عصر ایران؛ امیر پسندهپور- اطاله مذاکرات هستهای در دور جدید از تاریخ 20 ساله این مناقشه، نیاز جدی به یک آسیبشناسی در باب این موضوع را گوشزد میکند.
با قبول این پیشفرض که تعجیل در هر نوع معامله و معاهده، قطعا امری نکوهیده و زیانآور است اما طولانی شدن هم در یک مذاکره بینالمللی با توجه به سرعت تحولات جهانی و همچنین درک درست از موقعیت کشور و فشارهای سنگین اقتصادی، ممکن است باعث از دست رفتن زمان طلایی توافق شود. یکی از مهمترین دلایل 20 ساله شدن روند پرونده هستهای ایران، پرهیز دو کشور از مذاکره مستقیم بوده است.
میزهراسی، شاید نام مناسبی باشد برای این فوبیا و ترس از مذاکره و بهتر است بگوییم مذاکره مستقیم. ما مذاکره مستقیم با ایالات متحده (به جز مواردی انگشت شمار و موضوعی) را در 43 سال اخیر در ردیف تابوها و خط قرمزها قرار دادیم، در حالی که مذاکره حتی به همان روش موردی یک امکان است نه یک تهدید. آنهم در یک پرونده امنیتی و چندجانبه که همه میدانند مهمترین و موثرترین بازیگر در صف حریف امریکاست.
پس چرا ما خود را از این امکان محروم کردیم؟ جواب دستگاه دیپلماسی این بوده است: به خاطر تنبیه امریکا به دلیل عهد شکنی ترامپ در پایبندی به برجام. اما واقع ماجرا این است که اثرات تنبیهی این رفتار بیشتر شامل حال ما میشود تا ایالات متحده و این نقض غرض نتیجه یک تصمیم احساسی است تا منطقی، آنهم در بالاترین سطح سیاست خارجی.
چراکه تحریمهای ظالمانه اقتصادی بهرغم همه شعارها مبتنی بر مقاوم شدن پیکر اقتصاد در برابر تحریم و ….حقیقتا آسیب جدی به اقتصاد ما زده است، کافی است نگاهی به شاخصهای مهم اقتصادی مانند:نرخ تورم، تولید ناخالص ملی و نرخ بیکاری و …. بیاندازیم تا با واقعیت عینی و عملی تحریم مواجه شویم ( البته اینها حتمن هم محصول مشترک تحریم و ساختار اقتصاد نفتی و بیمار ما است)
اما فواید مذاکره مستقیم چیست؟
در مذاکره مستقیم طرفین برای رسیدن به یک مفاهمه امکان بهتری دارند، عوامل پیام رسان در ارسال پیام امکان دارد بر اساس منافع و اهداف خود عمل کنند (مثلا تعارض منافعی که روسها قطعا با احیای برجام در بحبوحه درگیری نظامی با اوکراین داشتند) و این میتواند یک آسیب جدی در روند رسیدن به توافق باشد٫ در مذاکرات چند جانبه معادله با مذاکره نیابتی پیچیدهتر میشود.
مهم تر از همه کوتاهتر شدن زمان است، چرا که زمان در چنین گفتوگوهایی مولفه بسیار مهمی محسوب میشود و اینکه قطعا هیچ کشوری قطعا حامی و پشتیبان منافع ملی ما نیست که ما بخواهیم او به وکالت از ما ولو در نقش رابط و پیامرسان به مذاکره با طرف مقابل بنشیند.
ما تجربه مدل موفق حل مسئله را از طریق مذاکره مستقیم با ایالات متحده در عمان و در روند شکلگیری برجام داشتهایم و اینکه حتی امریکاییها چگونه در مذاکرات چندجانبه حتی از کار شکنی بعضی طرفها مثل فرانسه، جلوگیری کردند (عطف به خاطرات دکتر ظریف در کتاب «راز سر به مهر»، روند مذاکرات منتهی به برجام)
همه این سوابق و تجربیات به ما میگوید بهتر است از این امکان برای تسریع و تسهیل حصول منافع حداکثری در مذاکرات احیای برجام بهرهمند شویم اما آنچه بیش از همه مولفههای موثر در یک مذاکره و توافق مورد نقد است، نوع نگاه ما به موضوع مذاکره است.
متاسفانه یک نگاه غلط در حال تئوریزه شدن است که معتقد است مذاکره به مثابه تسلیم است و مذاکره و مصالحه را مساوی با اعتماد به دشمن و وادادگی بر میشمرد . درحالی که به طور طبیعی انسان زمانی گفت وگو و چانه زنی میکند که اعتماد ندارد و در پی کسب و یا حفظ منافع بیشتر است.
