۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۵۷۲۸۶
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۱ - ۱۸-۰۶-۱۴۰۱
کد ۸۵۷۲۸۶
انتشار: ۱۶:۴۱ - ۱۸-۰۶-۱۴۰۱

ما و ملکه!

ما و ملکه!
   انگلیس در نگاه ایرانیان روباه مکار است اما ظاهر الیزابت دوم بیشتر شبیه مادربزرگ‌های مهربان بود تا روباه و شغال!

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر قدر هم تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی بگوید «بریتانیا»، باز هم مردم ما می‌گویند «اینگیلیس» و نه حتی انگلستان یا شکل درست نوشتاری آن انگلیس و هر چه هم بگویند ملکه الیزابت دوم که پنج‌شنبه 17 شهریور درگذشت، عالی‌ترین مقام بریتانیا و 15 کشور مشترک‌المنافع (هم‌سود/کامن‌ولث) بوده باز برای ما ملکۀ اینگلیس است و خیلی که خودمان را جمع و جور کنیم انگلیس.

    انگلیس در نگاه ایرانیان روباه مکار است اما ظاهر الیزابت دوم بیشتر شبیه مادربزرگ‌های مهربان و در عین حال شیک‌و‌پیک بود تا روباه و شغال و به خاطر همین صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مستند "رمز و راز ملکه" درصدد تبیین این امر مهم برآمده تا یک وقت خدای ناکرده گول نخوریم!

    مستندی بسیار خوش‌ساخت و نقطۀ مقابل فیلم‌های تبلیغاتی بی‌بی‌سی و البته با استفاده از فیلم‌های تبلیغاتی خود آنها که با این جملۀ ویلیام شکسپیر به پایان می‌رسد: "اهریمن این نیرو را دارد که خوشایند در نظر آید" و آشکار و روشن درصدد القای دو نکته بود:

    نخست این‌که ادعای اطلاع و دخالت نداشتن ملکه در اتفاقاتی چون کودتا در ایران یا حمله به مصر در سال‌های دور و عراق در سال‌های نزدیک درست نیست چون همۀ راه‌ها به او ختم می‌شده و فرمان در دست او بوده اما در نهان.

    دوم این که تا امضای او نباشد خیلی از امور رسمیت نمی‌یابد و البته نگفت که امضاهای نهایی در این گونه ساختارها در پایان یک فرآیند قانونی و الزامی است مثل هنگامی که سندی را در دفترخانه ثبت می‌کنیم و محضر‌دار نمی‌تواند استنکاف کند.

   اصلا هر وقت صدای ناصر‌ طهماسب را روی یک مستند شنیدید بدانید برنامه حساب و کتاب خاصی دارد و از آب گذشته است و در راستای مبارزه با تهاجم فرهنگی ساخته شده ولو صدای او همواره ما را یاد هارولد‌لوید کمدین بیندازد.

     از سخن اصلی دور نشویم: ملکه الیزابت دوم پس از 70 سال و 214 روز سلطنت و کسب رکورد پادشاهی در طول هزار سال تاریخ پادشاهی بریتانیا در 96 سالگی درگذشت و مجریان بی‌بی‌سی سیاه پوش شدند و حالا ما مانده‌ایم و ملکه!

ما و ملکه!

   جدای اینگیلیس دانستن بریتانیا برخی از مردم ما حسب فرهنگ ایرانی قبل از انقلاب ملکه را به معنی همسر پادشاه می‌دانند و همین چندی پیش که همسر او مرحوم فیلیپ در 99 سالگی درگذشت برخی زیر لب می‌گفتند چه شاهی بود که همه کارها را به زنش سپرده بود چون در فرهنگ ما ملکه بیشتر به معنی زنِ پادشاه است تا پادشاهِ زن!

