عصر ایران؛ سروش بامداد- 15 اکتبر (23 مهر) به عنوان روز جهانی عصای سفید، نامگذاری شده تا حقوق نابینایان و نوع تعامل با آنان یادآوری شود.
واقعیت تلخ این است که نابینایان، از دیدن جهان محروماند و این رنج با اطلاق عنوانهایی چون «روشندل» کم و جبران نمیشود. رنج بزرگتر اما ندیدن کسانی است که از دیدن، محروم شدهاند یا این تصور که چون نمیبینند، رفتارهای ترحمآمیز یا توأم با انکار را هم درک نمیکنند یا چون از دیدن محروماند حق لذت از جنبه های دیگر زندگی را هم ندارند.
متون رمانتیک و تعابیر شاعرانه و احساسی دربارۀ نابینایان خوب است اما کافی نیست هر چند در شروع جا دارد عباراتی را از «هلن کلر» نقل کنیم:
«من که نابینا هستم، شما بینایان را پند میدهم: از چشمان خود آنچنان بهره بگیرید که گويى فردا بهیکباره کور خواهید شد.
به موسیقی نهفته در صداها، نغمۀ پرندگان و آهنگ نوازندگان آنگونه گوش فرا دهید، گویی فردا بهیکباره کر خواهید شد.
آنچه را میخواهید، چنان لمس کنید، گویی فردا بهیکباره جس بساوایی (لامسه) خود را از دست خواهید داد. رایحۀ گلها را ببویید و هر لقمه را چنان مضمضمه (مزهمزه) کنید که گویی فردا بهیکباره شامه و ذائقهتان را از کف میدهید.»
این فقرۀ آخر (حس بویایی) را مبتلایانِ جان به در بردۀ کرونا بهتر درک میکنند. دوستی میگفت روزی که دوباره بوی لیمو را شناختم انگار به زندگی بازگشته بودم چون در طول آن سه هفته بوی لیمو از شامهام رفته بود.
از هلن کلر نقل کردیم و جا دارد از دکتر محمد خزایلی هم بگویم که میتوان او را «هلن کلر» ایران دانست اما چنانکه اشاره شد هدف اصلی نامگذاری روزی به عنوان «عصای سفید» فراتر از ابراز احساسات و به قصد آموختن تعامل با نابینایان و درک این واقعیت است که نابینایان نیز شهروندانی دارای حقوق برابرند و همانگونه که من و شمای دارای قدرت بینایی باید از امکان عبور آسان از خیابان و قدم زدن در پیاده رو برخوردار باشیم نابینایان نیز باید بتوانند مثل دیگر شهروندان از امکانات عمومی استفاده کنند.
برخورد با معلولان -یا به تعبیر امروزین توانیابان- در جامعه انسانی، سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در مرحله اول که قرنها به طول انجامید معلولان ایزوله میشدند. یعنی جامعه آنها را پس میزد و ناگزیر بودند در انزوا و خلوت روزگار بگذرانند. در مرحله دوم که تا نیمه قرن بیستم ادامه یافت توجه فوقالعاده به معلولان جای راندن قبلی را گرفت. در این دوره معلولان با نگاه حمایتی ویژه تحت پوشش قرار میگرفتند.
از نیمۀ قرن بیستم به بعد و با جدی شدن حقوق شهروندی جوامع اروپایی به این نقطه رسیدند که نه نگاه طرد اولیه و نه حمایت فوقالعاده هیچ یک حقوق انسانی معلولان (و در بیان درستتر «توانیابان») را تأمین نمیکند و فرد نابینا یا ناشنوا نیز شهروند است.
او نیز باید حقوق برابر داشته باشد و به همین خاطر اقدام به بهسازی خیابانها و پیاده روها کردند و در متروها و فروشگاهها یک نابینا یا کم توان به سهولت می تواند وارد و خارج شود.
10 نکتۀ زیر را یک دوست نابینا در لابه لای گفتههای خود طی این سالها مطرح کرده بود و بار دیگر یک جا میآورم:
یک. هنگامی که نابینایی از شما نشانی میپرسد به جای این که به او بگویید به راست یا به چپ بپیچد، بگویید به سمت دست عصای سفید یا سمتی که عصا ندارید. چون وقتی از مقابل صحبت میکنید جهت متفاوت است. معیار در جهتدهی باید دستی باشد که عصا در اختیار دارد.