خروجی این مدل نگاه صلب و دگم دقیقا محصولی است بنام انزوا در سطح بینالملل که نهایتا منافع ملی را قربانی میکند.
اما نقد دوم و جدی درباره چرایی طولانی شدن مذاکرات وارد کردن مفاهیم انتزاعی به حوزه روابط بینالملل است که هم در زمان سعید جلیلی و هم اکنون شاهدیم؛مفاهیمی مانند:عزت، اقتدار و …اساسا عزت، اقتدار و قدرت محصول یک دوره مشخص از برنامهریزی و سیاستگذاری برای توسعه کشورهاست که بسیاری از حاکمیتها در دنیا تحت عنوان برنامه چشمانداز با در نظر گرفتن واقعی (نه آرمانی) توانمندیهای بالقوه و بالفعل، موقعیت منطقهای- بینالمللی و ترسیم وضعیت مطلوب و لحاظ کردن وضعیت موجود و راهکارهای مناسب برای رسیدن به آن برنامهریزی و اقدام میکنند و طبیعتا یک پرونده و مناقشه موضوعی باید در خدمت این برنامه (توسعه) باشد.
زمانی که این مفاهیم انتزاعی (اقتدار،عزت،غیرت) را وارد حوزه سیاست خارجی (در سطح دیپلماسی و مذاکره کنندگان) میکنیم، دیپلماتها را ناخواسته مانند کشتیگیری که چارهای ندارد جز پیروزی و بالا رفتن دستش به عنوان برنده نبرد، به میز مذاکره میفرستیم که این اساسا با ذات دیپلماسی و مذاکره در تضاد است.
در دنیای مذاکرات بین المللی مهم این است که دست خالی میز را ترک نکنی، نه اینکه مانند میدان کشتی دستت بالا برود.
شبیهسازیهای این چنینی دیپلمات را گروگان شعارها و مفاهیمی میکند که با ذات و اساس حرفه آنها نسبتی ندارد. در دنیای سیاست خارجی باید همواره یک ادراک (Perception ) درست از موقعیت خود و طرف مذاکره داشت و با هدف گذاری دقیق از آنچه میخواهیم با تکنیک درست مذاکره (استفاده از کارتهایمان) چانهزنی و برای کسب حداکثری آن تلاش کنیم.
اما اگر در این تلقی و درک دچار توهم خودبزرگ بینی و یا بالعکس خودکم بینی شویم و یا درک درستی از قدرت و موقعیت طرف مذاکره نداشته باشیم و میزان اثرگذاری آن در سازمانهای بینالمللی را ندانیم، ممکن است خود را در موقعیت پرریسکی قرار دهیم.
اما آخرین نقد و نکته مهم اینکه انتخاب روش درست و متناسب با موضوع و طرف مورد مناقشه، نشان دهنده بلوغ و فهم درست از اهمیت موضوع است.
اینکه ما برای ژست موقعیت بینالمللی(که در جای خود قطعا مولفه مهمی است) خود را از مذاکره مستقیم با طرف اصلی اختلاف محروم کنیم، نتیجهای جز طولانیتر شدن مذاکره و عدم ایجاد مفاهمه درست بین طرفین ندارد.
زمانی که کشور تحت تحریمهای ظالمانه است و رهبری نظام هم تصریح کردند برای رفع این تحریمها(در صورت حفظ منافع ملی) دقیقهای تعلل جایز نیست، چرا باید با روشی که فقط به طولانیتر شدن مذاکره منتج میشود و در نهایت هم یک مذاکره نیابتی است و هم اصل مذاکره پابرجاست، هزینه و زیان روزشمار بر کشور و مردم تحمیل کنیم.
مخلص کلام، مذاکره و چانهزنی به دلیل عدم اعتماد به طرف مقابل و برای کسب حداکثری منافع ملی صورت میگیرد. ما برای برنده شدن مذاکره نمی کنیم، بلکه برای مصالحه، حل و کاهش مناقشه گفتگو میکنیم تا اثرات این تنش زدایی با هنر حکمرانی خوب در سیاستهای اقتصادی و داخلی، ما را به کشوری توسعه یافته با موقعیت ممتاز منطقهای- بینالمللی تبدیل کند.
-----------------------------------------------------------
* دانشآموخته روابط دیپلماتیک