عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در شرایطی که جنگ روسیه با اوکراین قریبالوقوع به نظر میرسد، شاید هنوز مختصر امیدی به پرهیز پوتین از ورود به چنین جنگی، وجود داشته باشد؛ چراکه ولادیمیر پوتین، برخلاف صدام و قذافی، جزو "دیکتاتورهای عاقل" دنیای سیاست به شمار میرود.
در واقع پوتین باید بین امنیت و اقتصاد یکی را بر دیگری ترجیح دهد. او نگران توسعهی ناتو به یکقدمی روسیه است، ولی به خوبی میداند که حمله به اوکراین، فشار کمرشکنی را به اقتصاد روسیه تحمیل خواهد؛ فشاری که ناشی از "تحریمهای بینظیر و دردناک" آمریکا و اتحادیه اروپا خواهد بود.
اگر اوکراین عضو ناتو شود و موشکهای بالستیک آمریکا در اوکراین مستقر شوند، موشکهایی که قابلیت حمل کلاهک هستهای دارند، مسکو زمان چندانی برای دفاع از خودش در یک جنگ اتمی نخواهد داشت.
دغدغهی پوتین، زمان پنجدقیقهایِ موشک شلیکشده از اوکراین برای اصابت به مسکو است. یعنی ممکن است در ساعت ۸ یک صبح زیبای بهاری، موشکی اتمی از اوکراین به مسکو شلیک شود و ساعت ۸وپنج دقیقه، کل شهر مسکو همراه با ولادیمیر پوتین مقتدر، دود شود و به هوا برود!
اگرچه چنین حملهای با پاسخ اتوماتیک ارتش سرخ مواجه خواهد شد، ولی اولا در یک جنگ اتمی، زمان اهمیت ویژهای دارد، ثانیا از دست نرفتن "فرماندهی سیاسی" هم از واجبات است.
حملات اتمی روسیه به آمریکا، از هر جا که صورت پذیرد، قطعا نیازمند زمان بیشتری برای ثمربخشی است.
علاوه بر این، مناطق متمدن روسیه، عمدتا در غرب این کشور است. مرکز و شرق روسیه چندان توسعهیافته و متمدن نیست. و این یعنی آمریکا در یک جنگ اتمی محتمل، فقط باید غرب روسیه را نابود کند تا این کشور به کلی از دست برود، ولی روسیه در چنین جنگی شرق و غرب و تقریبا تمام مناطق آمریکا را باید نابود کند؛ چراکه تمدن در سراسر آمریکا، در قیاس با روسیه، به علل و دلایل گوناگون، توزیع عادلانهتری پیدا کرده است.
علاوه بر این، جمعیت روسیه ۱۴۶ میلیون نفر است و جمعیت آمریکا ۳۳۲ میلیون نفر.
اگر هم در یک جنگ اتمی فرضی، چین کنار روسیه بایستد، خود چین هم با مشکلی همانند روسیه مواجه است. یعنی تمدن و توسعه عمدتا در شرق چین محقق شده و مرکز و غرب چین به نوعی برهوت و است و به کلی غیر پیشرفته.
علاوه بر این، هند و استرالیا هم دو متحد بالقوهی آمریکا در یک جنگ جهانی خواهند بود. همچنین ارتش آمریکا با حضور در اقیانوس آرام و اقیانوس هند جنوبی، به مراتب به سرزمین چین نزدیکتر است تا ارتش چین به سرزمین آمریکا.
اما اینها همگی سناریوهای دور و درازی هستند که بعید است اجرا شوند. ولی اگر پوتین این سناریوها را دیر یا زود محتملالوقوع بداند، ممکن است کار جهان به مشکل بخورد! یعنی ارتش سرخ وارد اوکراین شود.
ورود به خاک یک کشور ضعیفتر، همیشه با وسوسهی پیشروی بیشتر همراه است و چه بسا این پیشروی، فراتر از اوکراین هم برود و اروپا به ناچار وارد جنگ با روسیه شود و آمریکا هم به صورت اتوماتیک وارد چنین جنگی شود.