   اگر کار، کار انگلیس است که روباهی‌است مکار اما چرا این قدر که ما آنها را جدی می‌گیریم بقیه چنین نگاهی ندارند و به انگلستان به چشم یک کشور اروپایی نگاه می‌کنند که خودش هزار گرفتاری دارد و از اسب افتاده اگرچه می‌کوشد القا کند که از اصل نیفتاده است. از اسب امپراتوری‌یی که روزی آفتاب در آن غروب نمی‌کرد و اصل را هم سنت ها قرار داده‌اند.   

   اگر بخواهی بنویسی ملکه مقامی تشریفاتی است و کاره‌ای نیست این پرسش قابل طرح می‌شود که پس چرا می‌گفتند "دولتِ علیاحضرت ملکه" و چرا استوارنامۀ سفیران تسلیم او می‌شد؟ این تلقی فراگیر است که ملکه اختیاری ندارد ولی واقعیت این است که خیلی از کارها را "می‌تواند" انجام دهد اما "نمی‌تواند".

   "می‌تواند" چون در قانون مکانیسم‌هایی پیش‌بینی شده که در مواقع خاص او به اضافۀ نخست‌وزیر و چند مقام دیگر حتی پارلمان را بتوانند منحل کنند. پس می‌تواند و مترسک و نمادین نیست. در عین حال "نمی‌تواند". چون جامعۀ مدنی چنین اجازه‌ای نمی‌دهد و دموکراسی در آن سرزمین نهادینه  شده و به فرمان هم به قانون نیاز دارد و قانون در مجلس دموکراتیک به تصویب می‌رسد و مجلس از رقابت احزاب با نظارت رسانه‌ها فراهم می‌شود. قدری پیچیده است. بله و به خاطر همین حس دوگانه‌ای داریم.

   تا بخواهی در عزای ملکه الیزابت سوگ‌وار شوی و خیال کنی مادربزرگی مهربان را از دست داده‌ای به یاد می‌آوری که آغاز سلطنت او با کودتای 28 مرداد 1332 و سرنگونی دولت دکتر مصدق هم زمان بود و تلگراف وزیر خارجه وقت از روی کشتی ملکه الیزابت مخابره شد هر چند نام کشتی ملکه الیزابت بود نه آن که او فرمان داده باشد.

   در مستند تلویزیون ایران بر این نکته و نقش او در کودتا بسیار تأکید شد اما نگفتند چرا فداییان اسلام دکتر فاطمی مخالف انگلستان را ترور کردند و چرا رهبر آنان اگرچه روز کودتا در ایران نبود اما پیام شبه تبریک فرستاد و رابطۀ سید ضیاء انگلیسی با فداییان اسلام چه بود؟

    بخواهی مته به خشخاش بگذاری می‌توانی بپرسی در روزهایی که بابی سندز ایرلندی در اعتصاب غذا بود چرا مهربانی ملکه گل نکرد و اگر بخواهی داستان پرنسس دایانا را به یادآوری که میانه‌اش با ملکه شکرآب شده بود خویشتن‌داری فوق‌العاده او هم به خاطر می‌آید که خود صاحب عزا شد و از تبدیل امواج احساسات انسانی علیه سلطنت و شخص پادشاه جلوگیری و بلکه همه را به نفع خود مصادره کرد.

    در مستند سیما البته مرگ دایانا یک قتل سازمان‌دهی شده توصیف می‌شود که به دست یک مأمور ام آی سیکس در پوشش خبرنگار/ عکاس پاپاراتزی رخ داد. چرا؟ چون عروس سابق با مرد مسلمان مصری ازدواج کرده و احتمالا باردار بوده و نمی خواستند نوه‌های ملکه برادر یا خواهر ناتنی مسلمان داشته باشند. اینها البته ادعای این مستند بود و نویسندۀ این سطور به نتیجه خاصی نرسیده است.

ما و ملکه!

   مشخص نیست خانم الیزابت یک نمایه بود یا چنانچه مستند در پی آن است واقعا خود او هم کارگردانی می‌کرد. اما در کشوری که با نخست‌وزیرانی چون وینستون چرچیل و مارگارت تاچر شناخته می‌شود به قاعده باید هم خاطر پادشاه مرد یا زن از امور مملکت آسوده باشد و به امور تشریفاتی و دربار و اسبان و سگان خود بپردازند.

