۲۹ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۰۶۴۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۶ - ۳۱-۰۲-۱۴۰۱
کد ۸۴۰۶۴۹
انتشار: ۰۹:۴۶ - ۳۱-۰۲-۱۴۰۱

در سوگ استاد عثمان محمد پرست؛ او که هنر به سیمْ نفروخت

در سوگ استاد عثمان محمد پرست؛ او که هنر به سیمْ نفروخت
پیشکش به تمامی استادان موسیقی مقامی که با لقمه به خون جگر زدن نگذاشتند شمع لرران موسیقی آیینی خاموش گردد.

 دکتر سعید نیاکوثری*- چتر اردیبهشت بر سر بهار بود و رایحه نسترنها، باغ را مسحور خویش می کرد و‌ دل دریایی پیرمردی که موطنش کویر بود، طاقتش/ حیاتش برید و خسته از چرخ فرتوت روزگار و گذار عمری که سلامتی‌اش را به بهانه کهنسالی از او ربوده بود، ترکیب بند سوده تن را رها کرد و پرده دستان زندگی را در حسرت نغمه هایش گذاشت.

دیگر تنها تن رنجور او نبور که خسته از ناز طبیبان، فرصت پرواز را در نگاه متین‌اش ترسیم می کرد، روح او بسیار زودهنگام تر، از رنج های دوران به نهانخانه سکوت پناه برده بود و تلخ و شیرین زندگی که روزی با شولای خیمه های صحرایی دفتر عمرش را مسطور می کرد، اینک پر از خط های معوج کج اندیشانی بود؛

و تاب نغمه های دوست که از خشک سیم نشسته بر چوب برمی خاست، تا بیکران دوست، زمین و آسمان خواف را لبریز شاهین چنگ هایی می کرد که از سحر پتجه های استادانه او بیکران جان را تسخیر می کرد...

جوهره ناب حیاتش کار بود و تلاش و گنج گنجینه عمرش هنر....

دستار سپیدش حکایت از ضمیر پاکش داشت و قبای بلند ساده اش روایت سنت های ارزشمندی که قرن ها اصالت نسل سربه داران و متانت غرور انگیز دیار خراسان را برای نسل های نوظهوری بیادگار می گذاشت که زخم بیگانگی فرهنگی را می فهمند و میل بازگشت به خویشتن خویش در دل دارند.

پیچ و خم های زندگی برای هنرمندی همچون عثمان محمد پرست که میان سالی را در جاده های صعب العبور گذرانده بود، هر چند به تفقد تجربه دشواری هایش کمتر می نمود اما آنجا که دگم اندیشی ها سد راه هنرش می شد ، تاب از دوال تجربتش بیرون می جست.

غزال احساس او تیزپاتر از آنکه به نخجیر دستان گرفتار و در پرده دستان مستور نشیند.

نه هنر به سیم می فروخت و نه مرغ خیال به زنجیر سیم دوتار گرفتار می نمود....

او را پیش هنگام تر از جشنواره سراسری فجر سال ۱۳۷۱ می شناختم اما بهمن سال ۷۱ فرصتی دست داد تا در هتلی که محل اقامت مدعوین جشنواره بود، از موانست و مجالست با او فیضی افزون تر برم و البته در چند برنامه برون مرزی سعادت هم گروهی با او یافتم .

خطوط چهره اش زبان گویای سال های عمر گرانبها داشت و دست های پر مهرش، ترسیم گر سجایای وجودش که گاه در ناله های خنیاگرانه سازش هویدا می شد و گاه در کلام آمیخته به اسرارش؛ و چه حظی داشت وقتی از چشمه های ادب پارسی سبوی جان از نغزهای عارفانه مشحون می نمود و ساغر احساس از باده های عاشقانه مفتون ...

و تلفیق رندانه اش با نوای موسیقی تا از دل برهوت کویر و سیمای خاک آلود جغرافیای شمال شرقی گلستانی پدید آورد و از طراوت باران هنر بر فردوس هایی که خود آفرینشگر آن بود، دلها را به نغمه های محلی بپروراند و از بی وفایی روزگار به وفای دوست پناه برد و در بزم محبت، کبوتر رنجیده دل را بر بام موسیقی ملی بنشاند.

سعی وافر او در نزدیک نمودن موسیقی مقامی به ردیف موسیقی ملی هر چند بدان گونه که در خور سعی وافر استاد بود میسر نگردید، اما پیشرفت های قابل تقدیری حاصل شد و امروز از دل کوچه پس کوچه های خشتی و در نوای تنهایی عشایری که کومه های ساده شان، پر از صفای استغنا و شکوه مناعت است، پرده های دستان در دستان کودکان و پیران یادمان های رادمردی شنیده شود که با عشق به موسیقی، بی اعتنا به ملامت مغیلان، راه دشوار کعبه عشق را به جان خرید...

روحش شاد و یادش جاودانه باد.

*کانون فرهنگی هنری صبا یک خرداد ۱۴۰۱

ارسال به دوستان