عصر ایران؛ مهرداد خدیر- حضور احمد زیدآبادی روزنامهنگار و تحلیلگر منتقد - ولی معتقد به روشهای مسالمتآمیز- در مناظرۀ تلویزیونی شنبه شب شبکۀ 4 سیمای جمهوری اسلامی ایران با محمدصادق کوشکی تحلیلگر اصولگرا که در طیف راست رادیکال هم تعریف میشود با واکنشهای متفاوت روبه رو شده است.
در نگاه موافقان از هر فرصتی باید بهره جُست و آقای زیدآبادی هم از این فرصت برای بیان دیدگاههای خود بهره برده است و مهم تریبون است و مخاطبان، نه رسانۀ گفتوگو کننده و میزبان. همچنین طبیعی است که مخاطب یک برنامۀ تلویزیونی از شمار خوانندگان روزنامه و اعضای کانال تلگرامی بسیار بیشتر باشد و مهمتر این که هواداران طرف مقابل هم شنونده و بینندۀ آناند و حال که چنین است چرا نباید از این امکان استفاده کرد و همان سخنان را با مخاطبانی بیشتر به نسبت روزنامه و کانال در میان گذاشت، خاصه این که مردم ما بیشتر سماعی و اهل شنیدناند تا خواندن.
مخالفان اما فضا را دوقطبیتر از آن میدانند که بتوان در میانه ایستاد و حضور منتقدان و روزنامهنگاران مستقل در یک برنامۀ تلویزیونی را به منزلۀ مشروعیتبخشی به رفتار و گفتار رسانۀ رسمی در مقابل نیروهای مستقل میدانند و معتقدند وقتی دوباره کاملا مسلط شوند باز همین آش و همین کاسه خواهد بود و اصطلاحاً مَرکبشان که از این پُل هم بگذرد بعید نیست چهار تا اتهام تازه هم بر اساس همین سخنان در 20:30 به زیدآبادی و همفکران او وارد کنند.
در میان واکنشها اما یکی متفاوتتر و بگذارید بگویم تکاندهندهتر بود. درست همان لحظه که برنامه تمام شد و به گمانم دقایقی از بامداد یکشنبه دوم آبان 1401 نگذشته بود که دیدم یکی از دوستان پیام گذاشته آقای زیدآبادی هم مثل دیگر اصلاحطلبان به «سندروم استکهلم» مبتلاست.
چون پیام گذارنده را به ادب و اخلاق و نگاه حرفهای میشناسم از این موضع شگفتزده شدم. البته در نگاه نخست در اصطلاح «سندروم استکهلم» هم کاملا دقت نکرده بودم چون ذهنیتم تنها برپایۀ کلمۀ اول (سندروم) بود.
"سندروم استکهلم" اصطلاحی است دایر بر دلسوزی گروگان برای گروگانگیر که در روانشناسی رایج شده و مناسبت آن هم یک اتفاق در سوئد است. این که پس از یک عملیات گروگانگیری در بانکی در استکهلم سوئد و در پی آن برگزاری دادگاه گروگانهای سابق حاضر نشدند علیه گروگانگیران شهادت دهند. البته روشن است که قصد ارزشداوری و اتهام افکنی در میان نیست و جنبۀ گذشت مدنظر است. این اصطلاح البته اکنون از مفهوم اولیه فراتر رفته و به حوزه های دیگر تسری یافته و به معنی تعلق فرد به ساختاری است که اتفاقا از جانب آن دچار رنج شده و موهبتی به دست نیاورده است.