   در این میان پیام تسلیت فرزند آخرین پادشاه ایران هم در نوع خود جالب است. 43 سال است که انقلاب 57 را ساخته و پرداخته انگلیس می‌دانند و به خاطر این که به شاه در دوران آوارگی پناه ندادند و در مراسم تشییع جنازۀ او در قاهره هم سفیر خود در مصر را نفرستادند و یک مأمور دون‌پایه در آن شرکت کرد از انگلیسی‌ها کینه به دل دارند و از طرف دیگر سوگ‌وار اویند و این شیوۀ سلطنت را با دنیای امروز هم سازگار می‌دانند.

   هوشنگ نهاوندی البته در زندگی‌نامه‌ای که برای محمد‌رضا شاه نوشته مدعی است که شاه در دوران آوارگی و در باهاماس باخبر می‌شود که سِر دنیس رایت سفیر پیشین بریتانیای کبیر در ایران از لندن به باهاماس آمده  و در یک میهمان‌سرا با نام مستعار ادوارد ویلسون اقامت گزیده تا با او ملاقات کند و شاه او را 48 ساعت منتظر نگاه می‌دارد تا بیاید و بگوید: «دولت علیاحضرت ملکه نمی‌تواند به اعلیحضرت پناهندگی سیاسی بدهد و امیدوار است درک کنند.»

    مارگارت تاچر در انگلستان به قدرت رسیده بود و این سفر برای آن بود که وعدۀ قبلی در مقام رهبر اقلیت به اردشیر زاهدی را باطل کنند. سردنیس رایت از شاه پرسید: "موضع دولت بریتانیا را قبول دارید؟" و شاه پاسخ داد: "علت این پرسش را نمی فهمم و کار دیگری هم نمی‌توانم انجام دهم".

  با این حال آن قدر که در جمهوری اسلامی انگلستان در هیأت شیطان توصیف شده در دوران سلطنت چنین نبود و تنها نگران بودند تا کار دست شان ندهند و شاه خیال می‌کرد باید با مهره‌های آمریکا و انگلیس باید بازی کند. مدتی به نخست‌وزیر مورد نظر آمریکا میدان بدهد (علی امینی) و یک چند به نخست‌وزیر مورد وثوق انگلیسی‌ها  (اسدالله علم) و اواخر هم خیال می کرد کار، کار انگلیسی‌هاست و دست به دامن جعفر شریف امامی شد که شهرۀ خاص و عام بود در عضویت در فراماسونری.

   امیر اصلان افشار ریس تشریفات دربار در خاطرات خود نوشته سردنیس رایت مرد شماره دو دیپلماسی بریتانیا بود و برای آن که شناخته نشود ریش و سبیل مصنوعی هم گذاشته بود هر چند در ملاقات با شاه با این قیافه نرفت.

   خود انگلیسی‌ها اما از این که ایرانی‌ها آنان را همچنان خیلی جدی می‌گیرند در شگفت‌اند. بریتانیا نزد ایرانیان در هر گرایش نماد شیطان و روباه پیر است. منتها مهربانی و وقار ملکه درگذشته و سیاست ورزی چرچیل را می‌ستایند و تازگی ها همکار خوش قلم ما حتی دکتر مصدق را نکوهش کرده بود که حیف نبود مصدق لیبرال با چرچیل لیبرال درافتد؟ با این افسوس که تقابل چرچیل با مصدق کاش رخ نمی‌ داد.

ما و ملکه!

   در نگاه صدا و سیمای جمهوری اسلامی البته بریتانیا اهریمنی است که در هیأت زنی تکیه زده بر تحت پادشاهی فرشته آسا جلوه می‌کند.

