عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اقدام شهرداری تهران (سازمان زیباسازی) در اختصاص بیلبورد [آگهینما]های شهری به معرفی برخی
کتابها با نام و چهرۀ نویسندگان آنان درسطح شهر با واکنشهای متفاوت و به خاطر یک مورد با طعنه روبهرو شده است.
طعنه به خاطر اشتباه فاحش در قرار دادن تصویر «احمد تفضلی» به جای «محمود تفضلی» است که در برخی آگهینماها اصلاح شده و در بعضی هنوز نه. چندان که ساعتی پیش در میدان میوه وترهبار قزلقلعه تهران (جلالآلاحمد) دیدم در بیلبورد معرفی «نگاهی به تاریخ جهان» همچنان از تصویر «احمد تفضلی» استفاده شده نه محمود تفضلی در حالی که مترجم با نویسندۀ کتاب (جواهر لعل نهرو – نخستوزیر فقید هند) هم دیدار کرده و شرح و عکس آن در روزنامهها چاپ شده بود.
تمرکز بر این اشتباه فقط به خاطر شایعاتی نیست که دربارۀ مرگ دکتر تفضلی مطرح است بلکه نشان میدهد به یک جستوجو در اینترنت بسنده کردهاند وگرنه اگر با ناشر هماهنگ بودند یا شورایی فرهنگی بر کار نظارت داشت هرگز چنین گاف بزرگی از آنان سر نمیزد.
تصور کنید مقالهای بخوانید دربارۀ «هرمنوتیک» ولی در آن بارها به جای «محمد مجتهد شبستری» و تصویر این استاد، عکس برادر او محسن مجتهد شبستری کار شود که به لحاظ فکری هیچ شباهتی با هم نداشتند. یکی لباس روحانیت از تن به درآورده و منتقد تقلیل مفاهیم الهیاتی و معنوی اسلام به فقه و درگیر مفاهیم فلسفی و باورمند به این که مقدس بودن متن به معنی مقدس بودن تفسیر و قرائت نیست و دیگری روحانی اصولگرا با نگاه کاملا سنتی که البته چندی پیش درگذشت. قطعا چنین خطایی از نویسندۀ آن مقاله پذیرفته نیست چون نشان میدهد با موضوع آشنا نیست ولی مدعی است. در این فقره هم نشان میدهد یا کار را سرسری یا تجاری انجام داده یا جمعی از نویسندگان خودی را برگزیدهاند منتها برای آن که ظاهر قابل قبولتری داشته باشد نام افراد مشهور مانند سیمین دانشور و سهراب سپهری و نیما یوشیج را هم آوردهاند و گرنه اصل بر نگاه ایدیولوژیک و بر اساس مواضع نویسنده و نه محتوای کتاب بوده است.
هر چند تصور شده هدف شهرداری تغییر یا تلطیف فضا بوده اما واقعا مناسبت هم داشته ولو چند روز زودتر به پیشباز رفتهاند. چون مناسبت این اقدام هفتۀ کتاب است که از سه روز دیگر شروع میشود. (سیاُمین دوره) و مسبوق به سابقه است.
با این حال اصل کار قابل دفاع است. چون هم هفتۀ کتاب خوب است هم شعار انتخاب شده: "ما همانیم که میخوانیم" و هم آشناشدن مردم با کتاب همراه با چهرۀ نویسنده چون کتاب، نویسنده دارد و یک شیء نیست. با این اوصاف نقد این نوشته متوجه چند موضوع است:
اول این که اگر قرار بر معرفی کتاب است این کار را باید اتحادیه ناشران یا کتابفروشان انجام دهد و نقش شهرداری محدود به حمایت باشد. اوایل دهۀ 70 که شهرداری دوران کرباسچی نمایشگاه گل و گیاه برگزار میکرد نیز پس از چند سال اتحادیه گل و گیاه مستقلا نمایشگاه برگزار کرد و از شهرداری خواست تنها حمایت کند نه دخالت و جالب این که در یک سال دو جا نمایشگاه گل و گیاه برگزار شد! چون شهرداری هم چنان دوست داشت نمایشگاه گل برگزار کند. دربارۀ کتاب به طریق اولی اتحادیه ناشران و کتابفروشان صالحتر است حال آن که مشخص است با نگاه ایدیولوژیک گزینش کردهاند و شناخت دقیق هم نداشتهاند وگرنه آن اشتباه از آنان سرنمیزد.
دوم اینکه کتاب در عین این که نویسنده دارد هویت مستقل هم دارد و از این رو نمیتوان آثار نیما و سهراب را معرفی کرد و شاملو را نه. چون از دیدگاه سیاسی و اجتماعی شاملو خوش تان نمیآید. چون با این نگاه «سووشون» سیمین دانشور را هم نباید انتخاب میکردند زیرا خانم دانشور هم با ایدیولوژی رسمی همراهی نکرد و اگرچه به عنوان همسر جلال آل احمد نیز شناخته میشد او را از دانشگاه کنار گذاشتند. چرا سیمین دانشور باشد و سیمین بهبهانی نه؟ چرا نیما باشد و شاملو نه؟ چرا سهراب باشد و سیاوش کسرایی نه؟ قطعا به خاطر ادبیات نیست. پس نشان می دهد نگاه ایدیولوژیک بر نگاه ادبی غلبه داشته است.
سوم: آیا نباید از نویسندۀ زنده اجازه گرفته و بعد عکس او منتشر شود؟ چون در فضای کنونی که میان بخشی از اهل فرهنگ و هنر با نگاه رسمی حاکم فاصله افتاده ممکن است صاحبان این آثار در فضای مجازی متهم شوند در خدمت یک پروژه قرار گرفته اند. درست است که شهرداری تهران نهادی مستقل از دولت است اما دیدگاه سیاسی و فرهنگی شهردار کنونی تهران به مراتب رادیکالتر از دولت ابراهیم رییسی است.
