فرزندان عجول و والدین شرمسار
به دنبال ورود به دنيای مدرن، اضطرابها و دغدغههای جديدی نیز در زمینههای مختلف سر بر آورد. از جمله اتفاقات مهم دوران مدرن، خارج شدن منزلت و موقعيت اجتماعی و اقتصادی از حالت موروثی بود. به قول «آلن دوباتن» نويسنده فلسفی: «ما اولين نسلی هستيم که باور دارد منزلت، چه پايين چه بالا، ارثی نيست و چيزی است که ما خودمان خلقش میکنيم».
همين فکر و تلاش برای رسيدن به منزلت، در کنار ایجاد فرصتی بینظیر، دغدغهها و اضطرابهای جديد و بیسابقهای را نیز موجب شد. سالهاست که سخنرانان و نويسندگان کتابهای انگيزشی به مردم میگويند که هر کسی میتواند هر آن چه میخواهد بشود و در اين راه، هيچ محدوديتی وجود ندارد و کافی است فقط بخواهی و کار تمام است؛ “به بيل گيتس نگاه کنيد، يک انسان با انگيزه زياد که کامپيوترش را به گاراژ برد و الان با ثروت ۱۴۷ ميليارد دلاری جزو ثروتمندترين افراد جهان است. و يا برای موفقيت، تنها سقف آسمان مرز ماست و یا به آن چه دوست داريد فکر کنيد تا آن مطلوب محقق شود. يا اينکه، انرژي مثبت بفرستيد به سمت کائنات تا مشکلاتتان برطرف شود و...”!
اين تفکرات هيجانآوری است که امروزه بسياری از جوانان ما در سر دارند، اعتقادی که میگويد با خواستن و اراده میتوان به همه جا رسيد!
اما اگر سوی نگاهمان را از کائنات کمی به طرف زمین بچرخانیم، متوجه خواهیم شد مساله به اين سادگی هم نيست که اراده کنی و «بيل گيتس» شوی، صرفاً انگيزه داشته باشی و سايت آمازون را با درآمد سالانه ۲۳۳ ميليارد دلاری راه بيندازی، پشت کامپيوتر بنشينی و با زدن چند دکمه، «مارک زاکربرگ» بشوی و فيسبوک ديگری راه بيندازی و ۱۳۱ ميليارد دلار ثروت را پارو کنی و...! اينها روايتهای زيبايی هستند که البته صدها اما و اگر دارند که به آنها بیتوجهيم و به قول حضرت حافظ: «هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجاست»! به عبارتی، نکته مهم تفاوت بين حقيقت زندگی و باور افراد است.
اين که ما فکر کنيم موفقيت و یا ثروتمند شدن در زندگی به همين سادگی حاصل میشود و میتوان ره صد ساله را یکشبه پیمود، باعث میشود تا بسياری از افراد با ديده تحقير و دلخوری به والدين خود بنگرند و از آنها سخت گلايهمند باشند که چرا به اندازه کافی تلاش نکرده و از ساختن يک زندگی راحت و آرام برای فرزندانشان غفلت نمودهاند و بدينوسيله حس شرمساری را نثار والدينی کنند که گرچه هر چه در توان داشتهاند برای آسايش خانواده به کار گرفتهاند، اما ممکن است فکر کنند که راه را اشتباه رفتهاند.
اما خوب است بدانيم اوّل اينکه جهان اين قدر عادلانه نيست که بر اساس شايستهسالاری به توزيع منزلت و موقعيت و ثروت اقدام شود. هنوز با قاطعيت میتوان گفت دچار زندگی ناعادلانهای هستيم و در امور اجتماعی، شغلی و اقتصادی و... بسياری از فرصتها و اوضاع و احوال از کنترل ما خارج است. در دنيای واقعی حوادث و شرايط به دلخواه ما و طبق نقشهی از پیش تعیین شده رخ نمیدهند. در جامعهای زندگی میکنيم که گرچه توقعمان از رسيدن به موفقيت و زندگی ايدهآل بالا رفته، اما شرايط رسيدن به آنها فراهم نشده و امکانات به دست آوردن آنها نیز عادلانه توزيع نشدهاند. کوتاه اینکه زندگی را با ديدگاهی واقعبينانه بايد ديد.