    این در حالی است که لحن مقامات در قبال اعضای خاندان سلطنتی غالبا محترمانه بوده در عین این که کلیت انگلیس و سابقۀ 200 سالۀ استعماری آن نکوهیده شده و بهترین گواه هم این که بعد از زلزلۀ بم که در 5 دی 1382 رخ داد شاهزاده چارلز که حالا شاه شده در قالب یک نهاد خیریه به ایران سفر کرد و دیدار و گفت‌و‌گوی گرمی هم با  ‌رییس جمهور خاتمی داشت و هیچ‌یک از رسانه‌های اصول‌گرا هم خاتمی را شماتت نکرد که چرا با شیطان نشست و برخاست کرده شاید چون کاره‌ای نبود ظاهرا. یا شاید چون رقیب خاتمی در آن زمان محافظه‌کاران کهنه‌کاری بودند که با رابطه با انگلستان مشکل نداشتند و هنوزکار به دست نواصول‌گرایانی نیفتاده بود که روزی هوس کردند از دیوار سفارت انگلستان با پخش مستقیم تلویزیونی بالا برودند و در باغ ملکه در تهران قدم بزنند. همان اتفاقی که احمدی‌نژاد رییس جمهور وقت آن را توطئه‌ای برای تحریم بانک مرکزی و ساقط کردن دولت او تفسیر کرد. احتمالی که به خاطر سخنان دو هفته قبل شهردار وقت تهران قابل توجه است زیرا ناگهان به فکر درختان باغ قلهک و تعلق آن به ایران افتاده بود.

    راستش را بخواهید تکلیف ما با ملکه روشن نیست. درست است که مرا یاد مادربزرگم می‌اندازد که البته از او زیباتر بود در حالی که این همه کلاه نداشت ولی زیر آن چادرهای رنگی و مشکی لباس های متنوع می‌پوشید و سیاست‌مدار هم بود اما اگر قرار به تشبیه باشد در سیاست‌ورزی چرچیل در ایران ضرب‌المثل است نه ملکه.

     راز این همه توجه به نهاد سلطنت و شخص ملکه فقید را اما جدای این حاشیه‌ها باید در اهمیت جایگاه سنت در بریتانیا دانست. با همین نمادهاست که ارتباط کشورهای بزرگی چون کانادا و استرالیا را با خود حفظ کرده‌اند و آدم حیران می‌ماند که چگونه در قرن 21 مردم کانادا و استرالیا حاضرند پادشاه بریتانیا مقام عالی آنان باشد و مانده‌ام اگر مستعمره‌اند پس چرا تا این حد توسعه یافته  و در رفاه و به عنوان دولت مستقل فعالیت می‌کنند و اگر نیستند تصویر ملکه بالای سرشان چه می‌کرد؟

   چند هفته قبل تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی به مناسبت سالگرد بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان گزارش افشاگرانه‌ای پخش کرد که نشان می‌داد نیروهای ویژه همین استرالیای مشترک المنافع با بریتانیا چگونه در افغانستان کشتن افغان‌ها را با ادعای ارتباط با طالبان آن هم در خانه و بعضا حین خواب را به تفریح چندش‌آور شبانه برای خود بدل کرده بودند. گزارش بسیار تکان‌دهنده بود و عینا از تلویزیون ایران قابل پخش است و البته این پرسش را برمی‌انگیخت که چطور چنین گزارشی که احساسات مخاطب را علیه آنان برمی‌انگیزاند از بی‌بی‌سی پخش می‌شود؟

   یک گزارش فوق‌العاده حرفه‌ای که خواب را از چشمانم ربود و مدام به افغان‌های بی‌چاره‌ای فکر می‌کردم که قربانی استرالیایی‌هایی می‌شدند که دست‌بند می‌زدند و می‌کشتند و فردا در گزارش خود می‌گفتند مقتولان مسلح بودند و تروریست. در آخر  گزارش اما ادعا شد پلیس سلطنتی بریتانیا از این اتفاقات بی‌خبر بوده و پی‌گیر است. به عبارت دیگر یا از ابتدا هدف شان تطهیر نهاد سلطنت بوده یا برای امکان پخش این جمله را اضافه کرده بودند. در هر حالت باز نشان می‌داد چه جایگاه نمادینی برای نهاد سلطنت تعریف کرده‌اند و مراقب‌اند خشی به آن وارد نشود در حالی که نه خش که خون افغان‌های بی‌گناه به آن پاشیده بود.

