عصر ایران؛ سجاد بهزادی- رئیس قوه قضائیه به تازگی خطاب به منتقدین وضعیت کنونی گفته اند"سؤال، اعتراض، انتقاد یا ابهامی دارید بیایید با هم گفتوگو کنیم".
سخن رئیس دستگاه قضا سخنی صواب است؛ اما پرسش مهم تر این است که چرا بخش مهمی از جامعه کنونی ایران، اساسا از "گفتگو" عبور کرده است و دیگر با وعده گفتگوی سیستم حکم رانی و مسئولان آن مجاب نمی شود؟
در پاسخ به این پرسش چهار مسئله می بایست مورد واکاوی دقیق و شفاف قرار گیرد.
یکم: جامعه ای که ابزار گفتگو در اختیار ندارد
رابرت فراست شاعر آمریکایی می گوید: "نیمی از مردم جهان کسانی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستند. و نیم دیگر کسانی که چیزی برای گفتن ندارند، اما همیشه در حال حرف زدن هستند."
بخش مهمی از جامعه کنونی ایران، احساس می کند حرف های زیادی برای گفتن دارد اما کمتر شنیده می شود و یا جایی نیست که بدون دغدغه انتقاد ویا اعتراض خود را فریاد بزنند.
گفته می شود صداو سیما بیش از ۳۰ هزار کارمند دارد و درصد کلانی از بودجه مملکت در اختیار این سازمان است. به قول وزیر ارتباطات دولت دوازدهم "مجلس انقلابی این همه برای صداوسیما پول میپاشد و تنها در یک مورد با مصوبه این مجلس ۱۵۰۰ میلیارد تومان معادل ۵۰ درصد بودجه توسعه در وزارت ارتباطات برای فعالیت در فضای مجازی به صداوسیما اختصاص داده شد." این مبلغ غیر از برداشتی است که صداوسیما از صندوق توسعه ملی دارد.
صداوسیما می توانست مهم ترین ابزار گفتگو در اختیار کسانی باشد که امروز با خشم و ناراحتی، از گفتگو عبور کردند و کف خیابان را برای مطالبات خود انتخاب نمودند.
دوم: نگرانی از سخن گفتن و ناامیدی از وضعیت
مهاتما گاندی رهبر سیاسی و معنوی هند می گوید "اصلی بدیهی وجود دارد که اگر مانع حرف زدن کسی شوی او فریاد خواهد زد، اگر امید به آینده را از کسی بگیری او حال خود را هم به باد میسپارد."
بسیاری از مردم ناامید و مضطرب هستند و خود را در آرامش نمی بینند و احساس می کنند بنای گفتگو ودیالوگ آنها با مسئولان بر مبنای عدالت و احترام نیست و امکان مطرح شدن عقاید وجود ندارد و می بایست تنها مطیع بود.
از دیدگاه این بخش از جامعه، اگر انتقاد ویا اعتراضی از آنها سر بزند خیلی زود در صف دشمن قرار می گیرند. جامعه وقتی برای سخن گفتن احساس نگرانی داشته باشد، امید به آینده را از دست می دهد.
سوم: حقیقت در پشت غبارها
ژان ژاک روسو فیلسوف بزرگ قرن هیجدهم می گوید" گوش ندادن به حقیقت؛ حقیقت را تغییر نمی دهد."
نمی توان جامعه را دعوت به گفتگو کرد اما درک درستی از مطالبات جامعه نداشت و ذائقه یک نسل را به رسمیت نشناخت.
امروز جامعه ایران با نسلی هم آمیخته شده است که ارزش های رسمی کشور را خیلی راحت به چالش میکشد وحقیقت نزد آنها چیز دیگری است. شرط گفتگو با این نسل مداراست.
ما باید خود را مطلق ندانیم و بپذیریم که ممکن است حدی از حقیقت، نزد همان نسلی باشد که به ارزش های رسمی کشور بی اعتناء است.
چهار: گوش ندادن
وینستون چرچیل از رهبران برجسته سیاسی جهان و یکی از رهبران مهم قرن بیستم می گوید "شهامت یعنی ایستادن و سخن گفتن. شهامت همچنین یعنی نشستن و گوش دادن."
ما نه تنها گفتگو نمی کنیم ، بلکه شنیدن های ما نیز بی کیفیت است. ما سکوت را برای شنیدن فرا نگرفتیم و تحمل سخن مخالف در ما هر روز ضعیف تر می شود.
برای اینکه سخن منتقد زودتر تمام شود و به او حمله کنیم بی تاب هستیم و در یک گفتگوی چند دقیقه ای، مدام سخن ها پاره می شود.
نمی دانیم که شهامت و قدرت در نشستن و گوش دادن هم هست و نباید فقط رگباری سخن گفت. بگذاریم منتقد ما لب بر شکایت باز کند. اینطور نباشد به قول آن شاعر عاشق پیشه:
آنقدر بوسيدمش تا خسته شد
غرق در بوسۀ پيوسته شد
خواست لب بر شکايت باز کند
لب نهادم برلبش تا بسته شد