3
دو. یکی از رفتارهایی که نابینایان را بسیار میآزارد کمک کردن مادی و مالی به فرد نابیناست. بارها از زبان نابینایان شنیدهایم از این کار به شدت رنجیده شدهاند. ممکن است نابینایی بدون یاری اعضای خانواده لباس پوشیده و به بیرون آمده باشد و جامۀ او به هر دلیل مرتب نباشد.
نباید تصور شود که او متکدی(گدا)ست تا دست در جیب کنیم و پولی به او بدهیم. همانگونه که افراد صاحب بینایی ممکن است دست به تکدیگری بزنند در میان گدایان هم نابینایانی وجود دارند که راست یا دروغ، نابینا هستند. نه هر گدایی نابیناست و نه هر نابینایی گدا. زشتتر این که گاه گدایانی بینا خود را به نابینایی میزنند.
سه. برخی از مردم در مواجهه با معلولان و در مورد خاص این گفتار ،نابینایان در پی ریشهیابی خطا یا گناهی هستند که به گمان آنان به معلولیت یا نابینایی انجامیده است. حال ان که دلیل روشن علمی و ژنتیکی دارد و ربطی به این گونه امور ندارد. ضمن این که یادمان باشد هر یک از ما و در همه لحظات در معرض خطراتی از این دست هستیم. یک سانحه، یک اتفاق پیش بینی نشده، یک بیماری و دهها علت دیگر میتواند – خدای ناخواسته- ما را نیز به همان وضعیت مبتلا کند. خداوند هیچ کس را با آسیب به دیگری مجازات نمیکند. چنین تصوراتی هرگز نباید به ذهن ما خطور کند.
چهار. از عادات رفتاری بعضی از شهروندان این است که در اعتراض به دقتی یا بیمبالاتی راننده یا عابر این عبارت را بر زبان می آورند: «مگر کوری؟» حال آن که نابینایان بسیاری با دقت و نظم کارهای خود را انجام میدهند و این تعبیر چنانچه به گوش نابینایی برسد او را سخت میرنجاند.
5 پنج. یک نابینا فقط نابیناست. حتی دربارۀ دیدنیها می توان با او صحبت کرد. چه رسد به شنیدنیها و موسیقی که تبحر بیشتری درباره آنها دارد. نوع رفتار برخی اما با نابینایان به گونهای است که انگار با معلول ذهنی و فردی کمهوش طرف هستند. حال آن که باید بدانیم نابینا فقط نابیناست و دلیلی ندارد هنگام گفت وگو با او مانند یک کودک صحبت کنیم یا تصور کنیم قادر به برقراری ارتباط نیست.
شش. با این که تاکید این گفتار بر حقوق برابر و نگاه عادی است ولی این به معنی این نیست که دولت نباید به صورت خاص حمایت کند. مشخصاً این قشر باید از یارانه برخوردار باشد و این یارانه حق طبیعی آنان است و نه صدقه.
هفت. پیشتر نابینایان میتوانستند از طریق یک شبکۀ رادیویی برنامههای تلویزیون را گوش کنند و به خاطر امکان استفاده از طریق نرم افزارهای موبایلی گویا آن شبکه فعال نیست در حالی که رادیو همچنان مهمترین مونس نابینایان است. حق نابینایان است که بتوانند با برنامههای تلویزیونی ارتباط برقرار کنند. خود ما هم بیشتر برنامه ها را میشنویم تا ببینیم. اگر مانند گذشته یکی از شبکههای رادیویی اقدام به پخش برنامههای تلویزیونی کند نابینایان امکان برقراری ارتباط بیشتری با جامعه پیدا می کنند.
هشت. خودروها موظفاند با مشاهده نابینایی که با عصای سفید در حال عبور از عرض خیابان است توقف کنند. نابینایان نیز البته میدانند نباید از هر جایی عبور کنند.
9 نُه. نابینایان از ارتفاع کم علمکهای گاز مینالند و چون ناگزیرند از کنار دیوار حرکت کنند امکان اصابت سر آنان با علمک های گاز بیش از دیگران است. جا دارد شرکت ملی گاز ایران نیز این موضوع را رعایت کند. البته شهروندان بینا هم مصون نیستند.
دَه. عصای سفید، پرچم استقلال یک نابیناست. روز عصای سفید روز ترحم نیست. روز به رسمیت شناختن استقلال و حقوق نابینایان است. این روز مبارک باد.