اما اگر کار این قدر بالا نگیرد، احتمالا پوتین از اینکه دو کشور اوکراین شرقی و اوکراین غربی پدید آیند، استقبال میکند. او به هر حال منطقهی حائلی بین روسیه و قلمروی ناتو لازم دارد. این منطقه میتواند اوکراین شرقی و یا، در حالتی مشروعتر، کل اوکراین باشد. یعنی شکست اوکراین در جنگ با روسیه، سبب سقوط دولت غربگرای اوکراین و روی کار آمدن مجدد دولتی روسوفیل در این کشور شود.
اگر حالات بدبینانه و افراطی را کنار بگذاریم و صرفا شکست اوکراین در برابر روسیه در جنگی نه چندان ویرانگر را در نظر بگیریم، به نظر میرسد دولت آمریکا از چنین وضعیتی چندان ناراضی نخواهد بود؛ چراکه تحریمهای اقتصادی کمرشکنی را متوجه روسیه میکند که دست کم نزد افکار عمومی جهان غرب مشروعیت خواهند داشت.
خود پوتین هم به این موضوع واقف است و حدود یک هفتهی قبل، گفت که آمریکا میخواهد مسکو را به جنگ با اوکراین بکشاند تا بتواند روسیه را تحت فشارهای اقتصادی شدید بگذارد.
اما اگر این طور شود، چه نتیجهای به بار خواهد آمد؟ یعنی آمریکا از اعمال فشار اقتصادی شدید بر روسیه چه میخواهد؟
جدا از اینکه روسیهی ضعیف روسیهی مطلوب آمریکاست، به نظر میرسد قرار گرفتن روسیه در تنگنای اقتصادیِ ناشی از تحریمهای ییسابقه، این پتانسیل را دارد که آیندهی سیاسی روسیه را در مسیری بیندازد متفاوت از آرزوهای پوتین.
در تیر ماه ۱۳۹۹، که همهپرسی اصلاح قانون اساسی در روسیه برگزار شد، محبوبیت پوتین به ۵۹ درصد تنزل یافته بود و این پایینترین رقم محبوبیت وی از سال ۲۰۰۰ به این سو بوده است. دلیل اصلی افت محبوبیت پوتین، مشکلات اقتصادی مردم روسیه است.
اگر روسیه به اوکراین حمله کند و با تحریمهایی دردناک مواجه شود، نارضایتیهای اقتصادی مردم روسیه روزافزون خواهد شد و پوتین نمیتواند محبوبیتش را با احساسات ناسیونالیستی تحریکشده از جنگ، چنانکه باید افزایش دهد یا در بلندمدت آن را حفظ کند.
پوتین ۶۹ ساله است و با فرض اینکه حداقل ده سال دیگر زنده خواهد ماند، یک دهه تحریمهای دردناک آمریکا علیه روسیه، قطعا منجر به تضعیف پوتینیسم در روسیه خواهد شد.
رشد نارضایتیهای مردم روسیه، در کنار تضعیف پوتینیسم، ممکن است کشور روسیه را پس از مرگ پوتین، از چنگ دار و دستهی وی خارج سازد و اجازه ندهد هیات حاکمه یا بلوک قدرت فعلی، همچنان بر روسیه حکمرانی کند. بویژه اینکه در رژیمهای غیر دموکراتیکی که فردمحورند و مبتنی بر دیکتاتوری حزبی نیستند، احتمال گره خوردن سرنوشت رژیم سیاسی به کارنامۀ فرد حاکم، بیشتر است.
روسیه در دوران زمامداری بوریس یلتسین، از عصر کمونیسم عبور کرده بود و با پذیرش نوعی شبه دموکراسی، در مجموع سیاستی غربگرایانه داشت. اما فقدان سنت و تحزب دموکراتیک در این کشور، موجب شد که پس از کنار رفتن یلتسین و واگذاری قدرت به پوتین، مسیر سیاسی این کشور در عرصۀ بینالملل به تدریج چنان عوض شود که الان رئیسجمهور آمریکا از احتمال وقوع جنگ جهانی در اثر تقابل روسیه و آمریکا در ماجرای اوکراین دم بزند.
