عصر ایران؛ مهرداد خدیر- تقارن یلدای امسال با فاطمیۀ اول (دهۀ سوگواری برای دختر گرامی پیامبر اسلام) این تصور را ایجاد کرده بود که تلویزیون، امسال برنامۀ سرگرم کننده نخواهد داشت.
هر چند شیعیان فاطمیۀ دوم را پررنگتر برگزار میکنند اما باز این مناسبت میتوانست و توجیه هم داشت تا یلدا را از شور و نشاط همیشگی بیندازد. سیاستگذاران صدا و سیما اما اسباب توجه مخاطبان به تلویزیونهای ماهوارهای را فراهم نساختند و انصاف باید داد که یلدای 1400 جلوۀ مناسبی در برنامههای رادیو و تلویزیون داشت و بیش از همه باید از «یلدای دو صفر» یاد کرد که با اجرای منصور ضابطیان به عنوان ویژه برنامۀ تلویزیونی «محاکات» از شبکۀ دوم سیما دیدیم و تا پاسی از شب ادامه یافت تا گذاری آرامش بخش از پاییز به زمستان داشته باشیم.
تنها یک هفته پس از سخنان بحث انگیز نمایندۀ اردبیل که واردات ادوات موسیقی را غیر ضروری دانسته و کنار وسایل قمار قرار داده و اوج و در واقع حضیض بی ذوقی خود را به نمایش گذاشته بود، موسیقی در «یلدای دو صفر» حضوری پررنگ داشت اگرچه نه ساز را نشان میدادند و نه نوازنده را اما پیانو و سازهای مختلف، عناصر مهمی بودند که با موسیقی فاخر و متناسب با فرهنگ ایرانی و این شبها پیوند خوردند و یاوه بودن مدعای مدعیانی در یک سان انگاشتن هر آوای موسیقی با قمار را بیش از پیش به ثبوت رساندند.
منصور ضابطیان از میهمانان خود میخواست به رسم شب یلدا - تفأل به حافظ - پاکتی از دو بیت حافظ را بردارند و بخوانند و تا غلط میخواندند که شوربختانه غالبا چنین بودند، اصلاح میکرد و تسلط خود را نشان داد. چنین چیرگی پیشتر از گویندگانی چون رشید کاکاوند هم سر زده بود اما او در واقع استاد دانشگاه و شاعر است و به عنوان کارشناس در برنامهها حاضر میشود هر چند صدای گرم او جامۀ گویندگی و اجرا هم بدو پوشانده است.
در برنامههای ضابطیان از ادا و اطوارهای برخی مجریان و تکرار مکرر در مکرر عبارت کلیشهای مانند «امیدوارم حالِ دلتان خوب باشد» و « عرض سلام و ادب و احترام و امتنان و ابتهاج و افتخار و انبساط -و چند تا کلمۀ دیگر- دارم» خبری نیست و به جای کلیشههایی که حال آدم را گاه به هم میزند و بیسوادی گوینده را هم نمیپوشاند حرفهای درست رد و بدل میشود و حوشبختانه استثنا نیست و سروش صحت هم در «کتاب باز» چنین است.
هر روزنامهنگاری که پا به تلویزیون میگذارد چند نگرانی شکل میگیرد: نخست این که بیشتر دیده شدن او را به تمامی از رسانههای دیگر باز دارد و قلم یا کیبورد را زمین بگذارد و گفتن و دیده شدن را کافی بداند. دوست نازنینی میگفت آن همه در نشریات نوشتم، نه پول درست و حسابی گرفتم و نه حتی همسایۀ دیوار به دیوار دانست که من کیستم اما تا در یک برنامۀ تلویزیونی چهره شدم بقال محله هم خوش و بش میکرد و نان آن هم مثل روزنامه تلخ و خشک نبود.
نگرانی دوم این که ادبیات روزنامهنگار تغییر کند و اسیر کلیشه ها و پارهای تعافات و چاپلوسیها شود. خوشبختانه دربارۀ ضابطیان این اتفاق هنوز نیفتاده و طی دوران طولانی «رادیو هفت» هم رخ نداد. محمد صالح علا نیز چنین بود و به ادبیات خاص خود وفادار ماند نه «حالدلتان خوب باشد» و « عرض چی و چی و چی دارم» ها!