البته گرچه زندگی منصفانه نيست، اما میتوانيم با درستی، شرافت، صداقت، مهربانی، وفاداری، دلسوزی و محبت و... طوری رفتار کنيم که شرایط را به سمت بهتری سوق دهيم. ضمن اين که خيلیها برای مقاصدی با هم رقابت میکنند که فقط عدهای محدود امکان دستیابی به آنها را دارند و اين جز نومیدی و تيرهروزی نتيجهای در بر ندارد، چرا که مشخص است تعداد انسانهايی که نمیتوانند به چنين موفقيتهای بد تعريفشدهای برسند، خيلی بيشتر از افرادی است که به آنها دست میيابند.
«اسپينوزا» فيلسوف معروف هلندی اعتقاد داشت «شرطیسازی اجتماعی اذهان ما را از اين نظر آلوده میکند که عزت نفس ما بستگی به اين دارد که از ديگران بهتر باشيم و از آنجا که اين بهتر بودن از بقيه برای بيشتر انسانها مطلقاً محال است، اين شرطیسازی تضمين میکند که بيشتر انسانها درباره خودشان حکم میکنند که شکست خوردهاند و احساس ناايمنی و ناارزندگی کنند».
دوم هم اينکه دل بستن به استثناءها و در گاراژ ثروتمند شدن و با يک کليک، پول زيادی به دست آوردن براي الگوی زندگی عموم افراد، سرابی بيش نيست. ضمن اینکه باید به این نکته نیز توجه داشت که ما فقط روی خوش موفقیتهای افراد را میبینیم.
حقيقت اينکه رسانهها به افراد ناکام علاقهای ندارند و همين موضوع ما را دچار «خطای بقا» میکند که شانس موفقيت خود را بيشتر از آن چه هست، برآورد کنيم. پشت هر مایکروسافت، آمازون و فيسبوک و... هزاران هزار افراد ناکامی است که بیسر و صدا در قبرستان افراد ناموفق جای گرفتهاند.
بهتر آن است که ابتدا ضمن پرورش و توسعهی مهارتها و توانمندیهایمان، بیشتر از آنکه از پدر و مادر و دیگران انتظار داشته باشیم، به خود تکیه کنیم و همچنین این نکته را درک کنیم پدران و مادران ما به اندازه کافی و حتی بيش از توانشان برای به رفاه رساندن خانوادهشان تلاش کردهاند، از تفريح خود زدهاند، چشمان خود را به روی خواستههای شخصی خود بستهاند، به سختی کار کرده و قامتشان زیر فشار سنگین روزگار خمیده شده تا خانوادهای موفق بسازند. خستگی آنها در اين دوران، نشانهای از بسياری تلاش و زحمت و قناعت و صرفهجويی بوده که آنها در همه سالهای گذشته به خاطر خانواده متحمل شدهاند.
در مجموع خوب است بدانیم که به دست آوردن يک زندگی با رفاه نسبی، نياز به زحمت و تلاش و برنامهريزی و مخاطرات بسيار و همچنین عبور و درس گرفتن از شکستها دارد که جوانان بايد خود را برای طی نمودن اين راه آماده کنند.
بگذاريم لذت ساختن يک زندگی موفقيتآميز را در طی سالهای عمرمان بچشيم. آنچه ما را در ماراتن نفسگیر و سخت زندگی به نتیجهی مطلوب میرساند، برداشتن گامهای کوچک اما مطمئن و مداوم توام با برنامهریزی دقیق است و نه عجله داشتن و پريدنهای خيالی و ميانبرهايی در کوچههای بنبست.
*یونس قیصی زاده (دانش آموخته دکتری روانشناسی)
(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و چهارم، شماره ۹۷۶)