۲۵ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۱۶۲۲۵
تاریخ انتشار: ۲۰:۲۳ - ۱۵-۰۹-۱۴۰۰
کد ۸۱۶۲۲۵
انتشار: ۲۰:۲۳ - ۱۵-۰۹-۱۴۰۰

وقتی مسی کوچک بود؛ قصه‌های جادوگر و آمپول‌های رشد

وقتی مسی کوچک بود؛ قصه‌های جادوگر و آمپول‌های رشد
هر روز باید آمپول تزریق می‌کردم، یک روز به یک پا و روز بعد به پای دیگر. این موضوع مانع از این نشد که همه چیز را کنار بگذارم چون می‌توانستم مثل گذشته فوتبال بازی کنم و به زندگی عادی ادامه دهم.

«لیونل مسی» پس از فتح هفتمین توپ طلای دوران حرفه‌ای خود در هفته گذشته، در گفت‌وگو با نشریه فرانس فوتبال با یادآوری هورمون‌درمانی در دوران کودکی، توضیح داد که باوجود روند درمانی طولانی، هرگز حرفه خود را در معرض خطر تصور نکرده است.

به گزارش ایرنا، فوق ستاره آرژانتینی باشگاه پاری‌سن‌ژرمن باوجود سپری کردن فصلی نه‌چندان چشمگیر به همراه بارسلونا و جدایی غافلگیرکننده از جمع آبی‌اناری‌ها در تابستان سال جاری، با کمک به آلبی سلسته برای شکستن طلسم کوپا آمریکا و بالا بردن جام معتبر آمریکای لاتین، نظر هیات داوران توپ طلا را به خود جلب کرد و هفتمین جایزه بزرگ نشریه فرانس فوتبال را به خانه برد.

مسی یک هفته پس از این افتخار منحصربه‌فرد با فرانس فوتبال که بانی برگزاری مراسم توپ طلا و اهدای آن است، به صحبت نشست.

در ۱۰ سالگی متوجه شدی که با کمبود هورمون رشد مواجه هستی. چطور با این خبر مواجه شدی؟

یادم می‌آید با مادرم برای چک‌آپ می‌رفتم؛ جلساتی که یک یا دو ساعت طول می‌کشید. وقتی از قضیه مطلع شدم، گفتم که این موضوع مشکلی برایم ایجاد نمی‌کند. نمی‌دانم به خاطر کم سن و سال بودن و ناآگاهی از این مشکل، چنین حرفی زدم یا اینکه واقعا متوجه نشده بودم که چه بلایی ممکن است به سرم بیاید.

وی افزود: سپس آنها روند درمان را برایم توضیح دادند؛ هر روز باید آمپول تزریق می‌کردم، یک روز به یک پا و روز بعد به پای دیگر. این موضوع مانع از این نشد که همه چیز را کنار بگذارم چون می‌توانستم مثل گذشته فوتبال بازی کنم و به زندگی عادی ادامه دهم.

بنابراین این ایده به ذهنت نرسید که شاید حرفه فوتبالت به خطر بیافتد؟

نه، هرگز. می‌توانستم مثل گذشته همه کارهایم را انجام دهم البته باید روند درمانی را هم پشت سر می‌گذاشتم. این روند به یک موضوع عادی در زندگیم بدل شد. به دیدن دوستانم می‌رفتم و آمپول‌ها را با خودم می‌بردم. باید داروها را در جای سرد نگه می‌داشتم و به همین دلیل به محض رسیدن آن را در فریزر می‌گذاشتم و همه می‌دانستند که غروب باید تزریق کنم. از این رو برایم سخت نبود؛ در واقع به محض آغاز درمان، این روند مثل تار و پود در زندگی روزمره‌ام تنیده شد.

ارسال به دوستان