۲۴ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۲۴ آبان ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۱۶۱۸
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۱ - ۰۵-۰۳-۱۴۰۱
کد ۸۴۱۶۱۸
انتشار: ۰۹:۴۱ - ۰۵-۰۳-۱۴۰۱
در باغ ادبیات ایران - 3

عرفان یعنی چه؟ زیبایی و دیگر هیچ!

عرفان یعنی چه؟ زیبایی و دیگر هیچ!
وقتی از عرفان در ادبیات ایران صحبت می شود مراد همان زیبایی است و البته زیبایی مطلق نه مقید به یک امر حس شدنی. شاید منظور منصور حلاج هم از اناالحق، رسیدن به زیبایی بود...

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- چنان که در بخش اول یادآور شدم غرض از این نقل‌ها تنها حظ مشترک از زیبایی‌های باغ ادبیات ایران طی هزار سال فارغ از آموزه‌ها و محتواهاست و قرار نیست نویسنده دیدگاه‌های خود را بیاورد و هدف، بیشتر لذت مشترک از نثر و گاهی شعر است.


  به همین خاطر چون قصد داشتم بخشی از «تذکره الاولیا»ی عطار را بیاورم، سراغ مقاله‌ای از خانم دکتر مریم حسینی در سیاست‌نامۀ شمارۀ 14 رفتم که دوباره چشمم به مصاحبۀ دکتر نصر‌الله پورجوادی افتاد. همان که از رابطۀ عرفان با زیبایی می‌گوید و احساس کردم می تواند کلید فهم بسیاری از مفاهیم در ادبیات ایران باشد تا بدانیم وقتی از عرفان در ادبیات ایران صحبت می شود مراد همان زیبایی است و البته زیبایی مطلق نه مقید به یک امر حس شدنی:

  «‌فرض کنید از طریق بینایی و چشم، ما زیبایی‌های مقید و محسوس را می‌بینیم. گل را می بینیم که زیبا و خوش بوست. این زیبایی اما مقید است. یعنی در یک جسم خاص در این جهان. اگر شما بتوانید از زیبایی گل فراتر بروید و خود زیبایی را ببینید این یعنی عرفان. عبور از محسوسات و رسیدن به شناخت یا همان "یافت".»


  توضیح او دربارۀ «شاهد» هم قابل توجه است: «شاهد، زیبایی مقید است برای رسیدن به زیبایی مطلق. جوان زیبا شاهد است برای رسیدن به زیبایی مطلق».


   این عبارات اگرچه در ظاهر ساده است ولی به فهم مفاهیم یاری می‌رساند و برای این که بدانید این نگاه تا چه حد مدرن است می توان به جمله ای از ایلان ماسک در زمانۀ خودمان اشاره کرد که پول را از ثروت جدا می‌داند. در نگاه او پول، ثروت نیست چرا که ثروت مفهوم فراتری است. احتمالا او هم می خواهد بگوید ثروت در قالب محسوس مقید نمی‌شود.


  به زبان ساده اگر از دیدن گل یا زنی زیبا مفهومی به نام زیبایی بی هیچ تجسم و تقید و قصد تصرف و کام‌جویی در ذهن ما نقش ببندد معنی عرفان را دریافته‌ایم.خود زیبایی نه در این یا آن قالب.


   با این وصف منصور حلاج هم که می‌گفت «انا الحق»، نمی‌خواست بگوید من خدا هستم و اصلا با خدا کار نداشت. داشت می گفت به خود حق رسیده‌ام یعنی جزیی از کل شده‌ام. اما متوجه منظور او نشدند و به دار آویختندش چون تصور کردند مدعی الوهیت شده!عرفان یعنی چه؟ زیبایی و دیگر هیچ!

   اگر این مفهوم را خوب متوجه شویم وقتی کسی پرسید این فیلم چه می‌خواست بگوید می‌توانیم پاسخ بدهیم: هیچ یا نمی‌دانم.  ولی زیبا بود. یا از این کتاب چه فهمیدی؟ می توانیم بگوییم: زیبا بود. مهم‌تر از فیلم و کتاب حس زیبایی است.

   سیاست زدگی جامعۀ ایران سبب شده مدام به دنبال نفع مادی و محسوس یا دریافت پیام از هر موضوعی باشیم حال آن که روح عرفان ما زیبایی است فراتر از این تجسم‌ها و تصورها.

   نگویید، مشکل مملکت این است؟ بله هست. یعنی این هم هست! حس زیبایی شناسی اگر بود رییس سازمان صدا و سیما دربارۀ بعضی بازی‌های خوب در سریال‌های خاتون و جیران می‌گفت یا موسیقی ملل در مهمانی ایرج طهماسب یا شخصیت پشه و بچه نه این که بگوید با خانواده نمی‌شود دید و کلمه‌ای جز «مستهجن» پیدا نکند. 