    مرگ ملکه البته به مخالفان سلطنت در بریتانیا مجال اظهار وجود بیشتر می‌دهد چون فرزند او چارلز فاقد کاریزمای مادر است و گاهی از او سبک‌سری‌هایی هم سر می‌زند و بعید است مثل پدر و مادر به 99 و 96 سالگی برسد و اگر بمیرد تاج سلطنت بر سر فرزند او می‌نشیند که یادگار پرنسس دایاناست و بازی روزگار را ببین که رابطۀ دایانا و ملکه شکرآب شده بود ولی اندک زمانی بعدتر فرزند او وارث تاج و تخت خواهد شد.

    ملکه فقید را چه فرشته بدانیم چه شیطان در این واقعیت تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از هنر تأمل و مدارا و تأنی و سازگاری برخوردارند. همین که یک نهاد کاملا ارتجاعی به نام سلطنت را در دنیای مدرن حفظ کرده‌اند و در دل آن یک دموکراسی حزبی کامل و رشک‌انگیز را سامان داده‌اند تا جهان کشورشان را با نخست‌وزیر بشناسد و نهاد را نماد معرفی می‌کنند کاری زیرکانه است.

    محمد مصدق را به ستیز با انگلیسی‌ها می‌شناسیم اما او به الگوی حکم‌رانی آنها باور داشت و خیر شاه را می‌خواست و به او گفت شما سلطنت کنید نه حکومت. شاه اما به این توصیه گوش نکرد و کل سلطنت را بر باد داد و خیال کرد اگر نخست‌وزیر را به رییس دفتر تبدیل کند و خود همه‌کاره باشد سلطنت حفظ می‌شود. 

    پادشاه جدید بریتانیا اگر مسیر مادر را ادامه دهد می‌تواند به بقای نهاد سلطنت امیدوار باشد و اگر بخواهد ذره‌ای عدول کند این ساختار کهنه را بیش از این نمی‌توانند بزک کنند.

    حالا ما چه کار کنیم با ملکه؟ هیچ! مراسم را تماشا کنیم. حداقل حُسنِ حفظِ نهاد سنت در آنجا این است که قلعه‌های قدیمی را حفظ و به کاخ تبدیل کرده‌اند و گرنه اگر جای دیگری بود بعید نبود بکوبند و جای آن برج بسازند! 

     نهاد سلطنت در آنجا به هیچ دردی هم نخورد دست‌کم باغ و درخت و وال و اسب را حفظ کرده و اجازه نداده یک سر تسلیم مدرنیسم سرمایه‌سالار شوند. کافی است پارلمان آنها را با آن همه قدمت و در نهایت سادگی با مجلس خودمان مقایسه کنید که برای هر نماینده یک مونیتور و میکروفون جدا گذاشته‌اند. هر قدر نهاد سلطنت در بریتانیا ارتجاعی و کهنه باشد پارلمانتاریسم آن مدرن و نو شونده است و همین توازن ایجاد می کند. بقا در توازن است.

 

      

 

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۲۳۶
غیر قابل انتشار: ۰
AEM
Turkey
۱۶:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
78
37
پنج روز پیش در خواب دیدم روبرو من رو تخت نشست تاجش افتاد و مرد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۸
24
165
" محمد مصدق را به ستیز با انگلیسی‌ها می‌شناسیم اما او به الگوی حکم‌رانی آنها باور داشت و خیر شاه را می‌خواست و به او گفت شما سلطنت کنید نه حکومت. شاه اما به این توصیه گوش نکرد و کل سلطنت را بر باد داد و خیال کرد اگر نخست‌وزیر را به رییس دفتر تبدیل کند و خود همه‌کاره باشد سلطنت حفظ می‌شود. "
گل این مطلب این بود ....