عصر ایران؛ مهرداد خدیر- این جمله را فراوان شنیدهایم که «جنگ، وقتی شروع میشود که سیاست، تمام شود». با این نگاه یکی از کارکردهای سیاستمداران را میتوان همین دانست. یعنی تا میتوانند از بروز جنگ، جلوگیری میکنند ولی وقتی مذاکره به جایی نرسد اجتنابی از درگیری نیست.
بر این اساس، مذاکره و گفتوگو الزاماً معنی تسلیم و سازش نمیدهد بلکه یا برای جلوگیری از جنگ است یا خاتمۀ آن.
تلقی عمومی از امام حسین اما بیشتر مرد جنگ است تا مرد گفتوگو و مذاکره و انگار برادرشان مرد صلح بوده و او مرد جنگ. حال آن که چنین نیست و به شرحی که در بخش دیگر آمد 20 سال به مفاد صلح (واگذاری خلافت به معاویه) وفادار بود. نیمی در حیات برادر و نیمی پس از او.
حسین بنعلی متولد سوم شعبان سال چهارم هجری است (که در اینجا خورشیدی و قمری آن یکسان است چون هر 33 سال اختلاف 10 روزه درمیگیرد). از سوم شعبان سال چهارم تا دهم محرم سال 61 یعنی 57 سال زیسته و شگفتا که از این زیست 57 ساله تنها به نصف روز پرداخته میشود.
در تاریخ طبری (جلد 4 صفحۀ 311) آمده فرستادۀ عمر سعد به امام گفت: «مولای من! چرا به دیار ما آمدی؟» و پاسخ شنید: «اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردند. اگر از آمدن من ناخشنودند، بازمی گردم.» این حکایت در «ارشاد مفید» هم آمده و آقای مکارم شیرازی هم در کتاب خود بر آن صحه گذاشتهاند چرا که در بحارالانوار هم نقل شده است.
عمر سعد پیام را به ابن زیاد منتقل میکند و او پاسخ میدهد: «بگو اول خود حسین بن علی و بعد یاران او با خلیفه – یزید – بیعت کنند و اگر بیعت کرد بگو تا نظر بدهم».
پیام به امام میرسد و میداند هدف، بیعت اجباری به هر قیمت است و به تعبیر امروز اعتراف و اقرار علیه خود پس چنین واکنش نشان میدهد: «پاسخ نمیدهم. بالاتر از مرگ فرجامی نیست و چه خوشا چنین مرگی.»
با این همه در عصر تاسوعا امام با 20 نفر نزد عمر سعد میروند که او نیز با 20 نفر آمده بود و نهایتاً قرار می شود سه به سه گفتوگو کنند. حسین و عباس و علی اکبر -علیهم السلام - این سو و ابن سعد و حفص و غلام او هم در آن طرف.
در آغاز نصیحت است و برحذرداشتن از ورود به این نبرد و عمر سعد می گوید اگر حرف ابن زیاد را زمین بیندازم خانهام را ویران میکنند. من اینجا هستم تا از شما بیعت بگیرم. حسین بن علی اما میگوید: "من در حجاز خانهای به تو خواهم داد".
امام تمام تلاش خود را به کار میبندد تا فرمانده لشگر مقابل را از اصرار بر بیعت اجباری منصرف کند و به نتیجه نمیرسد و در نهایت می گوید: "پس بدان که از گندم عراق جز مقداری ناچیز نصیب تو نخواهد شد" و او به طعنه میگوید: « اگرجو هم برسد کافی است» و اینجا سیاست، دیگر تمام است و گریزی از تقابل نیست.
وقتی نه با بازگشت موافقت میشود نه گفت وگو ثمر میدهد، دو راه بیشتر نمیماند: یا بیعت اجباری و روح خود را فروختن که حاشا و کلا و این دیگر صلح نیست و دومی: مرگ.
شماری از مداحان که در سالهای اخیر تکثیر شدهاند اما به مقدمۀ عاشورا کار ندارند چون سوز و گداز از آن برنمیخیزد و با خِرَد باید تحلیل شود و تنها به «ذیالمقدمه» میپردازند. حال آن که حسین بنعلی 57 سال در این جهان زیست نه فقط از صبح تا ظهر عاشورا و پایان باشکوه نباید ما را از پیش از آن غافل کند.