از این رو میتوان پرسید آیا دلسوزی برای کشور و تلاش برای جستوجوی راهی مسالمتآمیز به رغم بیمهری دیدن و تجربۀ سالها زندان و محروم شدن از تدریس و کار پژوهشی -هرچند اجازۀ کار مطبوعاتی به تازگی داده شده باشد- ولی کینه به دل نداشتن از طرف مقابل و حتی دلسوز و نگران آنان بودن و در این فقره با وجود اطلاع از تعلق فکری و سیاسی طرف مقابل به رادیکالترین طیف اصولگرایان مصداق ابتلا به "سندروم استکهلم" در حوزۀ سیاست است؟ به بیان دیگر آیا جامعه تا این حد دو قطبی شده که یا باید ادبیات صدا وسیما را به کارگیری یا کاملا آن طرف باشی و با ادبیات تلویزیون ایراناینترنشنال سخن بگویی و واقعا هیچ راه سومی باقی نمانده است؟
فارغ از اینها بهتر نیست بر سر آنچه گفته شده تأمل شود، نه این موضوع که سِزَد منتقدان صداوسیما در این رسانه حاضر شوند یا نه؟
شاید هم اگر به پیشنهاد ساده و عملی احمد زیدآبادی در خود برنامه عمل شده بود و در همان سامانۀ پیامکی سؤالی طرح میشد تا مشخص شود بینندگان به نظرات کدام طرف بیشتر تمایل دارند و کدام دیدگاه را به برآیندِ خواستِ خود نزدیکتر می دانند نیازی به بحث های بعدی هم نبود.
از نظر این نویسنده البته مهم اصل حرف است نه رسانۀ پخشکننده و احمد زیدآبادی شنبه شب سخنان مهم و صریحی را بر زبان آورد ولو گاه با دستپاچگی و نگرانی که دلیل آن هم مشخص است. یکی نجابت ذاتی کویرزادگان است و رجحان قدرت قلم او بر بیان و البته این که طرف مقابل بیشتر از مجری برنامه در صداوسیما حضور دارد و نگران نبود کما اینکه در همان شبهای اول که غلامحسین کرباسچی را دعوت کرده بودند و دیدند عبدالله گنجی زیاد به او گیر نمیدهد روی خط تلفن آورده شد.
آری، اصل صحبتهای زیدآبادی مهم بود که نه چنان ساختارشکنانه بود که به آقای کوشکی آتو بدهد و نه چنان منفعلانه که به بخشی از یک پروژه بودن متهم شود. با این همه اما اصطلاح «سندروم استکهلم» ذهن را درگیر میکند و کاش با آن مواجه نشده بودیم ولو در مَثَل مناقشه نباشد...
به هر حال من هم مخالف قطعی استفاده از سندروم استکهلم برای ایشون هستم.
اگر صحبت آقای زید ابادی در خصوص این مناظره را خونده باشی ایشون گفتن طی یک تلفن پیشنهاد دادن تا طرف کمتر از 24 ساعت در مناظره مذکور شرکت کنند.
واقعا بعید است کسی کوچکترین احتمالی برای تاثیر این حرفها در کل ساختار حکومت قائل باشد ، شاید حتی خود آقای زید آبادی هم چنین احتمالی را ندهد !
تنها سود این حرفها برای تریبون است و این را بعد از چندین دهه همه میدانند.
عصر ایران ببینم منتشر میکن یا نه
درست مثل صادق زیباکلام که حرفش به دل مردم نمی نشیند ، چراکه محکم انتقاد نمی کند ، محکم از گذشته اش عذرخواهی نمی کند ،
محکم از وضع موجود اعلام برائت نمی کند.
آقای زید آبادی هم می توانست آن حرفها را در شبکه های اجتماعی فیلتر شده بگوید.
حاکمیت که به حرفهای او گوش نمی کند ، مردم هم به مناظره ای که در تلوزیون برگزار شود اعتماد نمی کنند ، پس حضور ایشان و هر کس دیگری در تلوزیون بلاوجه است و فقط اعتبار فرد را زیر سوال می برد .
چون همه می دانیم که منتقد واقعی به تلوزیون دعوت نمی شود ، همانطور که می دانیم اپوزیسیون واقعی در انتخابات تایید صلاحیت نمی شود.
پس کسی نمی تواند هم در انتخابات شرکت کند و هم مدعی منتقد بودن باشد که اگر منتقد واقعی بود اجازه شرکت به او داده نمیشد
هرچند دیدگاه خاص خودش رو داره و جالبه
تو کشور ۸۵میلیونی ما اگه هزار نفر مثل زیدآبادی داشتیم الان...