    به نظرم مشکل در همین نوع درک از مفهوم زیبایی یا زیبایی نشناسی  برخی کار به دستان است که تا این حد در محاصرۀ زشتی‌ها درآمده‌ایم و زشت‌ترین جلوۀ آن - فقر- این روزها بیش از پیش چهرۀ کریه خود را به ما نشان  می‌دهد. این هم ربط علایق ادبی با دل‌مشغولی‌های سیاسی نویسنده! تا بعد که به ادبیات مطلق برسیم...

-------------------------------------------

* تنها جملات نقل شده در گیومه و مشخصا همان دو عبارت برجسته شده از دکتر پورجوادی است و بقیه دیدگاه نویسندۀ متن است.

 

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۶
غیر قابل انتشار: ۰
هادی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
2
2
جناب نگارنده (مثلاً!)، چقدر فکر نمی‌کنی نوشته‌هایی از این دست، باعث هزینه‌کردن از باغ زیبای ادبیات برای مطرح‌کردن دغدغه‌های ذهنی و فردی و حزبی و صنفی شما می‌شود؟
عصر ایران

دغدغه های ذهنی که البته هست. فردی هم بله. چون این مطالب فردی است و بیانیه نیست که در یک جمع به جمع بندی برسد. صنفی هم اگر بود اشکال نداشت ولی 11 سال است صنف ما را بسته‌اند. کله‌پزهای محترم صنف دارند اما روزنامه‌نگاران نه هر چند انجمن تهران تا حدی شکل گرفته. حزب هم البته چیز بدی نیست اما سیاست معطوف به حقیقت ( روزنامه نگاری) را بر سیاست معطوف به قدرت (فعالیت حزبی) ترجیح می دهیم هر چند می توان پرسید مگر حزبی باقی گذاشته‌اند؟! نشریه رسمی بیانیۀ حزب رسمی را درج می کند تذکر می‌گیرد! دوست عزیز، دربارۀ متن گفت‌و‌گو کنیم. مثلاً  فلان جمله یا فلان کلمه. تصور کنید مطلب نام نداشت! حظی بردیم از توصیف استادی و با مخاطب در میان گذاشتیم. همین. سخت نگیرید!

ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
0
4
سلام چه جالب که یه سایت رسمی خبری حرف از عرفان و زیبایی شناسی میزنه موفق باشید
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۶ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
1
1
،درود بر شما جناب خدیر بسیار زیبا،پس از مدت ها لذت بردم از قلم زییایتان،اگر نمیشود سیاسی ننویسید بهتر است چون عصر اصلاحات تمام شده، دوستدار قدیمی قلم و ذهن زیبایتان، پاینده باشید
عصر ایران درود. با شرمندگی نه. چون سیاست عرصۀ واقعیت هاست و روزنامه نگاری بیشتر با واقعیت سر و کار دارد تا خیال. اما از ادبیات می توان توشه برداشت. سیاست، هیچ وقت تمام نمی شود چون اگر سیاست تمام شود جنگ شروع می شود! زنده باشید.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
اصلاح طلبان شاید تمام شده باشند اما اصلاحات نه. تازه اصلاح طلبان هم تمام نشده اند. اصیل ها هستند. چرا باید آرزو کنیم آدم هایی که دغدغۀ جامعه و دوموکراسی و گذار کم تنش و توسعه را دارند تمام شوند؟ من بر خلاف شما نوشته های آقای خدیر را بخاطر نوشته و کلمات دوست دارم. چه سیاسی چه ادبی و چه تاریخی و چه گاهی ورزشی
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
3
0
جناب آقای خدیر
سلام بر شما
این سخن استاد پور جوادی که « اگر شما بتوانید از زیبایی گل فراتر بروید و خود زیبایی را ببینید این یعنی عرفان» نه از نظر لغت درست است نه از نظر مفهوم درست است و نظری کاملا شخصی است و البته افلاطونی است. همین دیدگاه باعث شده است که ادبیات فارسی چه در شعر چه در نثر آلوده ی سخنان بی مفهوم شده است.
عرفان در چشم افرادی مانند مرحوم حسینقلی همدانی بنا بر آنچه مرحوم بهاری در تذکرة المتقین نقل می کند دوری از گناه است.
س
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۵
0
1
عالی بود. خوشتر ان باشد که سر عاشقان گفته اید در حدیث دیگران . از تمثیل عرفان زدید به هدف!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۰:۰۸ - ۱۴۰۱/۰۳/۰۶
0
1
میشود بگوید از کجا به منظور واقعی منصور حلاج رسیدید؟ یعنی حلاج جایی گفته من جزیی از کل هستم؟ یا فقط یک جور توجیه یا تصورات است؟