از جمله میتوان به اعتراض ابراهیم حسنبیگی - نویسنده - زیر عنوان «این یارکِشی نیست، یارکُشی است» اشاره کرد که در متنی نوشته است: «به چه کسی بگویم این بیلبورد را بکشید پایین».
حمیدرضا شکارسری هم نوشته است: «من اهل شعر و کلمهام، تمام کتابهایم را دوست دارم، اما علم کردن عکس من و کتابم در این روزها، آنهم بدون اجازه خودم از آن حرفهاست!».
با این حال و حتی با نگاه منفی نمیتوان از مشاهدۀ تبلیغ کتاب بر آگهینما (بیلبورد) در سطح شهر خُرسند نبود. چون در هر حالت چشم مردم را -هر قدر هم اهل کتاب و خواندن نباشند - با کتاب و نام و چهرۀ نویسنده آشنا می کند ولو از قبل مثل شورای نگهبان نظارت استصوابی اعمال و تنها گروه قلیلی مجوز معرفی کسب کرده باشند.
این اقدام که در کنار این عکسها QR code قرار داده شده تا با اسکن QR code به صفحه خانه کتاب هدایت شویم و بتوانیم اطلاعات بیشتری درباره کتابها، خلاصه و بُرشی از آن و سایر کتابهایی که در طرح «کتاب باران» معرفی شدهاند، مشاهده یا خرید کنیم هم مثبت و درخور تقدیر است هر چند شامل همه نمیشود.
هنوز خود مراجعه نکردهام ولی در گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) آمده بر اساس اطلاعات خانه کتاب در این طرح ۱۱۰ کتاب و نویسنده معرفی شدهاند که برگزیده جوایزی مانند "کتاب سال جمهوری اسلامی ایران"، جایزه جلال آل احمد، جشنواره شعر فجر و مانند آناند هر چند تعداد کم شده است.
در فهرست تارنمای خانه کتاب با این نام ها رو به رو می شویم: چون غلامحسین ابراهیمی دینانی، ابوالحسن نجفی، غلامحسین مصاحب، محمود مهدوی دامغانی، میرجلالالدین کزازی، سیدجعفر شهیدی، مهدی گلشنی، محمدرضا حکیمی، هوشنگ مرادی کرمانی، مریم اسلامی، مرتضی امیری اسفندقه، منصور انوری، گلعلی بابایی، حمیدرضا برقعی، سعید تشکری، رضا جولایی، حمید حسام، ابراهیم حسنبیگی، محمد کیانی، سید حسن حسینی، محمد و محمدرضا سرشار، صادق کرمیار و یوسفعلی میرشکاک و حتی چهرههای کمترشناخته شدهای چون محمداسماعیل حاجعلیان، بهزاد دانشگر، مریم هاشمپور.
نامهایی که نشان میدهد در وهلۀ اول سراغ خودیها رفتهاند و در مرتبۀ بعد چهرههایی که با قدرت و سیاست چالش نداشتهاند یا کمتر داشتهاند.
با این همه یک دوستدار کتاب نمیتواند نظر منفی ابراز کند چون حس خوبی است که امروز و در 21 آبان -زادروز نیما یوشیج- تصویر بنیان گذار شعر نو را به بهانۀ کتاب هایش در سطح شهر ببینی چرا که تبلیغ کتاب شهر را فرهنگی میکند.
انتظار خود را هم باید واقع بینانه کنیم. از شهرداری اصولگرا که چهرهای چون علیرضا زاکانی بر صدر آن نشسته نمیتوان انتظار داشت به نیما و سهراب بسنده نکند و کتاب و چهرۀ فروغ و شاملو را هم بگذارد. همین که چهرههای کلاسیک معرفی شوند و مثل کیهان فحش ندهند کفایت می کند منتها کار انتخاب را باید به کاردان بسپارند تا بدانند محمود تفضلی همان احمد تفضلی نیست. چندان که سیمین دانشور همان سیمین بهبهانی نیست.
از این مثال اخیر به یاد استیضاح عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات در 11 اردیبهشت 1378 میافتم که به طعنه گفت:
«دیدم بعضی ها [برخی از نمایندگان استیضاحکننده] با من صحبت می کردند خانم سیمین دانشور را با سیمین بهبهانی اشتباه میکردند. خوب، برادر یا خواهر محترمی که اندازه دقت میکند که این دو نفر را با هم مشتبه گمان میکند که ما به خانم سیمین بهبهانی جایزه دادیم و بعد من باید کلی توضیح بدهم که سیمین بهبهانی شاعر است و سیمین دانشور نویسنده است و رماننویس است...»
آن روز استیضاح و این سخنان (11 اردیبهشت 1378)، 23 سال و چند ماه قبل بود. یعنی اغلب دانشجویان فعال این روزها آن روز به دنیا نیامده بودند اما حالا این شعر شاملو را میخوانند و کاری ندارند که تصویر او روی آگهی نمای شهری نیست:
من فکر میکنم، هرگز نبوده
دست من، اینسان بزرگ و شاد
احساس میکنم، در چشم من
به آبشُرِ اشکِ سُرخگون
خورشید بیغروب، سرودی کشد نَفَس
احساس می کنم، در هر رگم
به هر تپش قلب من، کنون
بیدار باشِ قافلهای میزند جَرَس...
در نوشته از اصل اقدام دفاع شده
احمد تفضلی مترجم و پژوهشگری بود که به شکل مشکوکی درگذشت تا جایی که در زمرۀ قتل های زنجیره ای نویسندگان هم از او یاد می شود و ارتباطی به محمود تفضلی مترجم کتاب نهرو ندارد.