اینکه چه کسی در روسیه در رأس ساختار قدرت باشد، میتواند اهمیت استراتژیک داشته باشد. بین یلتسین و پوتین، تفاوت از زمین تا آسمان بود. میان پوتین و جانشین وی نیز ممکن است چنین تفاوتی باشد. بویژه اگر روسیه پس از یک دورۀ ده-پانزده سالۀ تحریمهای اقتصادی دردناک، شاهد به پایان رسیدن عمر طبیعی یا عمر سیاسی پوتین و تکیه زدن فرد دیگری بر صندلی وی باشد.
بنابراین ورود ارتش پوتین به اوکراین، ممکن است تلهای آمریکایی باشد برای رها شدن روسیه و کل جهان از شر پوتینیسم. پوتین به این نکته واقف است و علاوه بر این، در دی ماه سال جاری صریحا گفت: «هیچکس نمیتواند روسیه را شکست دهد و این کشور فقط ممکن است از داخل فرو بپاشد. در طول تاریخ، در زمان امپراطوری روسیه در دوران جنگ جهانی اول و در دهه 90 قرن گذشته، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید، روسیه ویران شده است. این کار توسط کسانی صورت گرفت که در خدمت تأمین منافع دیگر کشورها بودند و نه در جهت منافع ملی روسیه و مردم این کشور.»
در فیلم "گنجشک سرخ"، به کارگردانی فرانسیس لارنس، یکی از بلندپایهترین مقامات امنیتی روسیه، جاسوس آمریکاییهاست و در توضیح سالها جاسوسیاش برای ایالات متحده در ساختار سیاسی روسیه، به یک جاسوس جوان و آیندهدار میگوید که روسیه یک زندان بزرگ است و ما باید به کمک دوستان آمریکایی خودمان، کشورمان را از چنگ این کمونیستهای سابق رها کنیم.
پوتین هم وقتی میگوید روسیه فقط ممکن است از داخل توسط کسانی ویران شود که در خدمت منافع سایر کشورها هستند، در واقع میگوید در روسیه غربگرایانی وجود دارند که در صورت پر و بال گرفتن، میتوانند روسیه را از پوتینیسم رها کرده و به کشوری غربگرا بدل کنند. چیزی شبیه اوکراین و لهستان فعلی. کشوری که سر ستیزه با جهان غرب ندارد و به دموکراسی خوشامد میگوید.
ولادیمیر پوتین این کار را در خدمت منافع کشورهای غربی میداند، ولی افرادی نظیر الکسی ناوالنی، معتقدند دیکتاتوری پوتین به زیان روسیه است و آنکه علیه منافع ملت روسیه عمل میکند پوتین و بلوک قدرت وی هستند، نه غربگرایان روسی، که در صورت لزوم علیه پوتینیسم جاسوسی هم میکنند با امید بدل شدن روسیه به یک کشور دموکراتیک.
به هر حال پوتین از پتانسیلهای آنتیپوتینیستی داخل روسیه باخبر است و به خوبی میداند که جنگ با اوکراین، در خدمت ناکارآمدی اقتصادی بیشتر نظام سیاسی روسیه و در درازمدت به سود مخالفان پوتینیسم در این کشور است. پتانسیلهای مذکور در شرایط فعلی چندان قدرتمند نیست ولی تحریم اقتصادی سنگین و بلندمدت روسیه از سوی آمریکا، در خدمت تقویت این پتانسیلهاست.
همین ملاحظه ممکن است پوتین را در دوراهیِ "امنیت یا اقتصاد" به جانب اقتصاد سوق دهد و از ورود به جنگ با اوکراین باز دارد. اگرچه چنین احتمالی در شرایط کنونی چندان بالا نیست، ولی پوتین بهتر از هر کسی میداند که جهان غرب از طریق جنگ در پی دموکراتیک شدن و غربگرا شدن روسیه نیست و این سیاست را با همان روشهای غیرنظامیای دنبال میکند که موجب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شدند.
از آنجا که ولادیمیر پوتین در دو دهۀ گذشته در مجموع نشان داده که یک "دیکتاتور عاقل" است، علیرغم شرایط بحرانی فعلی در ماجرای اوکراین، هنوز اندک احتمالی وجود دارد که پوتین در دقیقۀ نود قید جنگ را بزند و یا اگر دستور آغاز جنگ را صادر کرد، جنگی کمدامنه و کمتر از حد انتظار رقم بزند.
این قدر ساده اندیش تحلیل نکنید