گفت که جامعه امروز ایران در ضعیف ترین شکل این وضعیت قرار دارد و ارگانیک های جامعه خوب عمل نمی کند.از طرفی افکار ایدئولوژیک در دولت های الیگارشی هم نمی توانند به خوبی درک کنند که اگر یک بخش از جامعه مختل شود بقای کل سیستم به خطر می افتد و پیوند های بین کارکردهای اجزاء مختلف سیستم به شدت ضعیف وضعیف تر می گردد.
تردیدی نیست که طبقه متوسط جامعه ایران یکی از مهم ترین شاکله های سیستمی بوده است که تا به امروز نفس می کشد.این طبقه اکنون حال وروز خوبی ندارد وسالهاست که شاهد رشد فقر وحذف تدریجی طبقه متوسط در ایران هستیم.از زمان دولت احمدی نژاد تا کنون این مسئله وجود دارد وگفته می شود از سال ۲۰۱۰ میلادی به این سو، نرخ فقر در مناطق روستایی دو برابر شده و در مناطق شهری ۶۰ درصد رشد کرده است؛ همچنین تا قبل از آغاز تحریمها در سال ۲۰۱۰ درآمد سرانه ایرانیها روند صعودی داشت اما از آن سال به بعد درآمد سرانه نزولی شده است و از سال ۲۰۱۱ میلادی به این سو، حدود ۸ میلیون شهروند ایرانی که در «طبقه متوسط» دستهبندی میشدند، به طبقه پایین تر سقوط کردند وفقیرتر شدند.
در تازه ترین مورد،گزارش پایگاه اطلاعات رفاه ایرانیان نشان میدهد؛ در سال های اخیر، مساحت زیر خط فقر به شدت افزایش یافته تا جایی که از هر سه نفر در ایران، یک نفر فقیر است و خط فقر متوسط کشوری برای سال ۱۳۹۹، نسبت به خط فقر سال ۱۳۹۸ رشد ۳۸ درصدی داشته است. طبقه متوسط جامعه فقیرتر شده و فاصله طبقات بالاتر رفته و در مجموع گفته می شود بیش از یازده درصد مردم در طول پنج سال به زیر خط فقر رانده شدهاند و هم اکنون بیش از ۲۶ میلیون نفر از جمعیت کشور، "فقیر مطلق" هستند.
اما پرسش اساسی این است که چه جریانی امروز از سقوط طبقه متوسط جامعه ایران سود می برد و تئوری پردازان مفهوم عدالت وگفتمان انقلابی در دولت جدید چقدر مایل هستند به زنده ماندن طبقه متوسط کمک کنند:
یک:نهادهای قدرت خوب می داند که شکل گیری فضای سلطه جدید در ایران در غیاب طبقه متوسط بوده است. مجلس حداقلی و دولتی که با کمترین میزان مشارکت از بعد از انقلاب بر سرکار است مصداق بارز این موضوع است. هر زمان طبقه متوسط در متن جریان های سیاسی واجتماعی قرار گرفت از شرایطی که اکنون در جامعه ایران حاکم هست عبور کرده و به آنها روی خوشی نشان نداده است. با این حساب چه دلیلی دارد که ساخت قدرت در سیستم کنونی ایران در جهت فربه شدن طبقه متوسط برنامه ریزی کند و آرامش ظاهری خود را بهم بریزد.بخش هایی از قدرت کنونی، حتی اگر هم بخواهد از لایه های سخت افراط گرایان عبور کند و به طبقه متوسط مجال حضور در عرصه عمومی را نیز بدهد و اعتماد طبقه متوسط را جلب کند؛ با مهره چینی هایی که انجام شده است کار بسیار سختی خواهد داشت.
دو: صیانت از طبقه متوسط و بدست آوردن دل آنها کار ساده ای نیست. این طبقه در موقعیت خود اسیر شعارهای پوپولیست خواهانه نخواهد شد. قدرت در شرایط کنونی ایران به دلیل مشکلات شدید مالی و بحران های اجتماعی، برای تسلط بر توده ها به شعارهای عوامانه متکی خواهد بود. طبقه متوسط این تاکتیک را می شناسد و اسیر این جنس شعارها نمی شود.دولت های الیگارشی هرگز نمی توانند منافع مشترکی را با طبقه متوسط برای خود تعریف کنند و لذا همیشه فاصله قابل اعتنایی میان آنها وطبقه متوسط وجود دارد. در این جا باید بگویم حتی دولت های اصلاح طلب و غیر الیگارشی هم تا زمانی طبقه متوسط را همراه خود داشته اند که به مطالبات آنها توجه می شده است. طبقه متوسط احساس می کند در همه دولت ها کم وبیش فریب خورده است و امروز به سختی شعارها را باور می کند.
سه: خطرناک ترین شقه ماجرا اینست که طبقه متوسط امروز جامعه ایران فکر می کند اساسا دولت ها برای تقویت این طبقه شکل نمی گیرند و امید به ماندن در این طبقه و پیگیری مطالبات مدنی ذیل این طبقه، فریبی بیش نیست.سیستم در جامعه ایران به گونه ای پیش می رود که همه را یا فقیر می خواهد یا غنی و اساسا حد متوسطی وجود ندارد. پشت این دیوارهای زمخت قدرت و مافیایی که هر از چند گاهی یک بخش از جامعه را می بلعد، شما نیز یا به پوسته قدرت نزدیک خواهید شد ویا ذیل طبقات فرودست جامعه و در فقر برای همیشه دست وپا خواهید زد.نکته خطرناک این داستان این است که طبقه متوسط فکر کند در یک تقدیر تاریخی هرگز نمی تواند رویاهای خود را تحقق یافته ببیند و بنابراین پدیده مهاجرت در تمام سطوح طبقه متوسط جان می گیرد و هرفردی که از این طبقه بتواند؛ فرار را بر قرار ترجیح می دهد.تنها در یک مورد رئیس سازمان نظام پزشکی اعلام کرد "درخواست مهاجرت بیش از ۳ هزار پزشک در یک سال گذشته وجود داشته است."
چارچوب فكري اقتصاد ایران در این سالها به خاطر استفاده نکردن از همه ظرفیت ها ونیروهای اجتماعی ، فقرزا بوده است. طبیعی است که با این وضعیت نجات طبقه متوسط در ایران هر روز سخت تر می شود و نابرابری، فقر وفاصله طبقاتی بیشتر؛ و حاصل این بحران، تنها در یک مورد نیازمندی ۶۰ میلیون ایرانی به یارانه نقدی است. آیا دولت رئیسی می تواند با فاصله گرفتن از ویژگیهای الیگارشی فاصله طبقاتی را در جامعه ایران کاهش دهد؟