نگرانی سوم این که برنامۀ فرهنگی مقدمه باشد و به وادیهای دیگر درغلتد و پول وسوسهشان کند. چنان که این رامبد جوان آن رامبد سال های اول خندوانه نیست و ادعاهی او تصنعی به نظر میرسد. البته او بازیگر است و اجرای حندوانه هم به ایفای یک نقش برای او بدل شده و بر بازیگران حرجی نیست ولی بازیگر هم باید بداند در این اوضاع و احوال تبلیغ رژیم غذایی و دعوت قربانیان بیعدالتی به کمتر خوردن چقدر زننده است.
انتخاب مصطفی راغب و اجراهای نوستالژیک یک یلدای خاطره انگیز را رقم زد به گونهای که امروز نیز از طریق تلهوبیون دوباره تماشا کردم و امیدوارم شاهد بازپخش آن باشیم.
در برنامههای منصور ضابطیان و همین یلدای دو صفر که شب یلدا پخش شد فرهنگ و ادبیات، حضوری شیرین دارد و آغشته یا تحت تأثیر ایدیولوژی نیست و در روزگاری که از همه سو نغمه های ناساز میبارد هوشمندانه است.
این چند سطر نه برای یاد دوستی است که در قاب تلویزیون نیز همان قدر آرامشبخش است که در دوران روزنامهنگاری و گفت و گوهایی که میپرسید اگر یک زرافه داشتید چه می کردید. نه نقد و تأملی است بر جزییات برنامهای که مثل خیلی از برنامه های دیگر بیشترین اتکای آن به میهمانانی است که به خاطر محدودیتهای صداو سیمای رسمی همۀ چهرههای هنری را دربرنمی گیرد و سهم بازیگران سریالها در آنها زیاد است.
در یلدای دو صفر هر چند گفتوگو با فرهاد آییش و مائدۀ طهماسبی هم جذاب بود اما خاطرات و گفتههای محمد بَحرانی صداپیشۀ عروسک محبوب «جناب خان» قابل تأملتر بود. خاصه آنجا که گفت در جوانی در یک جشنوارۀ عروسکی به جای یک گوسفند، بعبع می کرده و همین سبب شد مریم سعادت او را معرفی کند. این اما بخش شیرین گفتههای او بود اما وقتی ضابطیان از اوخواست در شب یلدا آرزویی کند، همان گونه که در یاداشت آقای مصطفی داننده هم آمده برای گشایش اقتصادی آرزو کرد و این که همه بتوانند همین سفرۀ سادۀ یلدا را بگسترانند تا میز سادۀ انار آرزوی هیچکس نباشد و نشان داد سقف آرزوها را تورم افسار گسیخته تا کجا مثل مه پایین آورده با این تفاوت که مه زیباست و این سقف پایین آمده، نه.
کاش سید کاظم موسوی که گمان میکرد ساز تنها به کار کاباره و مجلس عیش و نوش میآید برنامه را میدید تا هم به نادرستی و پرتی حرف خود پی ببرد و هم به صحت آنچه محمد دلاوری گفت که مگر میشود بدون موسیقی در رادیو و تلوئیزیون برنامه ساخت و نکند خیال کردهاید سرود ملی را با درِ دبه مینوازند و هم در سخن داریوش پیرنیاکان درنگ میکرد که موسیقی، غذای روح است.
پای اهل فرهنگ و ادبیات و هنر را به صدا و سیما باز کنید و بگذارید به بهانههای مختلف همه از این خوان گسترده بهره ببرند.
گمان میکنم حسی را که ساعت 2 بامداد با پایان برنامۀ یلدایی تجربه کردم منحصر به این قلم و به خاطر آشنایی نزدیکتر نبود. حسی بود که تنها از آرامش مجری و میهمانان برنمیخاست و آوای دلنشین نوازندگان و آن که میخواند هم نقش فراوان در آن داشت و گرچه دل آدم میسوخت که چرا میتوان تصویر کسی را که میخواند دید و نمیتوان تصویر آن که را که مینوازد دید اگرچه از آنان هم نام برده شد.